eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1.1هزار دنبال‌کننده
31.6هزار عکس
23.6هزار ویدیو
125 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
... ✍داشتيم از خط به عقب باز مى گشتيم، «قائم مقامى‌» در كنارم بود و مى ‌گفت: «نمى ‌دانم چه كرده‌ايم كه خداوند ما را لايق شهادت نمى داند. گفتم: «شايد مى خواهد كه ما خدمت بيشترى به اسلام و مسلمين بكنيم.» پاسخ داد: «نه من بايد شهيد مى ‌شدم و الآن وجدانم ناراحت است. آخر در خواب ديده بودم كه شهيد مى شوم و امام زمان (عج) دستم را گرفته و به همراه خود مى ‌برد.» درهمين حال يك خمپاره ١٢٠ كنار ماشين ما به زمين خورد و اين بنده ی عاشق به شهادت رسيد. هنگام شهادت لبخند بسيار زيبايى بر لب داشت كه همه‌مان را مسحور خود كرده بود. گويى مشايعت امام زمان (عج) او را چنين به وجد آورده بود. ✍راوى:محمد رضايى @abbass_kardani
🌿یادت باشد شهید اسم نیست ، رسم است 🌼و یادت باشد که شهید عکسی نیست که اگر از دیوار اتاقت برداشتی فراموش شود 🌱شهید مسیر زندگیست 🌿راه است و مرام است! 🌿شهید امتحانِ پس داده ی خداست 🌿شهید راهیست بسوی بهشت 🌿شهید زنده است و جاویدان 🌿شهید حق است و پایدار 🌿پس بیا راه را با شهدا طی کنیم 🌿تا به سعادت اخروی نائل شویم☘️💚 @abbass_kardani
⭕️ ‏او را میشناسید؟ 💖 شهید رضا اسماعیلی اولین شهید ‎، داعشی ها در حالیکه او را اسیر کردند بیسیم اش را روبروی دهانش گرفته همزمان سر از بدنش جدا میکردند تا با صدای ناله های او روحیه همرزمانش را تضعیف کنند؛ در حالیکه او تا لحظه آخر پشت بیسیم ‎ میگفت. ‎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهادت: ندارد... ﴾﷽﴿ 💠 💠 رژ قرمز رنگے برداشتم و ڪمے روے لب هایم ڪشیدم سپس با دستمال ڪاغذے تمیز پاڪ ڪردم. دستمال را طورے ڪنار آینہ قرار دادم تا جاے قرمزے رژ در دید باشد. چند دستمال ڪاغذے روے زمین انداختم،جعبہ ے دستمال ڪاغذے را همراہ ریمل روے تخت پرت ڪردم. نگاهے بہ اتاق انداختم،ڪاملا مشخص بود من آرایش ڪردہ بودم و بہ اجبار خانوادہ پاڪ ڪردم! در دل گفتم ڪاش بتوانم اول مادر عسگرے را بہ اتاق بڪشانم این میدان جنگ را ببیند و فرار ڪند! بالاخرہ مادرشوهر بود! جلوے آینہ ایستادم تا از وضع ظاهرے ام مطمئن شوم،سارافون بلند آبے رنگ سادہ اے همراہ با شلوار سفید پوشیدہ بودم‌. روسرے آبے رنگم را براے بار اول بہ اصرار مادرم طرح لبنانے بستم. همانطور ڪہ خودم را در آینہ نگاہ مے ڪردم گفتم:تا چند دیقہ دیگہ چہ شود! بشڪنے زدم و ادامہ دادم:پسرِ عسگرے پَر! هم زمان با بشڪن زدنِ من صداے زنگ آیفون بلند شد‌. سریع ڪلید در اتاق را برداشتم،صداے پدر و مادرم مے آمد ڪہ در هول و ولا بودند. بہ سمت در رفتم،نباید ڪسے وضع اتاق را مے دید! در را قفل ڪردم. صدای باز شدن در آمد،ڪنجڪاو شدم خانواده ے عسگرے را ببینم! خواستم به سمت پنجره بروم که کف پایم درد گرفت! زیر پایم را نگاه کردم،یڪے از رژها لہ شده بود! همانطور ڪہ لنگان لنگان بہ سمت پنجرہ مے رفتم گفتم:راست گفتن چاہ نڪن بهرِ ڪسے اول خودت دوم ڪسے! ڪنار پنجرہ ایستادم،خانم و آقاے عسگرے سریع وارد شدند. زیر لب گفتم:اڪہ هے نشد ببینمشون! پسرے وارد حیاط شد،قدش تقریبا بلند بود؛نمے