●آقا امیرالمؤمنین(علیهالسلام):
در تعجبم از کسی که آفریده های خدا را میبیند و باز در خدا شک میکند.
| نهُجالبَلاغه،حکمت ۱۲۶
مرگ مهم نیست !
در نهایت مرگ را خواهی داشت . . .
اما چگونه زیستن و چگونه رفتنت مهم است.
هدایت شده از - مکتبمرتضیٰعلی🇵🇸 -
- هرچقدر علی'ع' را دوست دارید، بیشتر دوست بدارید . . !
❪خدا با اون همـه عظمتـش میگـه:
"أنَا جَلیٖسُ،مَنْ جٰالَسَنِیٖ"
مـن همنشـین اون کسـی هسـتم که
با مـن بشـینه!
انگـار خـدا داره دنـبالِ یه رفـیق فاب
میگـرده..
چقـدر مـنِ حقـیر رو تحـویل میگـیری؟!(: ❫
#حاجحسینیکتا
ابوتراب
از دور به نور سلام...🤚🏻 السلام علیک یا امیر المومنین (علیهالسلام)
یکی درد و یکی درمان پسندد،
یکی وصل و یکی هجران پسندد،
من از درمان و درد و وصل و هجران،
پسندم آنچه را جانان پسندد :)
هدایت شده از محبالحیدر
بعد از عاقبت بخیری و فرج آقا و امور اولیهی معیشت و مملکت برای کنکوریها هم دعا کنید. ممنون.
ابوتراب
از دور به نور سلام...🤚🏻 السلام علیک یا امیر المومنین (علیهالسلام)
درد ما را احدی جز تو ندانست علی(ع)
به فدای تو که هم دردی و هم درمانی...:)
ابوتراب
رفقا ایام امتحانات هست تو مقطع های مختلف ... سعی میکنم در کنار مطالب علوی هر روز کمی از جهاد علمی و
او به یارانش، به دوستانش میگفت: (بجنگید، مبارزه کنید، تا وقتی که ببینید که قطعا شکست خواهید خورد، برسید به آنجایی که ببینید که الان قطعا شکست خواهید خورد، وقتی رسیدید به آنجایی که دیدید حتماً شکست میخورید، بازهم مبارزه کنید، آنوقت پیروز خواهید شد.)
_کتابطرحکلیاندیشهاسلامی_
ابوتراب
چون سنگ ریزه ما را بینِ نجف بینداز ، ریگ نجف به قدرِ صد کوهِ زر میاَرزد ... #حقعلی
اصن میرم تو یه کانالی میبینم از مولا پست گذاشته عشق میکنم...!
طبیعیه ارع...!؟
ابوتراب
قبل آن ایوان نجف برده دلم را...:)
این را میدانم هیچ کجا نمیدهند راهم...
پس مثل همیشه ب تو از دور سلام...
_من به همین سلام از دور هم راضی ام آقا ...
هدایت شده از - مکتبمرتضیٰعلی🇵🇸 -
منالصعبتهدئةالقلبالذييريدكدوماً!سختاستآرامڪردنِقلبیڪهتوراهميشہ
مۍخواهد..💔(:
ابوتراب
شب جمعه است دلم هوای کربلا دارد ...:)
دل رااگرازحسین بگیرم چه کنم
بی عشق حسین اگربمیرم چه کنم
فرداکه کسی رابه کسی کاری نیست
دامان حسین اگرنگیرم چه کنم💔
هدایت شده از - مکتبمرتضیٰعلی🇵🇸 -
جوان بودند، پر از شور و حرف.
حرفهای زیادی هم شنیده بودند؛
تبلیغ دشمن علی، بر ضد علی'ع' زیاد بود. جوانان هم نه علیشناس بودند نه کسی از فضایل علی'ع' برایشان گفته بود..معترض بودند.
در کوچه کنار هم جمع شده بودنو که علیابنابیطالب همراه چند تن از یارانشان از مقابلشان گذشت جوانان، امام را بیاحترامی خطاب میکردند.
امیرمؤمنان بیحرف گذشت.
یاران آمدند پاسخ جوانان با بدهند که امام فرمود؛ بگذرید..
گذشتند و یکی از یاران باقی ماند. امام خطابش کرد که بیاید.
آمد، سرگشته و اندوهگین.
امام پرسید ؛ چه شده ؟
صورتش پر از شرم بود سرپایین انداخت و گفت؛
- آقا دو تا از این جوانها پسران مناند.
آقا نه سرزنش کرد نه نصیحت.
به دلِ یارش، دل داد و فرمود ؛
- میخوای با آنها گفت وگو کنم ؟:)
مرد سرش را بی اختیار خودش و از تعجب بالا آورد.
- میشود ؟
و شد. مرد پسرانش را صدا زد.
یکی اجابت کرد و آمد آن دیگری، نه!.
امام دلبر است. با صحبتی فکر و دل جوان را آرام کرد.
آوردهاند ؛
- همو در کربلا، در رکاب حسین، شربت شهادت نوشید و دیگری در سپاه یزید...