eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1.1هزار دنبال‌کننده
31.3هزار عکس
23.2هزار ویدیو
125 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
﴾﷽﴿ 💠 💠 ڪنجڪاو تر میشوم و بہ زور چشم از هادے میگیرم. _سلام چے میل دارید؟ سرم را بلند میڪنم،همان گارسونیست ڪہ دفعہ ے قبل آمدم. آرام پاسخ میدهم:سلام،منتظر ڪسے هستم. سرش را تڪان میدهد و از میز دور میشود. نگاهم را بہ ڪتانے هاے آل استار صورتے ام مے دوزم اما ذهنم را بہ میز رو بہ رویے. گوش هایم را هم تیز میڪنم تا اگر چیزے گفتند بشنوم. و مدام‌ وجدانم ‌میگوید:"و لا تجسسوا آیہ خانم!" سعے دارم جلوے ڪنجڪاوے ام را بگیرم اما نمیتوانم! سرم را بہ سمت چپ برمیگردانم و از شیشہ هاے درِ چوبے بہ بیرون زل میزنم. نگاهِ سنگینِ هادے را روے خودم احساس میڪنم اما خودم را بہ آن راہ میزنم. صداے خندہ هاے ریز دخترڪ بہ گوشم میرسد،در دل میگویم:چطور ڪنارِ اون یخ میخندہ؟! چند لحظہ بیشتر نمیگذرد ڪہ صداے موبایلم بلند میشود،سرم‌ را برمیگردانم و موبایل را از داخلِ جیبم درمے آورم. _بلہ! _آیہ!من سر ڪوچہ ام،توے همین ڪلبہ ے وحشتے؟! با تعجب میگویم:ڪلبہ ے وحشت؟! و یادِ ظاهرِ ڪافے شاپ مے افتم. مے خندم:آرہ بیا! قطع میڪنم و موبایل را روے میز میگذارم. سرم را بلند میڪنم،نگاهِ هادے بین من و درِ ڪافے شاپ در گردش است. لابد فڪر ڪردہ میتواند از من آتو بگیرد! چہ تقابلے داریم ما دو تا! آشڪارا پوزخندے میزنم و با صداے باز و بستہ شدن در سرم را برمیگردانم. نورا همانطور ڪہ بہ سمتم مے آید،ڪمے دستش را بالا مے آورد و تڪان میدهد. مثلِ همیشہ مرتب و محجبہ است! مانتوے سورمہ اے رنگے ڪہ براے تولدش خریدہ بودم‌ تن ڪردہ و طبق عادت همیشگے اش روسرے اش را طرح لبنانے بستہ. نگاهے بہ اطراف مے اندازد و پشت میز مینشیند. پوشش نورا ثابت میڪند در انتخاب نوع حجابمان اجبارے نیست . با لبخند پر رنگے میگوید:سلام چشم و گوش بستہ یِ خونہ! تو ڪجا این جا ڪجا؟! بہ زور آوردنت؟! با خندہ نگاهش میڪنم:مسخرہ نڪن! نگاهے بہ هادے مے اندازم ڪہ با اخم بہ ما چشم دوختہ،پس فڪر میڪرد من هم مثلِ خودش با معشوقم قرار دارم! _ڪجا رو نگا میڪنے؟ چشم از میز رو بہ رویے میگیرم و میگویم:هیچ جا! چپ چپ نگاهم میڪند و چیزے نمیگوید،گارسون دوبارہ بہ سمتمان مے آید. نورا سریع میگوید:سہ تا آب پرتقال!