توانستم خوب صورتش را از پشت پردہ ببینم‌‌‌. ڪت و شلوار سورمہ اے رنگے همراہ با پیراهن سفید پوشیدہ بود‌‌. همانطور ڪہ جعبہ ے شیرینے در دست داشت در را بست،در حالے ڪہ بہ سمت خانہ قدپ برمے داشت بلند گفت:سلام! من هم از پشت پنجرہ آرام گفتم:سلام پسرِ عسگرےِ معروف! داشت وارد خانہ میشد ڪہ نگاهش بہ سمت پنجرہ ے اتاق افتاد! دقیق تر نگاہ ڪرد،انگار مرا دید! من هم صورتش را دیدم! چهرہ اے ڪہ تصور میڪردم را داشت اما دلنشین تر! سریع نگاهش را از من گرفت و وارد شد. با ڪف دست محڪم روے پیشانے ام ڪوبیدم و گفتم:الان فڪ میڪنہ من چقد شوهر ندیدہ م! سرم را برگرداندم،نگاهم بہ موڪت افتاد. روے تمام موڪت قرمز شدہ بود! ڪف پایم را نگاہ ڪردم،ناخواستہ خراب ڪارے ام بهتر جور شد! خواستم رژ را بردارم ڪہ یادم افتاد براے نوراست،خم شدم و برش داشتم. همانے بود ڪہ طاها برایش خریدہ بود،اگر طاها برایش باد هوا هم میخرید مثل جانش از آن مراقبت میڪرد! این بار محڪمتر با ڪف دست بہ پیشانے ام ڪوبیدم:نورا تیڪہ تیڪہ م میڪنہ دیگہ بہ پسر عسگرے نمے رسم! سرم را تڪان دادم و دوبارہ رژ را نگاہ ڪردم،گویے بہ جاے پا یڪ تریلے هجدہ چرخ از رویش رد شدہ بود! فاتحہ ام را خواندم:چہ واسہ شوهر ڪردن استرس داشتم! دیگہ ڪلا حل شد،روحم شاد و یادم گرامے باد! فڪرے بہ ذهنم رسید،چہ خوب میشد نورا را بہ اتاق بڪشانم تا ببینید و اَلَم شَنگہ راہ بیندازد.... ... نویسنده این متن👆: 👉 ╭┅═ঊঈ💕ঊঈ═┅╮ join : sapp.ir/roman_mazhabi ╰┅═ঊ 💌-کپی با ذکر لینک کانال مانعی ندارد... ﴾﷽ 💠 💠 با عجلہ بہ سمت در رفتم و گوشم را بہ در چسباندم. صداے پدر و مادرم مے آمد ڪہ با خانوادہ ے عسگرے تعارف تڪہ پارہ مے ڪردند. در همان حالت بہ ساعت ڪوچڪ ڪنار تختم نگاہ ڪردم،ساعت پنج عصر را نشان مے داد. از در فاصلہ گرفتم،دستانم را در هم گرہ ڪردم و مشغول قدم زدن شدم. چگونہ نورا را بہ اتاقم مے ڪشاندم؟! اگر مادرم را صدا میزدم و وضع اتاق را مے دید نمیتوانستم هادے عسگرے را بہ اتاق بیاورم. با خودم گفتم:بیخیال آیہ! همین وضع اتاق بسہ فقط باید یڪم مزہ دار ڪنے نقشہ تو! دہ دقیقہ بیشتر نگذشتہ بود ڪہ ڪسے چند تقہ بہ در زد! ایستادم،آرام گفتم:بلہ! مادرم با لحن مهربانے ڪہ همہ ے مادرها جلوے خواستگار دارند گفت:آیہ جان! درو وا ڪن! نزدیڪ در شدم و با شڪ گفتم:ڪار دارید؟ مڪثے ڪرد و گفت:میخوان تو رو ببینن! سرفہ اے ڪردم:باشہ الان میام! چند لحظہ معطل ڪردم تا برود،وقتے دید در را باز نمے ڪنم گفت:بیا عزیزم همہ منتظر توان! دیگر صدایے نیامد. چند نفس عمیق پشت سر هم ڪشیدم،سپس بہ سمت تختم قدم برداشتم تا چادرم را بردارم. چادرم را از روے تخت برداشتم و جلوے صورتم باز ڪردم. در ذهنم تاڪید‌ ڪردم نباید در جمع نارضایتے ام را نشان بدهم ڪہ پدرم متوجہ بشود. صلواتے فرستادم و چادر را روے سرم انداختم،در را باز و از اتاق خارج شدم. دوبارہ در را قفل ڪردم و سپس ڪلید را داخل جیب سارافونم گذاشتم. همہ ے نگاہ ها روے من بود جز نگاهِ هادے عسگرے! بے توجہ روے مبل ڪنار مادرش نشستہ بود،نگاهے بہ جمع انداختم نورا و یاسین نبودند. با صداے نسبتاً بلندے گفتم:سلام! خانم و آقاے عسگرے با لبخند جوابم را دادن ولے هادے سرش را هم تڪان نداد،گویا از بودن در این جم
