سلام خدمت اعضای محترم کانال
ان شاءالله به مناسبت دهمین سالگرد شهادت آقا محمودرضا
ختم قرآنی خواهیم داشت
در صورت تمایل به مشارکت، تعداد جزءهای مورد نظر خود را به آیدی زیر اعلام بفرمایید
@Fz_ri_118
زمان ختم:۲۹ دی ماه، مصادف با سالروز شهادت
9.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💬 پیغام سیدابراهیم رو میشنوید...
🌱|@abokosar313
از دفترچه دست نوشته های آقا محمودرضا در سوریه:
چرا نباید اون توان و انرژی سابق رو داشته باشم؟ نمی دونم تو این چند ماه چی به سرم اومده که اون ذکاوت و خلاقیت و خوش فکری سابق رو ندارم؟ انگیزم زیاده، ولی برای فرماندهی محور اون اعتماد به نفس لازم در برخورد با مسئولین گروه های (...) رو باید داشته باشم
باید با فکر عمل کرد و رفتار کرد
باید دوباره رو حافظه و تدبیر و فکر و ذکاوت و خلاقیت خودم کار کنم
شاید یکی از دلایل عدم پیشرفت تو این زمینه ها، دوری از قرآن باشه
یکی اش هم قطعاً معصیته
باید لیاقت و توان خودم رو نه به هیچ کس،
بلکه به خودم ثابت بکنم...
#شهید_محمودرضا_بیضائی
۶ روز تا وصال...
🌱|@abokosar313
تعریف می کردن:
خیلی به امام زمان ارادت داشت
از این ارادت های خشک و خالی که فقط بشینی بگی «آقاجان کی میای دورت بگردم» نه!
دنبال آمادگی بود
دنبال آماده سازی بود
دنبال آگاهی بود
همون اول های دوره آموزشی با چند تا از بچه ها دوره های مهدویت راه انداخته بود
در مورد علائم آخرالزمان و آیات و روایات در مورد امام زمان و از این جور مسائل صحبت می کردن،
البته جلساتشون زیاد طول نکشید
چون یکی از فرمانده هاشون فهمیده بود و بهشون گفته بود که تعطیلش کنن
محمودرضا هم راحت پذیرفته بود
خودش میگفت: تو اینجور جلسات اگه استاد نداشته باشی احتمال به انحراف کشیده شدن و مراد و مرید بازی های الکی زیاده
(تجربه اش رو هم داشت)
اما همش دنبال مطالعه درباره حضرت و شرایط ظهور و آمادگی برای ظهور بود
این رو از نامه ی معروفی که برای خانومش تو ماه های آخر نوشته بود میشد کامل دید
خلاصه اینکه انتظار محمود، یه انتظار واقعی بود
نمیخوام الکی محمود رو گندش کنم
یا حالا که شهید شده مقدس بازی در بیارم،نه!
محمود واقعا دغدغه امام زمانش رو داشت واقعا داشت سعی میکرد آماده باشه
واقعا فرمایشات حضرت آقا و اطاعت از دستوراتشون رو در راستای ظهور و تمرینی برای ظهور میدید...
#شهید_محمودرضا_بیضائی
۵ روز تا وصال...
🌱|@abokosar313
تعریف می کردن:
تو اتاق نشسته بودیم که محمود جستی زد و
گفت: آقا بیاید میخوام یه کار باحال کنم
و رفت سمت اتاقش
چند لحظه بعد با نخ و سوزن اومد و گفت: بیاید میخوام پیشگویی کنم
میخوام بهتون بگم در آینده بچه تون چی میشه
حتی میتونم بگم بچه های پدر و مادر هاتون به ترتیب چه جنسیتی داشتن
سوزن رو نخ کرد و داوطلب اول رو نشوند و سوزن رو از نخ آویزون کرد و عمود گرفت روی نبض دستش
سوزن چرخ میزد و محمود میگفت که بچه اول پدر و مادرت پسره، دومی هم پسره، سومی دختره
درست حدس زده بود
بعد مرتضی رو صدا زد و گفت دستتو بده ببینم بچه چی میاری
سوزن رو آویزون بالای نبض دست مرتضی ثابت کرد
و بعد از چند ثانیه سوزن شروع کرد به حرکت کردن
قهقهه ای زد و گفت پاشو مرتضی که بچه اولت دختره!
صدای خنده مون بلند شد
محمود پرسید: مرتضی اسمش رو چی میذاری؟
مرتضی یه کم فکر کرد و جواب داد زینب...
این ماجرا ادامه داشت تا محمود گفت بذار برای خودمم امتحان کنم
سوزن رو آویزون کرد و اونم شروع کرد به چرخیدن
چشم های محمود برقی زد و با خوشحالی گفت:
بیا برای منم دختره
پرسیدیم اسمش رو چی میذاری؟
بی معطلی گفت:
کوثر...
#شهید_محمودرضا_بیضائی
۴ روز تا وصال...
🌱|@abokosar313
22.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
درون خودش کلنجاری داشت با خودش
برای کسی آشکار نمیکرد اما گاهی توی حرف هایش، میزد بیرون
هر بار که بر میگشت و مینشستیم به حرف زدن،
بیشتر بوی رفتن میداد و اگر توی حرفهایش دقیق میشدی،
میتوانستی بفهمی که انگار هر روز دارد قدمی را کامل میکند
آن اوایل، یک بار که از معرکه برگشته بود، وسط حرف هایش خیلی محکم گفت: «جانفشانی اصلا کار آسانی نیست»
بعد تعریف کرد که آنجا در نقطهای باید فاصلهای چند متری را در تیررس تکفیریها میدوید و توی همین چند متر، دخترش آمده جلوی چشمش
بعد توضیح داد که تعلقات چطور مانع شهادت شهید است…
تمرینهای زیادی توی یکی دو سال گذشته برای بریدن رشته تعلقاتش انجام داده بود و همه را هم برید
این بار که میرفت به کسی گفته بود:
«این دفعه از کوثر بریدم»
#شهید_محمودرضا_بیضائی
🌱|@abokosar313
به یاد ابوکوثر
داشتیم با هم یکی از عکس های خودش را می دیدیم که توی آن با سلاح، بالای سر تعدادی از جنازه تکفیری ها ایستاده بود
درباره این عکس و درگیری اش با تکفیری ها توضیح می داد که پرسیدم:
این جریان های تکفیری را چه کسی حمایت میکند؟
گفت: توی جیب هایشان از ریال سعودی و لیر ترکیه بگیر تا دلار آمریکایی پیدا می شود
در زمانی که هنوز صحبتی از نقش ترکیه در بحران سوریه و حمایت این کشور از تروریست ها در رسانه ها بر سر زبان ها نبود
محمودرضا ترکیه را دست خائن میدانست
برای اثبات حرفش یک بار عکسی نشانم داد که خودش در یکی از مقرهای جبهه النصره گرفته بود
عکس پنجره ای بود که برای پوشاندنش از پرچم کشور ترکیه استفاده کرده بودند...
#شهید_محمودرضا_بیضائی
راوی: برادر شهید
۳ روز تا وصال
🌱|@abokosar313