‌ متعجب میگویم:منڪہ چیزے سفارش ندادم! چرا سہ تا؟! ما دو نفریم! گارسون سر در گم نگاهمان میڪند،نورا میگوید:لطفا همون سہ تا آب پرتقال! با حرص دست بہ سینہ میشوم و چیزے نمیگویم! گارسون از میزمان دور میشود. نورا بہ صورتم زل میزند:اخماشو!‌ با هزارتا آب پرتقالم‌ نمیشہ خورد! سرم را بہ نشانہ ے تاسف تڪان میدهم:چرا جاے من سفارش دادے؟! اونم سہ تا؟! _بدہ مراقب سلامتیتم قهوہ مهوہ خوب نیس! میخندم. ادامہ میدهد:زهرام دارہ میاد! _بیچارہ زهرا! انگار تو خواهر شوهرے اون زن داداش! زهرا،خواهرِ طاها؛دخترے آرام و فوق العادہ مهربان ڪہ گاهے دلم برایش میسوزد گیرِ نورا افتادہ! نورا با شیطنت میگوید:راستے از خواستگارت چہ خبر؟! سریع آرام میگویم:هیس! پشتت نشستہ! از تعجب چشمانش گرد میشود:چے؟! _میز پشتیت نشستہ،یہ دخترہ ام ڪنارشہ! سرش را تڪان میدهد و ناگهان ڪیفش روے زمین مے افتد. براے برداشتن ڪیفش رو بہ پشت برمیگردد،متوجہ میشم براے دیدن هادے از قصد این ڪار را ڪردہ! نگاهے بہ هادے و آن دختر مے اندازد سپس ڪیفش را برمیدارد. حالت چهرہ اش را غمگین میڪند:بگردم برات خواهر! دامادمونم تو زرد از آب دراومد! _ڪوفتہ! _ولے خوش سلیقہ سا! منم بودم بین تو و اون دخترہ،اون دخترہ رو انتخاب میڪردم‌. با ناراحتے میگویم:خیلے ممنون! خونسرد میگوید:خواهش میڪنم! با حرص میگویم:منم اگہ ابروهامو بردارم ڪلے صورتمو نقاشے و صاف ڪارے ڪنم بین خیلیا انتخابم میڪنن! نورا با تعجب نگاهم میڪند:خب چرا میزنے؟! چشمڪے نثارم میڪند و ادامہ میدهد:حسودیت شدہ؟! پوزخند میزنم:بہ ڪے؟! بہ ڪسے ڪہ نمیخوامش؟ نورا میخواهد چیزے بگوید ڪہ گارسون بہ سمتمان مے آید،با دقت لیوان هاے بزرگ آبمیوہ را روے میز میگذارد و مے رود. یڪے از لیوان ها را جلوے خودم میڪشم،هزار فڪر و خیال بہ ذهنم هجوم مے آورد‌. ڪنڪور،اصرار براے ازدواج،آن پسرِ چشم سبز! بہ هادے فڪر نمیڪنم او اهمیتے ندارد! تڪہ پرتقالے ڪہ ڪہ داخلِ نے است از نے جدا میڪنم و در پیش دستے زیرِ لیوان میگذارم. نورا همانطور ڪہ نے را داخل دهانش میگذارد میگوید:قیافہ ے این پسرہ یہ جوریہ! انگار با باشو ڪشتیم! _لابد متظر بود جایِ تو یہ جنس مذڪر بیاد مثلا ازم آتو بگیرہ بہ مامانشینا بگہ! با جدیت میگوید:اِ،من برم زنگ‌ بزنم طاها بیاد! امیدِ دل یہ جوونو ناامید نڪن! با خندہ میگویم:عینِ مامان بزرگا حرف میزنے! ... نویسنده این متن👆: 👉 💠 ╭┅═ঊঈ💕ঊঈ═┅╮ join : sapp.ir/roman_mazhabi ╰┅═ঊ 💌-کپی با ذکر لینک کانال مانعی ندارد..