ع ناراض ے بود! خانم عسگرے مانتوے سادہ ے قهوہ اے رنگے بہ همراہ روسرے ستش پوشیدہ بود‌. تصور میڪردم چادرے باشد اما با این حال حجاب ڪاملے داشت‌. صورت ملیح و دلنشینے داشت،صاف و با ژست خاصے نشستہ بود و دست راستش را روے دستہ مبل گذاشتہ بود. چهرہ ے هادے متعجبم ڪرد! برعڪس تصورے ڪہ داشتم ریش نداشت و ڪمے تہ ریش گذاشتہ بود؛پوستِ سفید صورتش برق میزد و چشمان قهوہ اے رنگ تیرہ اش عجیب گیرا بودند! موهاے مشڪے رنگش را مدل جالبے درست ڪردہ بود،با اینڪہ سعے داشتہ ڪت و شلوارش تنگ نباشد اما اندام ورزیدہ اش خودش را نشان میداد. تمام دڪمہ هاے پیراهن سفیدش را بستہ و تنها دڪمہ ے آخر یقہ اش را باز گذاشتہ بود. چند لحظہ از ذهنم گذشت مے توانست در نقش یوسف پیامبر بازے ڪند! اخمے ڪم رنگے بین ابروهاے پهنش جا گرفتہ بود،بدون حرف از انگشتان در هم قفلش نگاہ برنمیداشت! مادرم با چشم اشارہ ڪرد تا با خانم عسگرے روبوسے ڪنم بے توجہ آرام بہ سمت جمع قدم برداشتم و روے اولین مبل نشستم. چہ زود نصیحت هاے خودم را فراموش ڪردم! مادرم چشم غرہ اے رفت و چیزے نگفت،صداے خانم عسگرے سڪوت را شڪست:آیہ جون چقد ڪم سن و سالہ! سرم را بلند ڪردم و بدون حرف نگاهم را بہ او دوختم. مادرم با ڪنجڪاوے پرسید:مگہ فڪ میڪردید آیہ چند سالشہ؟! خانم عسگرے نگاهے بہ همسرش انداخت و گفت:فڪ نمے ڪردیم زیر بیست باشہ! مادرم لبخند تصنعے زد:نہ آیہ هیفدہ سالشہ! آقا هادے چند سالشونہ؟ خانم عسگرے با لبخند نگاهے بہ پسرش انداخت و دوبارہ بہ مادرم چشم دوخت:هادے بیس و چهار سالشہ! مادرم سرے تڪان داد و رو بہ من گفت:آیہ جان چایے بیار! لب و لوچہ ام را آویزان ڪردم ڪہ یعنے من؟! با سر با آشپزخونہ اشارہ ڪرد. با اڪراہ از روے مبل بلند شدم و بہ سمت آشپزخانہ رفتم،صداے خوش و بش ڪردن پدرم و آقاے عسگرے بلند شد. وارد آشپزخونہ شدم،نگاهم بہ سینے اے ڪہ فنجان ها مرتب درونش چیدہ شدہ بود افتاد. خواستم بہ سمت ڪابینت بروم ڪہ مادرم سریع وارد آشپزخانہ شد و با حرص گفت:اصلا مشخص نیس راضے نیستے! جوابے ندادم،مادرم نگاہ تندے بہ من انداخت و قورے چایے را از روے ڪترے برداشت. همانطور ڪہ داخل فنجان چاے میریخت و نگاهش بہ آن ها بود گفت:این پسرہ ام انگار راضے نیس! با ذوق بہ مادرم چشم دوختم:پس توام متوجہ شدے مامان؟ _اوهوم! در حالے ڪہ قورے را نزدیڪ فنجان بعدے میبرد ادامہ داد:میرید تو اتاق باهم حرف میزنید،هے بهونہ میارے تا خودِ پسرہ بگہ بہ تفاهم نرسیدیم! سرم را تڪان دادم و گفتم:فهمیدم! مادرم بہ صورتم زل زد:آیہ فقط آبروریزے نڪنیا! پسرہ رو نڪشے! با تعجب گفتم:وا مامان! دوبارہ نگاهش را بہ فنجان ها دوخت:تو لجت بگیرہ دیگہ ڪار تمومہ! نگاهے بہ فنجان هاے پر از چاے انداخت و قورے را سر جایش گذاشت. _اینا رو بیار! از آشپزخانہ خارج شد،سینے چاے را برداشتم و با احتیاط بہ سمت پذیرایے قدم برداشتم. ... نویسنده این متن👆: 👉 ╭┅═ঊঈ💕ঊঈ═┅╮ join : sapp.ir/roman_mazhabi ╰┅═ঊ 💌-کپی با ذکر لینک کانال مانعی
15 Darhaye Dozakh _ Ramezan 1396 _Mazandaran.mp3
14.58M
