eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1.1هزار دنبال‌کننده
33هزار عکس
25.5هزار ویدیو
127 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5888838751991365891.mp3
4.09M
تندخوانی جز ۱۲ قرآن کریم ثواب سی جزء را هدیه کنیم به روح بلند امام و شهدا وعلماو برادر عزیزم شهید عباس کردانی و سردار دلها سپهبد حاج قاسم سلیمانی عزیز و یارانش و تمامی اموات مومنین وبنده حقیر وشما بزرگواران 🦋🙏🦋🤲🦋😔🦋 🦋🍀 @abbass_kardani 🍀🦋
: 💟چشماش مجـــــروح شد و منتقلش ڪردند تهران محسن بعد از معاینه از دڪتر پــــرسید: 💟آقای دڪتر مجرای اشڪ چشــمم سالمه؟ دڪتر پرسید: برای چی این ســـوال رو میپرسی پســــر جون؟؟ 💟محسن گفت: چشمی ڪه برای امام حسین علیه السلام گریه نڪند به درد من نمیخورد.😭 🦋🦋یاد شهدا کمتر از شهادت نیست 🦋🦋 🦋💐🦋 @abbass_kardani 🦋💐🦋
شهید حسین قجه ای فرمانده گردان سلمان لشکر ۲۷ محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ولادت: ۱۳۳۷/۰۶/۱۴ زرین شهر اصفهان شهادت: ۱۳۶۲/۰۲/۱۵ جاده اهواز خرمشهر حسين در کردستان فرمانده‌ي محور دزلي بود، هميشه کومله‌ها را زير نظر داشت، آنان از حسين ضربه‌هاي زيادي خورده و براي همين هم براي سرش جايزه گذاشته بودند. يک روز سر راه حسين کمين گذاشتند. او پياده بود، وقتي متوجه کمين کومله‌ها شد، سريع روي زمين دراز کشيد و سينه خيز و خيلي آهسته خودش را به پشت کمين کشيد و فردي را که در کمينش بود به اسارت درمي‌آورد. و به او گفت : حالا من با تو چکار کنم؟ کومله در جواب گفت : نمي‌دانم، من اسير شما هستم. حسين گفت: اگر من اسير بودم،‌با من چه مي‌کردي؟ کومله گفت:«تو را تحويل دوستانم ميدادم و بيست هزار تومان جايزه مي‌گرفتم. حسين گفت:«اما من تو را آزاد مي‌کنم. سپس اسلحه او را گرفته و آزادش کرد. آن شخص، فرداي آن روز حدود سي نفر از کومله‌ها را پيش حسين آورد و تسليم کرد آنها همه از ياران حسين در جنگ تحميلي شدند از آن برای شرکت در عمليات فتح‌المبين با سمت فرمانده گردان سلمان فارسي به جبهه جنوب رفت.عمليات بيت‌المقدس و جاده اهواز – خرمشهر در تاريخ ۱۵ اردیبهشت ۱۳۶۲ به درجه رفیع شهادت نائل آمد 🦋🦋یاد شهدا کمتر از شهادت نیست 🦋🦋 🦋💐🦋 @abbass_kardani 🦋💐🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی عزیز 😔😔 چقدر جای خالی شما احساس میشود 😔😔😭😭 شادی روح امام و شهدای عزیز صلوات روحت شاد یادت گرامی باد سردار دلها 😭 🦋🦋یاد شهدا کمتر از شهادت نیست 🦋🦋 🦋💐🦋 @abbass_kardani 🦋💐🦋
🔹 اللَّهُمَّ زَیِّنِّي فِیهِ بِالسِّتْرِوَالْعَفَافِ وَاسْتُرْنِي فِیهِ🍃 ✨خدایادر این ماه به پوشش و پاکدامنی بیارای وبه✨ 🔹بِلِبَاسِ الْقُنُوعِ وَالْکَفَافِ وَاحْمِلْنِي فِیهِ عَلَی الْعَدْلِ🍃 ✨لباس قناعت واکتفابه اندازهحاجت بپوشان وبر عدالت✨ 🔹وَالْإِنْصَافِ وآمِنِّي فِیهِ مِنْ کُلِّ مَا أَخَافُ🍃 ✨وانصاف وادارم نما،ومرا د، این ماه از هرچه می ترسم ایمنی ده✨ 🔹بِعِصْمَتِکَٔ یَا عِصْمَةَ الْخَائِفِینَ🍃 ✨به نگهداری ات ای نگهدارنده هراسندگان✨ 🌹به نیابت از شهید عباس کردانی🕊 لینک کانال @abbass_kardani