21 Darhaye Dozakh _ Ramezan 1396 _Mazandaran.mp3
14.6M
🔈 🔊 جلسه بیست و یکم * ادامه عبارت حک شده بر درب پنجم جهنم * سرنوشت شوم ظالمین و مشایعت کنندگان و سیاهی لشکر عمر بن سعد * سکوت در برابر ظلم، مشارکت با ظالمین است * تحقیر و ذلت، عاقبت نوکری استکبار * شهید چمران یک شخصیت جامع جهانی * مصداق خیانت از دیدگاه امام جواد علیه السلام ⏰ مدت زمان: ۳۴:۲۴ بسیار_جذاب_ وآموزنده👌 🌹 امینی_ خواه
‍ سلام دوستان مهمون امشبمون داداش عباس هست🥰✋ *شهیدے که مکان و زمان شهادتش را امام رضا(ع) در خواب گفته بود*💫 *شهید عباس کردانی*🌹 تاریخ تولد: ۲۰ / ۱۲ / ۱۳۵۸ تاریخ شهادت: ۱۹ / ۱۱/ ۱۳۹۴ محل تولد: اهواز محل شهادت: حلب 🌹عباس مهندس ساخت بمب و موشک‌های دستی و از نوابغ اهواز بود💫او می‌توانست سی نوع تله انفجاری درست کند *و با همین تله انفجاری ها چند نفر از داعشی‌ها را به هلاکت رساند💥* دوست← عباس تاریخ و محل دقیق شهادتش را میدانست💫 *او خواب دیده بود که امام رضا(ع) در خواب ساعت، تاریخ و مکان شهادتش را گفته است*💫 این خواب را برای چند نفر ازدوستانش تعریف کرده بود🌷یک روز بعد از دومین اعزامش که به اهواز برگشته بود به بنده گفت *فلانی این آخرین سفر من است و دیگر برنمیگردم*🕊️البته من از کارهایش متوجه شدم که مقداری عوض شده🌷 به او گفتم چه میگویی سفر آخر هست ؟بر نمیگردی یا اینکه شهید میشی؟🥀 *سرش تکان داد و گفت بله شهید خواهم شد*🌷در نهایت *عباس طبق خوابش*💫 در تاریخ ۱۹ / ۱۱ / ۹۴ در عملیات آزادسازی دو شهر نبل الزهرا *در اثر اصابت تیر به سینه اش🥀به شهادت رسید*🕊️پیکرش حدود ۴ روز در منطقه جاماند🥀و زمانی که پیکرش آمد *جز ناحیه ای که تیر خورده بود ما بقی سالم بود*🌷شهید ۴ روز به حالت سجده قرار داشت *و بوی بسیار خوبی از پیکرش آن محل را فرا گرفته بود*🕊️🕋 *شهید عباس کردانی* *شادی روحش صلوات*💙🌹
tavassol (1).mp3
3.78M
دعای توسل التماس دعای فرج آقا 🌺 🌿 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم 💐 💐 💐 💐 💐 @abbass_kardani💐💐
جهت سلامتی امام زمان عج الله الفرجه الشریف 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 بخوان دعای فرج رادعااثردارد دعاکبوترعشق است وبال وپردارد 🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى ❤️برای سلامتی آقا❤️ بسم الله الرحمن الرحیم اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً 💖دعای فرج💖 بسم الله الرحمن الرحیم اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء ُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای میکنیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد 🌺براسلامتی و ظهور امام 🌺 🌺زمان صلوات محمدی هدیه 🌺 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 کنیم 🌺شبتون مهدوی انشاءالله 🌺 🌺 🌺 @abbass_kardani🌺🌺
✋ 🌸نـذر سلامتی و فرج امام زمان ارواحنا فداه هر شب مرتبه سوره را قرائت میکنیم و ثوابش را به محضر هدیه میکنیم تا ظهور ایشان نزدیک و سلامتی ایشان پایدار باشد. اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💖 🦋🦋 @abbass_kardani 🦋🦋