🔈 🔊 جلسه پانزدهم * اهمیت عبارت نوشته شده بر روی در سوم جهنم بر چه مبناست؟ * تبیین عبارت اول حک شده بر در سوم جهنم * عالم جلیل‌القدری که در لحظه سکرات گرفتار یک دروغ مصلحتی بود * محاوره‌هایی که رایج‌اند؛ اما همگی دروغ!!! * روایت داستانی از امام رضا علیه‌السلام : بگویید دوستدار اهل بیت هستیم نه شیعه ⏰ مدت زمان: ۳۴:۲۰ بسیار جذاب_ وآموزنده👌 🌹# استاد_ امینی_ خواه
💠حضرت علی «ع» ازدیدگاه خلفا.... 💞تاثیر ایمان علی «ع»در قلب جبرئیل💞 🌀علامه خطیب خوارزمی با ذکر سند وواسطه حافظ ابن مردویه اصفهانی ازعمربن عبدالعزیزنقل نموده 🌀که چون شنید بعضی علی بن ابی طالب رامورد طعن وتنقیص قرار می دهند،برفراز منبر رفت وپس از حمد 🌀وثنای الهی وصلوات بر پیامبربه ذکرفضائل علی وسابقه اوپرداخت،آنگاه باذکر سنداز ام سلمه نقل نمودکه گفت 🌀 وقتی که رسول خدا «ص»نزد من بودجبرئیل بر او نازل شدوحضرتش را صدا زد۰پس او تبسم نمودوچون جبرئیل 🌀رفت گفتم :پدرومادرم به فدایت یارسول الله،چه چیز شما را به خنده آورد؟ پیامبرفرمود:جبرئیل به من خبر داد 🌀وقتی علی بزهای خود را میچراند خواب اورا ربودوقسمتی از بدنش نمایان شد پس همین که من لباسش رابرتنش انداختم دستم به بدنش رسید 🌀 وخُنکی ایمانش به قلب من سرایت کرد (واحساس لذّنمودم)ومن از این گزارش جبرائیل خندان شدم۰🍃
جهت سلامتی امام زمان عج الله الفرجه الشریف 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 بخوان دعای فرج رادعااثردارد دعاکبوترعشق است وبال وپردارد 🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى ❤️برای سلامتی آقا❤️ بسم الله الرحمن الرحیم اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً 💖دعای فرج💖 بسم الله الرحمن الرحیم اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء ُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای میکنیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد 🌺براسلامتی و ظهور امام 🌺 🌺زمان صلوات محمدی هدیه 🌺 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 کنیم 🌺شبتون مهدوی انشاءالله 🌺 🌺 🌺 @abbass_kardani🌺🌺
✋ 🌸نـذر سلامتی و فرج امام زمان ارواحنا فداه هر شب مرتبه سوره را قرائت میکنیم و ثوابش را به محضر هدیه میکنیم تا ظهور ایشان نزدیک و سلامتی ایشان پایدار باشد. اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💖 🦋🦋 @abbass_kardani 🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: •┄══🌤❝سـلـام❞🌤══┄• 🌤 شهید عباس کردانی ذکر روز شنبه: یا رب العالمین 100 مرتبه •┄═•🌤•═┄• @abbass_kardani✅ •┄═•🌤•═┄•
هرروز با قرائت زیارتنامه شـهـدا🌹🕊 « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ » اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَوْلِیآءَ اللَّهِ وَاَحِبَّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَصْفِیآءَ اللَّهِ وَاَوِدَّآئَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ دینِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ رَسُولِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ، الْوَلِىِّ النَّاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ اَبى عَبْدِاللَّهِ، بِاَبى اَنْتُمْ وَاُمّى طِبْتُمْ، وَطابَتِ الْأَرْضُ الَّتى فیها دُفِنْتُمْ، وَفُزْتُمْ فَوْزاً عَظیماً، فَیا لَیْتَنى كُنْتُ مَعَكُمْ، فَاَفُوزَ مَعَكُمْ. «الّلهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم» 🌴تقدیم به ارواح پاک وطیّب شهدای آسمانی ♥️ کانال عباس_ کردانی👇👇👇 @abbass_kardani🌹
