┏━━━ 🍃🌷🍃 ━━━┓
@abbass_kardani
┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛
شهیدمدافع حرم عباس کردانی 👆👆
شهید والامقام علی سالاری🌻
تاریخ ولادت: ۱۳۴۰/۱۱/۲۲
محل ولادت: کرمان
تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۲/۲۹
محل شهادت: کوشک
نحوه ی شهادت: بر اثر اصابت ترکش در عملیات بیت المقدس
مزار: گلزار شهدای کرمان
یادشهداکمترازشهادت نیست
امنیت اتفاقی نیست
مدیون قطره قطره خون شهدائیم
قدر دان خون شهدا باشیم
ادامه دهنده راه شان باشیم
صلوات یادت نره رفیق شهدایی
┏━━━ 🍃🌷🍃 ━━━┓
@abbass_kardani
┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛
شهیدمدافع حرم عباس کردانی 👆👆
♨️💌♨️💌♨️💌♨️💌
🔰زندگینامه شهید علی سالاری
💐🌿شهید سالاری در ۲۲ بهمن ۱۳۴۰ در شهرستان کرمان در خانواده ای مذهبی پا به عرصه ی وجود گذاشت.
پدرش ریحان سعی در حفظ ارزش های دینی و اخلاقی داشتند و مادرشان صغری زنی مؤمنه بود،که ایثار و صبرشان در زندگی زبان زد همه بود.
🌹🌱ایشان دوران کودکی را با رنج و زحمات دنیا گذراند.
شهید تا دوم مقطع راهنمایی تحصیل کرد و بر اثر فشار دژخیمان شاهنشاهی مجبور به ترک مدرسه شد .
🌷💫سپس به شغل رانندگی پرداخت و در همین حال بود که انقلاب شروع شد و علی که فردی لایق و از جان گذشته بود بر اثر مسائل انقلاب از رانندگی برکنار شد و روز ها با ضد انقلابیون در ستیز بود تا این که انقلاب اسلامی ایران در سال ۵۷ به ثمر رسید .
و زمانی که دژخیمان بعثی پا به چکمه کرده بودند و قصد حمله به کشور اسلامی را داشتند،علی هم مانند سایر رزمندگان به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمانه لبیک گفت و به یاری رزمندگان شتافت .
🌸🍃علی به مدت ۶ ماه در مهاباد با ضد انقلابیون کومله و دموکرات و مجاهدین ضد خلق در نبرد بود و زمانی که از مهاباد برگشت در عملیات حصر آبادان شرکت نمود که در این عملیات از ناحیه ی سر و گوش مورد اصابت گلوله قرار گرفت و زخمی شد .
🦋هنوز زخم های وی خوب نشده بود که در عملیات بستان از ناحیه ی پا مورد اصابت ترکش قرار گرفت.
و برای چندمین بار بود که می خواست به جبهه برود،
برای خداحافظی به مادرش گفت که مادر دفاع از اسلام امری واجب است.
سپس برای آزادی خونین شهر عزیز به جبهه اعزام شد.
🕊🥀هنوز بیش از ۲۱ روز از اعزام نگذشته بود که بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسیدند و گلی از گلزار رهبر پرپر شد و علی به همراه چند تن از برادران رزمنده ی خود در منطقه ی کوشک به فیض عظیم شهادت نائل گردید.
🌹روحش شاد و یادش گرامی🌹
┏━━━ 🍃🌷🍃 ━━━┓
@abbass_kardani
┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛
شهیدمدافع حرم عباس کردانی 👆👆
✍️📙خاطره ی برادر گرامی شهید علی سالاری:
ما در خانواده ای پر جمعیت بزرگ شدیم؛شهید خیلی به نماز اول وقت اهمیت می دادند و دائم به خواهر و برادران شان تذکر می دادند.
سحر ها برای نماز صبح که بیدار می شدند؛ بعد ما را با صدای بلند صدا میزدند و می گفتند:«بیدار شید هیچ کس نباید در خانه بی نماز باشد
ما با این که برایمان سخت بود بیدار می شدیم.
و این که توانستیم از سن کم نمازهایمان را اول وقت بخوانیم؛مدیون ایشان هستیم.
┏━━━ 🍃🌷🍃 ━━━┓
@abbass_kardani
┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛
شهیدمدافع حرم عباس کردانی 👆👆
📝✨فرازهایی از وصیتنامه شهید والامقام علی سالاری:
🌷بسم تعالی🌷
✨فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما✨
💐سلام به رهبر عزیز و فداکارم و سلام به رزمندگان و شهدا و امت قهرمان ایران.
و سلام مجدد به رزمندگانی که با قوت قلب گرفتن از امام بزرگوار و با سلاح ایمان قلب ناپاک دشمن زبون و حزب بعث مزدور را می شکافند و خون ناپاک و کثیفشان،بر سرزمین خون و شهادت،خوزستان داغ می ریزند.