🍀🕊💐🍀🕊🍀💐🕊🍀💐🕊🍀💐🕊 🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐 هرروز با قرائت زیارتنامه شـهـدا🌹🕊 « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ » اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَوْلِیآءَ اللَّهِ وَاَحِبَّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَصْفِیآءَ اللَّهِ وَاَوِدَّآئَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ دینِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ رَسُولِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ، الْوَلِىِّ النَّاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ اَبى عَبْدِاللَّهِ، بِاَبى اَنْتُمْ وَاُمّى طِبْتُمْ، وَطابَتِ الْأَرْضُ الَّتى فیها دُفِنْتُمْ، وَفُزْتُمْ فَوْزاً عَظیماً، فَیا لَیْتَنى كُنْتُ مَعَكُمْ، فَاَفُوزَ مَعَكُمْ. «الّلهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم» 🌴تقدیم به ارواح پاک وطیّب شهدای آسمانی ♥️ کانال عباس_ کردانی👇👇👇 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 @abbass_kardani 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
442-استاد انصاریان.mp3
5.46M
را شرمنده نکن... ⬅️ برخورد عجیب امام رضا (علیه السلام) با حاجی نیازمند 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 @abbass_kardani 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
✅شهدای زن 🔴(۱)- شهيده: طيبه واعظي دهنوي 🔻ولادت: ۲۴ تير ۱۳۳۷ 🔻شهادت: ۳ خرداد ۱۳۵۶ 🔻محل شهادت: زندان اوين تهران 🔻نحوه شهادت: زیر شكنجه ساواك در زندان اوين 🔻آرامگاه: بهشت زهرای تهران 🌺طیبه واعظی دهنوی در سال ۱۳۳۷ در یکی از روستاهای اصفهان متولد شد. او در خانواده ای مذهبی و فقیر رشد کرد و به همین علت خیلی زود با درد و رنج مردم مستضعف آشنا شد. در سن ۷ سالگی خواندن قرآن را در خانه پدرش آموخت. در سال ۱۳۵۰طیبه با پسر خاله مجاهدش ابراهیم جعفریان ازدواج نمود، و این نقطه عطفی در زندگی او بود و همین ازدواج بود که مسیر زندگی او را به طور کلی دگرگون ساخت و او را وارد مرحله ای نوین نمود. طیبه با کمک شوهرش به مطالعه عمیق کتب مذهبی و آگاه کننده و تفسیر قرآن پرداخت و چون ابراهیم همان صداقت و ایمانی را که لازمه یک فرد مبارز است در وجود طیبه یافت او را در جریان مبارزات تشکیلاتی قرار داد و طیبه به عضویت گروه مهدیون در آمد. 🔻وقتی ساواک طیبه را دستگیر و به دست هایش دستبند زده بودند، گفته بود: مرا بکشید ولی چادرمممممم را برندارید. ‼️بعضیها تا از دست دادن جانشان پای امر خدا، یعنی حجاب ایستادند بعضیها هم الان در جامعه ی ما تا از دست دادن امر خدا، یعنی حجاب پای هوای نفس ایستادند. ‼️راه شهداء را ادامه دهیم تا مدیون آنها نشویم... 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 @abbass_kardani 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام 🌻✋🌻 آقا جانم تولدت مبارک 😍
🌷🕊💐🌹💐🕊 مواظب اعمال خود باشید و سعی کنید که فرمان امام را لبیک گوئید و هرگز هدف اصلی را که رضای خداوند است فراموش نکنید . 🕊 🕊 🌹 🌹 ✋ ✋ 🌺 🌺 🌷🕊💐🌹💐🕊🌷 @abbass_kardani 🌷🕊💐🌹💐🕊🌷
۱۱ تیر سال ۱۳۶۱ سالروز عالم .ایت الله محمد صدوقی
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
۱۱ تیر سال ۱۳۶۱ سالروز #شهادت عالم #مجاهد .ایت الله محمد صدوقی