سه دقیقه در قیامت 37.mp3
34.2M
🔈 شرح و بررسی کتاب 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه سی_و_هفتم صوتی 👆👆👆 کتابی 👌🌹 ( از جامعه مدرسان حوزه علمیه قم ) با بیان زیبا و رسای خود آن را بیان کرده @abbass_kardani🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 👤 استاد 📝 اگه میخواین دعواهاتون تو خونه کم بشه... اگه میخواین همه بگن چقدر دعواهای اینا کمه؛ چرا اینقدر مهربونن... چرا اینقدر خیر و برکت تو خونشونه... ❌تمرین کنیم، شروع کنیم ❌ ♥️ ♥️ @abbass_kardani🌹
─═हई╬💫 « قسمت من » 💫╬ईह═─ پارت : ۵۶ * بهارم از راه رسید🌺🍃 یه عید و سال نو متفاوت و جدید 😍سالی که من دیگه تنها نیستم دیگه کسیو داشتم تو زندگیم که با هیچکس عوضش نمیکردم ، عزیزی که امسالو برام از هر سال خاطر انگیز تر کرده بود ❤ زمان سال تحویل همه تو خونه دور هم نشسته بودیم ، منو آرمانم کنار هم دیگه 💑 از این اتفاق خیلی خوشحال بودم که همسرم پیشمه که اولین سال جدید و با عشق اغاز میکنیم ، یه عشق دو نفره نو 💞 💫 دید و بازدید های اولیه تمام شده بود و واقعا خوش گذشته بود . هم ارمان هم خانواده هام بهم یه عالمه عیدی داده بودن😁💵 🎁. شاید بگم این بهترین سالی بود که تحویل کردم 🎉. اونم کنار همسر عزیزم که با دنیا عوضش نمیکنم امیدوارم بهترین سالمون باشه💝 -مانا جان آماده ای ؟؟ ارمان پایین منتظره ها . صدای مامان بود که میخواست منو راهی کنه ، امروز ۵ عید هست و قراره که با ارمان بریم شمال واسه همون عروسی دوستش😁😍💃 . + آره آره مامان ، آماده ام الان میام ... سریع از اتاق اومدم بیرون و رفتم سمت در ، مامانم اومده بود بیرون ، آرمان از ماشین پیاده شد و اومد سمتم بعد از سلام کردن باهاش مامان رو بهم گفت: - مانا مواظب خودت باشی ها ، یه وقت دسته گل به آب ندی اونجا 😑 + ااا مامان من کی تا حالا دست گلاب به آب دادم این بار دومم باشه اخه 😒 دستتون درد نکنه دیگه😕 چشم مراقب خودم هستم ، شما هم مواظب خودتون باشید . 😘 - فداتبشم ، کلی گلفتم عزیز دلم .💋 مامان رو به آرمان گفت : - پسرم شما مواظب خودت باشی ، دخترمم دست تو امانت میسپارم ، انشالله که بهتون حسابی خوش بگذره 😊 آرمان با لبخند گفت : - چشممممم☺ رو جفت چشام ، مواظبشم خیالتون تخت ،،،، خب دیگ اگه اجازه بدین ما دیگه رفع زحمت کنیم . - برید بسلامت ، خدا پشت و پناهتون .✋🌷 از مامان خداحافظی کردیم و سوار ماشین شدیم . هر چقدر صبر کردم تا حرکت کنیم آرمان تکون نمیخورد 🤦‍♀ با تعجب بهش گفتم : + وااااا خب چرا نمیری پس ؟