و روز به روز دشمنان انقلاب و امام و اسلام عزیز و جاودانه را ضعیف و فرسوده میکنند .
🌹🌱پدر و مادر و خانواده ی قهرمانم :
همیشه آرزو داشته اید که فرصتی پیش آید تا بتوانید به اسلام و امت قرآن خدمت کنید . حال آن زمان فرا رسیده و حسین زمان یاری میطلبد و یاران خالص و پاسداران واقعی می خواهد.
برای حفظ اسلام و دستاوردهای انقلاب در این زمان که همه ی استعمارگران و جنایتکاران در شرق و غرب که دست در دست هم داده اند تا شاید بتوانند این انقلاب نوپای را از پای در آورند و وجود این اسلامی واقعی را از صحنه ی تاریخ پاک کنند.
بر ملت قهرمان و شهید پرور است که با وحدت و صبر و شکیبایی مشتی محکم بر دهان اَبَر جنایتکاران شرق و غرب و مزدوران داخلی بزنند و توطئه های این منافقان را خنثی کنند و این کشتی سعادت را با رهبری قاطع امام قهرمان به ساحل پیروزی برسانند.
🌸🍃ملتی که شهادت دارد اسارت ندارد. بزرگترین افتخار و بالاترین درجه پیروزیمان شهادت است.🕊🌹
💫🍀به امید جهانی شدن حکومت مهدی(عج) در سراسر گیتی🤲
┏━━━ 🍃🌷🍃 ━━━┓
@abbass_kardani
┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛
شهیدمدافع حرم عباس کردانی 👆👆
┏━━━ 🍃🌷🍃 ━━━┓
@abbass_kardani
┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛
شهیدمدافع حرم عباس کردانی 👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙هر کس با شهدا بست ضرر نکرد...!
| حاج حسین یکتا
سلام بر آن هایی که از نفس افتادند
تا ما از نفس نیفتیم؛
قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم؛
به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم؛
سلام بر آنهایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند.
سلام بر شهدا🌹🕊
┏━━━ 🍃🌷🍃 ━━━┓
@abbass_kardani
┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛
شهیدمدافع حرم عباس کردانی 👆👆
┏━━━ 🍃🌷🍃 ━━━┓
@abbass_kardani
┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛
شهیدمدافع حرم عباس کردانی 👆👆
┏━━━ 🍃🌷🍃 ━━━┓
@abbass_kardani
┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛
شهیدمدافع حرم عباس کردانی 👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدون شرح ولی بسیار عالی 😍👌
بی نهایت جالبه خودتون ببینید.
کسانی که می گفتند دنیای آینده دنیای گفتمان است نه موشک 😒
چه احتیاجی به موشک داریم.....
حالا ببینید و لذت ببرید و به کشور خودتون افتخار کنید.✌️
ارسالی از اعضای محترم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آیا سهراب سپهری را میشناسید
#قسمت_دوم (۲ / ۲)
#شانزده_دی_پنجاهونه_بر_حسین_و_یارانش_چه_گذشت؟!
🌷پيش از اينكه خودم كارت شناسايی را نگاه كنم، روزعلی را صدا زدم. كارت را برای هر دومان خواندم: حسين خوشنويسان .... نام پدر .... متولد .... سمت: مسئول جهاد سازندگی سوسنگرد. پيش از اين بارها او را در جهاد سوسنگرد ديده بودم، اما اسمش را نمیدانستم. آر.پی.جی را از زمين برداشتم و به راه افتادم. هنوز چند قدمی نرفته بودم كه روزعلی خودش را به من رساند. گفتم: تو ديگه كجا میآی؟ _اگه تو هم ده قدم ديگه به سرنوشت خوشنويسان دچار شدی، كی آر.پی.جی رو به حسين برسونه؟ راست میگفت، با هم راه افتاديم.... به هر زحمتی بود خودمان را به حسين علمالهدی رسانديم. قامت حسين از ميان دود و گرد و غبار پشت خاكريز پيدا بود. يك تانك ديگر با گلوله حسين به آتش كشيده شد. پيدا بود كه از همه افراد گروه اكنون فقط حسين زنده مانده است. حسين از جا بلند شد و خود را به خاكريز ديگر رساند.
🌷غير از گلولهای كه در آر.پی.جی بود، يك گلوله ديگر هم در دست داشت، ما هم فقط دو گلوله داشتيم. تانكها هنوز ما را نديده بودند، دوباره پيشروی تانكها شروع شده بود. به قصد تصرف خاكريز پيش میآمدند، حسين پشت خاكريز خوابيده بود. تانك به چند متری خاكريز كه رسيد، حسين گلولهاش را شليك كرد، دود غليظی از تانك بلند شد. تانك ديگری با سماجت شروع به پيشروی كرد. روزعلی كه آر.پی.جی را آماده كرده بود، از خاكريز بالا رفت و آن را هدف گرفت. تانك به آتش كشيده شد. روزعلی همينطور كه خودش را پايين میكشيد، گفت: حسين يه گلوله بيشتر نداره. تانكها هم دارند میرن سراغش. من فقط همين يه گلوله برام مونده. چهار تانك ديگر به پنجاه متری حسين رسيده بودند. حسين بلند [شد] و آخرين گلوله را رها كرد. سه تانك باقیمانده در يك زمان به طرف حسين شليك كردند و گلولهها خاكريزش را به هوا بردند.