🔶 ، از آب حوض وضو می‌گرفت. محاسنش را عطر و شانه می‌زد. کفش‌های واکس خورده‌اش را می‌پوشید و راهی مسجد می‌شد. از توی بازار که رد می‌شد مردم می‌گفتند: ما آخوندی به و تمیزی ندیدیم. دکتر به آیت‌الله صدوقی گفته بود از تخت پایین نیاید و نمازش را هم روی تخت بخواند. نماز شبش که تمام شد گفت: اگر می‌دانستم باید به خاطر جراحی چشم شبی بدون در برابر خدا سپری کنم؛ هرگز حاضر نمی‌شدم عمل کنم. . 🔶دختر آیت الله صدوقی در خصوص خاطرات خود از پدرش میگوید: وقتی به شهادت رسیده بود پدرم با ناراحتی گفت: نوبت من بود چرا ایشان از من پیشی گرفت.پدرم یکی دو هفته قبل از شهادت به تهدید شده بود و از مردم خواسته بودند که به نماز جمعه نروند ولی پدرم با آن همه تهدیدات می گفت من نماز را ترک نمی کنم و آن جمله معروف که” ” در خطبه نماز جمعه خطاب به منافقان گفته بود. سال ۱۳۶۱ بود، آن سال ۱۱ رمضان و ۱۱ تیر مصادف شده بود، یکی از روزهای گرم اما این گرما و روزه‌داری مردم باعث نشد که صف یزد آن هم به امامت آیت‌الله محمد صدوقی خلوت باشد، مردم حتی تا پشت‌بام‌ها هم و جانماز پهن کرده بودند. نمازجمعه که تمام شد حوالی ساعت یک و ۲۰ دقیقه ظهر بود، مسجد ملااسماعیل مملو از جمعیت بود، امام جمعه خیلی نگران گرمایی بود که مردم را آزار می‌داد حتی اجازه نداد بین دو خطبه اطلاعیه‌ای که آماده شده بود را بخوانند حتی از مردم درخواست کرد که همراه موذن را تکرار نکنند تا نماز سریع‌تر تمام شود. وقتی عرق‌ریزان از گرما نماز را به پایان رساند، از به سمت خودرو حرکت کرد، صحن قدیم مسجد ملااسماعیل را که ترک کرد، وارد صحن جدید شد و ایستاد تا کفش‌هایش را بپوشد. 🔶نحوه شهید محراب، آیت‌الله صدوقی : از پشت سر جوانی محکم آیت‌الله صدوقی را در آغوش گرفت و گفت می‌خواهد پیشانی او را ببوسد. چون حرکاتش شک‌برانگیز بود، پاسدارها و حتی خود آیت‌الله تلاش کردند تا او را دور کنند اما موفق نشدند. .آن جوان که نامش رضا ابراهیم‌زاده و از اعضای و از منافقان بود، همانطور محکم آیت‌الله را در آغوش گرفته بود و او را رها نمی‌کرد تا اینکه ناگهان صدای انفجاری، دست پلید او را رو کرد. آیت‌الله از ناحیه کمر و ستون فقرات و شکم به شدت شد و در راه انتقال به بیمارستان افشار یزد به آرزوی همیشگی خود که همان شهادت بود، رسید. جمعیت آن روز در مسجد ملااسماعیل غوغا می‌کرد، دختران آیت‌الله و خانواده او نیز در نمازجمعه حضور داشتند و صدای بیش از همه آن‌ها را متلاطم کرده بود...
فرازهایی از سخنان مقام معظم رهبری درخصوص شهید محراب درباره مرحوم آیت الله گفتنی بسیاراست وفضایل اخلاقی و معنوی و روحی و فکری ایشان شایسته آن هست که درباره‌اش ساعتهای متوالی بحث شود و من یک نفر هم برای بیان همه ابعاد شخصیت ایشان کافی نیستم بلکه باید از مجموعه دوستان و آشنایان قدیمی ایشان سخنانی درباره ایشان شنید تا بتوان چهره‌ای از آن بزرگوار ترسیم کرد . و اما آنچه که من در مورد ایشان در طول چند سال آشنائی خودم می‌دانم این است که این بزرگوار از کسانی بود که در انقلاب بزرگ اسلامی ما نقش قابل توجه‌ای داشت و دخالت و علاقمندی ایشان به فعالیتهای انقلاب بیشتر اززمانی اوج گرفت که قضایای بعد از شهادت مرحوم آیت الله سید مصطفی خمینی در ایران آغاز شده بود . همانطور که می‌دانید در چهلم شهدای تبریز در یزد در مسجد ایشان یک مجلس بزرگی به رهبری و هدایت ایشان تشکیل شد . خود آن جلسه و پیامدهای آن جلسه هم یه یکی دیگر از مقاطع حساس و برانگیزاننده انقلاب بزرگ اسلامی بود . در طول یکی دو سال قبل از پیروزی انقلاب مرحوم آیت الله صدوقی محوری بود برای بیشتر فعالیتهای نه فقط یزد بلکه سراسر کشور و این بخاطر این بود که آیت الله صدوقی شخصیت عینی روحانی محترم و معتبری بود