🌹 یادمان باشد ! مسافریم 🌹 جهانگردی به دهکده ای رفت تا زاهد معروفی را زیارت کند و دید که زاهد در اتاقی ساده زندگی می کند. اتاق پر از کتاب بود و غیر از آن فقط میز و نیمکتی دیده می شد. جهانگرد پرسید: لوازم منزلتان کجاست؟ زاهد گفت: مال تو کجاست؟ جهانگرد گفت: من اینجا مسافرم ! زاهد گفت : من هم ... امام علی (علیه السّلام): «دنیا خانه ی آرزوهایی است که زود نابود می شود، و کوچ کردن از وطن حتمی است. دنیا شیرین و خوش منظر است که به سرعت به سوی خواهانش می رود، و بیننده را می فریبد، سعی کنید با بهترین زاد و توشه از آن کوچ کنید و بیش از کفاف خود از آن نخواهید و بیشتر از آنچه نیاز دارید طلب نکنید.» نهج البلاغه، خطبه 45 🍀🌺🍀🌻🍀🥀🌼🍀 @abbass_kardani 🍀🌺🍀🌼🍀🥀🌺🍀
هرکس به ولایت فقیه پایبند باشد ، بقیه امور او ( اگر انجام شود ) به نحو احسن قبول میشود و گرنه ، عبادات دیگر بدون پایبندی به اصل ولایت فقیه مانند نمـاز بی وضوست ..... « اللهم عجل لولیک الفرج » 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🦋🥀🌳🌺🌻🕊🌼🌾🌿🍃 @abbass_kardani 🦋🥀🌳🌺🌻🕊🌼🌾🌿🍃
🌿🥀🌿🌼🌾🌻🌿🥀🌺🌿🍒🍀 شهید جان خود را می دهد تا جانهای دیگر در آرامش باشند . با نثار و بخشش خون خود از حیثیت و شرف و ناموس مردم حفاظت می کند . 🕊 🕊 🌹 🌹 ✋ ✋ 🌺 🌺 🌷🕊💐🌹💐🕊🌷 @abbass_kardani 🌷🕊💐🌹💐🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاج حسین یکتا: به پناه برد و امروز پرچم این فرمانده بالا است چراکه او پرچم ولایت را بالا نگهداشت.🍀🍃
☑️ ۳۱ خرداد، سالگرد به ثمر رسیدن یک عمر مجاهدت‌ دکتر مصطفی چمران، گرامی باد. ☑️ شهید دکتر مصطفی چمران به درستی اکسیر انسانیت را یافته بود و عرفان را در جهاد و مبارزه جستجو می‌کرد، نه در کنج خلوت و عافیت: ◾️«احساس می‌کنم که تحمل درد و غم و خطر و مصیبت در راه خدا مهم‌ترین و اساسی‌ترین لازمه تکامل در این حیات است. معتقدم که زندگی در خوشی و بی غمی، لذت و سلامت، امن و نعمت آدمی را فاسد و منجمد و بی احساس می‌کند». ⬅️ او مجاهدی خستگی ناپذیر بود. هرگز از مبارزه خسته نشد، اما سخت از عافیت طلبان آزرده خاطر بود. او درباره انقلابیون کاسبکار، که پشت مبارزان آزادی فلسطین را خالی کرده‌اند، می‌نویسد: ◾️«ای حسین، ای شهید بزرگ، آمده‌ام تا با تو راز و نیاز کنم. دل پردرد خود را به سوی تو بگشایم. از انقلابیون دروغین گریخته‌ام. از تجّار ماده پرست که به اسلحه‌ی انقلاب مسلّح شده‌اند بیزارم. از کسانی که با خون شهیدان تجارت می‌کنند متنفرم. از این ماکیاول صفتانی که به هیچ ارزش انسانی پایبند نیستند و همه چیز مردم را، حیات و هستی و شرف خلق را و حتی نام مقدس انقلاب را، فدای مصالح شخصی و اغراض پست مادی خود می‌کنند گریزانم». ✅ شهید مصطفی چمران اثبات کرد: ⬅️ می‌توان در آمریکا تحصیل کرد ولی از شهادت محروم نشد، ⬅️ می‌توان در نظام طاغوت رشد کرد ولی طاغوتی نبود، ⬅️ و می‌توان در بالاترین پست‌های ریاستی حضور داشت ولی همچنان خادم و خاکی باقی ماند.