😐 خیلی ریلکس گفت : - کجا برم !!🧐 +سر قبر من ، خب شمال دیگه 😬😑 - واسه چی برم ؟؟🤔 منم با حرص گفتم : + واسه اینکه بریم عروسی دوست جناب عالی😤 - اهاااا ، خب چرا تو رو ببرم !!!🙄 + ارمان میام میزنمت ها 😠 مسخره داری منو ! 😒 - نههه ،، چرا مسخره !! دارم سوال میپرسم خب 🤨 + لازم نکرده سوالای مسخره و پرت بپرسی😡😤 راه بیافت ببینم 😑 اونکه از این حرص خوردن من خوشش اومده بود زد زیر خنده و گفت : -😂 الهی فدای این اخمای خانمم بشم ک خوردنی تر میشه😈😉😋 منم با مشت زدم تو بازوشو با حرص بیشتر گفتم : + کوووووفت😭😭 اذیت نکن دیگه . بروووو 😩 - چشم عشقممممم ، اطلااااعت میشه😎 و یه بوسه رو گونمـ گزاشت و حرکت کرد 💋 این یه مرد دیوونه دوست داشتنی بود 😌😂 . با اینکه زیاد حرصم میداد و رو مخم بود ، ولی خب همینا شیرین بود و باعت میشد بیشتر دوسش داشته باشم😜😁 گر چه گاهی وقتا دوس داشتم سر به تنش نباشه🤪😈 ... نویسنده : ♡«ℳ£みЯムŋム»♡
─═हई╬💫 « قسمت من » 💫╬ईह═─ پارت : ۵۷ * ساعت ۱۱ ‌بود که رسیدیم ، ایه و اقا حمید اومدن دنبالمون ، بعد از احوال پرسی گرمی که کردیم با هم رفتیم به طرف خونشون . تو راه از ایه پرسیدم : + بچه ها کجان 😍 ؟ - خونه گذاشتمشون ، گفتم دیگه اینهمه راه نیارمشون ☺ + اها ، خوب کردی ، تنها گذاشتیشون پیش هم؟؟ - نه خواهر زاده حمید اقا هست پیششون ، اگه تنها بزارم که معلوم نیست چه کارا که نکنم این دوتا فضول 🤦‍♀😂 + الهی فداشون بشم 😂 دلم براشون یه ذره شده . - مرسی عزیزم ❤ بعد از اینکه رسیدیم و رفتیم داخل خونه با دیدن اون دوتا فرشته کوچولوی خوشگل خیلی خوشحال شدم 🥰🤩 گر چه سروش هنوز باهام اشنایی نداشت و یکم غریبی میکرد . ولی ستایش یه دختر کوچولوی خوشگل و خوش زبون بود ک ادم ازش سیر نمیشد ، یه گوله نمک خالص بود 😍 . با دادن هدیه هاشون ، سروش یکم باهام رفیق شده بود . انقد که اون روز باهاشون بازی کردم و پیششون بودم اخرش ارمان با دلخوری اومد و گفت : - واقعا که 😒 انگار ن انگار که یه شوهریم داشتی ، بنظر اون دو تا فسقلی رو بیشتر از من میخوایی ها . اگه میدونستم انقد زود اون دو تا بچه جای منو میگیرن نمیاوردمت که 😞 + ااااا چی میگی دیوونه . به دو تا بچه حسادت میکنی ؟؟ 🤦‍♀ - اره که میکنم . حالا که اینجوریه ازدواج که کردیم هم بچه نمیخوام . واسه این دوتا داری انقد داری قش و ضعف میری و منو یادت رفته😑 معلوم نی برا بچه خودمون دیگ چیکار کنی ، فک کنم بگی ارمان کی هست اصلا 😏 واااای خداااا🤣🤣 این پسره پاک دیوونس ، از این حرفا و حسادتاش خندم گرفته بود و از شدتوخنده نمیتونستم خودمو جمع کنم 😂😂 . دوباره گفت : - 😒 اره بخند مانا خانم ،،، نادیده گرفتن ما خنده هم داره ... بعد از اینکه خندم تموم شد با لبخند رو بهش گفتم : + وای آرمان یکم نفس بگیر😂😂 یک دم در این مثل پیرزنا