❄️❄️❄️ ❄️❄️ ﴾﷽﴿ ❄️ 💠 🍂 💠 اخمے میان ابروانش جاے میگیرد:بہ روت میخندم پررو نشو! بیچارہ با دیدنِ من چقدر حالش گرفتہ شدہ مگہ اینڪہ خودشو قانع ڪنہ من پسرم تو بهم خبر دادے آشنا ماشنا اینجاست با روسرے و مانتو بیا! از خندہ منفجر میشوم،دستانم را روے دهانم میگذارم تا صدایم بلند نشود،خوب میداند چطور حالم را خوب ڪند. حتے بیشتر از مادرم مے شناسدم. خواهرے ڪہ مادرانہ دوستم دارد! با لبخند سرش را بہ سمت در برمیگرداند:زهرا اومد! سرم را برمیگردانم،زهرا نفس نفس زنان درحالے ڪہ چادر سادہ اش را مرتب میڪند بہ سمت ما مے آید. بہ احترامش از پشت میز بلند میشوم،با لبخند دستش را بہ سمتم دراز میڪند. دستش را گرم مے فشارم،بعد از سلام و احوال پرسے پشت میز مے نشینیم. بہ لیوانِ آب پرتقالِ مقابلش نگاہ میڪند و میگوید:ڪارِ نوراس نہ؟ سرم را بہ نشانہ ے مثبت تڪان میدهم:ڪار ڪسے دیگہ ام میتونہ باشہ؟ مے خندد:نہ! نگاهم بہ نورا ڪہ چشم بہ میز دوختہ مے افتد. در فڪر فرو رفتہ. صدایش میڪنم:نورا! سرش را بلند میڪند. دستم را مقابل صورتش تڪان میدهم:چیہ تو فڪرے؟! دستش را زیر چانہ اش میگذارد و میگوید:دارم بہ حالِ این پسرہ فڪ میڪنم! هادے! نے را داخل دهانم میگذارم،ادامہ میدهد:اول ڪہ من اومدم امیدش ناامید شد،حالام زهرا اومد اونم با چادر! دارہ تو دلش میگہ عجب دختریہ تو ڪافے شاپ هیئت راہ انداختہ! آبمیوہ در گلویم مے پرد،شروع میڪنم بہ سرفہ ڪردن. زهرا با نگرانے پشت ڪمرم مے ڪوبد و میگوید:خوبے؟! سرم را بہ نشانہ ے مثبت تڪان میدهم. با دست صورتم را مے پوشانم و شروع میڪنم بہ خندیدن. صداے نورا بلند میشود:خب بسہ! حالا فڪ میڪنہ چہ روضہ ے سنگینے دارم برات میخونم. شدت خندہ ام بیشتر میشود،دستانم را از روے صورتم برمیدارم. مطمئنم صورتم سرخ شدہ،نورا رو بہ زهرا میگوید:بار معنوے جلسہ مون بالا بودہ تعجب نڪن! زهرا با ڪنجڪاوے بہ من و نورا نگاہ میڪند و میگوید:چے شدہ بہ منم‌ بگید. نورا دوبارہ مشغول نوشیدن آبمیوہ اش میشود:حالا آبمیوہ تو بخور بهت میگم. میخواهم آبمیوہ ام را بنوشم ڪہ هادے از پشت میز بلند میشود،با لبخند بہ دختر نگاہ میڪند و میگوید:نازے پاشو بریم. یڪ تاے ابرویم را بالا میدهم،لبخند زدن هم بلد است! چہ با ناز هم نازے میگوید! دخترڪ یا همان نازے آرام از پشت میز بلند میشود،با خندہ چیزے میگوید ڪہ نمے شنوم. بہ سمت در خروجے راہ مے افتد. آرام و موزون قدم برمیدارد،مثلِ مانڪنے ڪہ سال هاست آموزش دیدہ! در دلم میگویم نورا راست میگوید من هم بودم او را انتخاب میڪردم. هادے پشتش قدم برمیدارد،در را باز میڪند و باهم خارج میشوند. در دلم خدا را شڪر میڪنم همچین مردے نصیبم نشد! اصلا سازگار نبودیم. ... نویسنده این متن👆: 👉 💠 ╭┅═ঊঈ💕ঊঈ═┅╮ join : sapp.ir/roman_mazhabi ╰┅═ঊ 💌-کپی با
22 Darhaye Dozakh _ Ramezan 1396 _Mazandaran.mp3
4.14M
🔈 🔊 جلسه بیست و دوم * تبیین عبارات حک شده بر روی درب ششم جهنم * آتش جهنم بر چه افرادی حرام است * تا تصمیم به دادن صدقه گرفتی، به تاخیر ننداز * روزه و صدقه، دو عمل مبارزه با شیطان و نجات از جهنم ⏰ مدت زمان: ۹:۳۹ سخنان_بسیار_جذاب_وآموزنده👌 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃او از من بهتر است🍃 ✨وقتی برای شهید بابایی،ازطرف امام(ره)پیام آوردند ،که ایشان،فرمانده نیروی هوایی باشند،وی قبول نکردوگفت:ازمن بهتر هم هست🍃 ✨وبه شهید ستاری ارجاع داد.ایشان هم گفت:که او ازمن بهتراست به شهید بابایی ارجاع داد.سرانجام شهید بابایی نپذیرفت وگفت:ستاری ازمن لایق تر است وبه آقای ستاری گعتند:تکلیف وحکم امام است وبنابراین او پذیرفت🍃