مولایم علی چنین گفت:
با خود مى اندیشم که آیا با دستى تهى یورش بَرَم یا بر ظلمت کورى مردم، صبر کنم؛ صبرى که بزرگ تران را فرسوده و کوچک تران را پیر مى کند و مؤمن در آن، رنج مى کشد تا به ملاقات پروردگارش رسد.
اندیشیدم که صبر کردن بر آن، خردمندانه تر است. بنابراین، در حالى که "خار در چشم و استخوان در گلو" داشتم، صبر کردم و میراث خود را از دست رفته مى دیدم... در همه این مدّت طولانى، با همه رنج، صبر کردم.
ابوتراب
یاعـلی ! فرشتـهها به واسطه محبـت و ولایت تو به سـوی خـدا تقـرّب پیـدا مـیکننـد ؛ والله عـاشقـا
شُکر خدا که میشناسمت آقا
شُکرِ خدا که دوستت دارم...
نهج_البلاغه
الاِْيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ، وَإِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ، وَعَمَلٌ بِالاَْرْكَانِ
«ايمان معرفت با قلب (عقل) و اقرار به زبان و عمل به اركان (دين) است»
حکمت_227
آه ای همسفر کهنهی من میبینی
چه بلایی به سر بال و پرم آمده است؟
- در فراق صبر...
ابوتراب
هیچ کس هیچ کاری برای بهتر شدن حالت نمیتونه بکنه جز خودت...:)
من یاد گرفته ام تکیه نکنم بر خلق،
اعتماد به آدم ها مثل اعتماد به باد است ...!
خودت را دست خدا بسپار بقیه اش را او میچیند ...:)