🌷گرد و خاك كه كمی فرو نشست، توانستيم اول آر.پی.جی و بعد حسين را ببينيم. جسد حسين به پشت، روی ته مانده خاكريز افتاده بود و چفيه صورتش را پوشانده بود. يكی از تانكها به چند قدمی حسين رسيده بود و میرفت كه از روی جسد حسين عبور كند. روزعلی با شليك آخرين گلولهاش تانك را ناكام كرد....» دو تانك دشمن خلاف آن سمتی كه من تصور میكردم به راه افتادند، به سمت مجروحان. با خودم گفتم حتماً نزديك بچهها كه برسند، راهشان را كج میكنند يا میايستند. تانكها نزديك و نزديكتر شدند، ولی نه ايستادند و نه راهشان را كج كردند. دستهايم را روی چشمانم گرفتم و سرم را بیاختيار به لبهی خاكريز كوبيدم. آنچه در آن حال میشنيدم، صدای آزاردهندهی زنجير تانكهای دشمن بود، ولی....
🌷ولی برای من از همه جانسوزتر فرياد آن مجروح زنده بود كه حركت تانك عراقی و سنگينی آن را بر بدنش احساس میكرد. تانكها با تكهپارههايی از گوشت و استخوان بهجا مانده بر زنجيرها گذشتند و پنج جنازه را با خاك همسطح كردند. از جنازهها تنها آن مقداری که به زير چرخ نرفته بود، سالم مانده بود، سری، دستی، پايی، يا سينهای. تانكها رفتند، ولی من توان بلندشدن نداشتم. به فكر روز گذشته افتادم، روزی كه آن همه اسير را مثل مهمان در آغوش گرفتيم و آنقدر با آنها ملاطفت كرديم كه تصور كردند فريب و توطئهای در كار است و حالا جنازه همان بچههايی كه ديروز دشمن را در آغوش گرفته بودند، لابهلای زنجير تانكهای دشمن خرد میشد!!!
🌹خاطره ای به یاد تمامی شهدای کربلای هویزه؛ فرمانده شهید سید محمدحسین علمالهدی، شهید معزز حسین خوشنویسان
#راوی: رزمنده دلاور نصرتالله محمودزاده
📚 کتاب "حماسه هويزه"
❌️❌️ حضرت امام خامنهای حفظهالله: «وقتی که خبر شهادت سید حسین علم الهدی را شنیدم، اوّل چیزی که به ذهنم آمد، شهادت حافظان قرآن در صدر اسلام بود.»
شهید مرتضی عطایی:
بسیجی بود
و علاوه بر فعالیت های فرهنگی
وفعالیت هایی که در بسیج داشت
به کار های خیر دیگری مشغول بود که
از جمله اینها بردن کاروان هایی به کربلا بود
بیش از بیست بار به کربلا رفته بود
و ایام اربعین گروهی از مرد های فامیل را
به کربلا می برد
حتی اگر کسی هزینه سفر را نداشت؛
خودش مقدار هزینه ای که نیاز بود را
محیاو پرداخت میکرد...
#روز_پنجم....
🌷عبدالله پسر اولم بود، چند روزی بود که به مرخصی آمده بود و وقتی میخواست برود کمی به حال و روزم نگاه کرد و گفت: "مادر نترس من میروم، ولی شهید نمیشوم." اما از همه حلالیت طلبید و من آن روز ساکش را بستم و از زیر قرآن ردش کردم، اما بیاختیار اشک از چشمانم جاری بود. پسرم گفت:"مادر گریه نکن، غصه هم نخر، من دوباره برمیگردم خیالت تخت تخت." عبدالله در آن لحظه از من خداحافظی کرد ولی انگار با رفتنش، مرا هم با خودش برد.
🌷او که رفت همسایهمان به خانه آمد و گفت چقدر عبدالله چهرهاش نورانی شده بود. این را که گفت دلم برات شد که اینبار، بار آخری بود که او را میدیدم و شهید میشود. رفتم داخل اتاق و عکسش را گذاشتم لای قرآن و سپردمش به خدا و با خودم گفتم: اگر عبدالله شهید شد این عکس را برای اعلامیهاش میدهم. پنج روزی بود که از رفتنش گذشته بود و هر روز به قرآن سر میزدم تا اينکه درست روز پنجم خبر شهادتش را آوردند.
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز عبدالله محبی
#راوی: خانم لیلا حاجیزاده مادر گرامی شهید