داری غرغر می کنی وحرف میزنی 🤦‍♀بابا وقت گذاشتن و بازی کردن با دوتا بچه ناز 😍که از قضا خواهر زاده هاتم هستن مگه انقد حسادت داره عزیزم 🙄😜 - آخه تو چی میدونی تو دل من تو این چند ساعت چی گذشته 😓 و چه آشوبی توش به پاعه😞 با تک خنده ای 😂 گفتم : +الهی من قربون اون دل پر از آشوب بشم 😉😘 ارمان با دلخوری گفت: - لازم نکرده 😒 ولی من دوباره خندم گرفته بود : + وااااای خداااا🤣🤣نمیدونی آرمان چقدر بامزه شدی وقتی که اینجوری حسودی می کنی به دو تا بچه😂😂😂 واقعا نمیدونم باید چی بگم بهت دیوونه . - شدم فیلم خنده تو دیگه آره .هی هرچی میگم میزنی زیر خنده 😠 +دوست دارممممم😝 شوهرمییییی ،، عزیز دلمممممیی ،دوست دارم بهت بخندم حرفیه !!🤨 - نه🤐 با لب لبخند رفتم و بغلش کردمو آروم گفتم : + خیلی دوست دارم آقایی حسود خودم 💋بدون بچه هامونم جای تو رو واسم نمی گیرن چه برسه به بچه هایی بقیه😉 با این حرفم لبخند رو لبش اومد و اونم محکم منو تو بغلش گرفت و گفت : - ☺قربون خانوم خوشگلم بشم که انقدر برام عزیز که حتی بخاطرش یه بچه هم حسودی می کنم اگه بهش توجه نشون بده 😌 - خدا نکنه عزیز دلم 💏 ..... نویسنده : ♡«ℳ£みЯムŋム»♡
💠شهیدمحمدحسین خیری پور: اولین سخنم این است که هر کس را می بینید نهی از منکر کنید. 💠شهید حاج شیخ عبدالله میثمی: خدا می داند اگر پیام شهدا و حماسه های انها را به پشت جبهه منتقل نکنیم گنهکاریم. 💠شهید سعید جانبزرگی: هیچ کس بی آنکه سعی کند به زیارتآفتاب نخواهد رفت. 💠شهیدمحمدابراهیم همت: یاد خدا را فراموش نکنید . مرتب بسم الله بگویید . با یاد و ذکر خدا و عمل برای رضای خدا خیلی از مسائل حل میشود. 💠شهيد اكبر چاجي: براي اسلام و انقلاب تبليغات زيادي بكنيد تا نداي اسلام و اسلام طلبي به اقصي نقاط جهان برسد در اشاعه و گسترش فرهنگ اسلامي تلاش لازم را بنماييد و از هيچ كوششي دريغ نكنيد هميشه گوش به فرمان امام امت و مسئولين كشور باشيد". 💠شهید مسعود زرین قلم: عزیزانم , شما خانواده شهدا از این پس زیر ذره بین قرار میگیرید . همه منتظر ند ببینند تا شما چه میکنید ! مواظب خودتان باشید تا روزی مدیون امام وشهدا نباشید.   💠شهيد عبدالکريم ملکي: اساسي ترين مسئله در اسلام شهادت است که نصيب هر کس نمي شود الا اين که مخلص شود . 💠شهید جهان آرا: انقلاب بیش از هرچیز برای ما یك ابتلای الهی و یك آزمایش تاریخی و اجتماعی است و در جریان این ابتلا باید رنج، محرومیت، مصایب و ناملایمات را با آغوش باز بپذیریم و در برابر آشوبها و فتنه‌ها با خلوص و شهامت بایستیم و از طولانی شدن این ابتلا و افزایش سختیها و ناملایمات نهراسیم، زیرا علاوه بر اینكه خود را از قید آلودگیهای شركین و وابستگیها، پاك و خالص می‌كنیم، انقلابمان و حركت امت شهیدپرور، عمیقتر و استوارتر می‌شود و از انحراف و شكست مصون می‌ماند.