#تلنگر
میگويند دستها را بايد شست؛
راست میگويند!
از هر چه غير توست،
بايد دست شست...!
✅بزرگی می فرمود::
امام عصر (ارواحنافداه) از گناه نفرت دارد و ما باید به گونهای باشیم که اگر هم زمینه گناه پیش آمد،به احترام آن حضرت گناه نکنیم.
برخی با ظلم به دیگران به سمت اطاعت و ولایت شیطان می روند
برخی که خودشان را به دیدن بعضی از عکسها،فیلمها،سیدیها و...عادت میدهند،با دست خود از دیدن جمال آن امام محروم میشوند.
🏡روزگاری در حال ساخت خانه بودم،از او پرسیدم:
خانه من چگونه باشد خوب است؟ فرمودند:
خانه را به گونهای بساز که اگر امام زمان ارواحنا فداه آمدند از اینجا رد شوند و خسته بودند،نگویند در این خانه جای من نیست؛بگویند در میزنیم،یک ساعت استراحت میکنیم و میرویم.در خانهات را به روی آقا مبند!
⛔️چرا با دل خود کاری میکنیم که دیگر جای آن حضرت نباشد؟چرا با چشمان خود کاری میکنیم که او را نبیند؟مگر نه اینکه هر چه هست به دست خودمان است..
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار 💌 #بدون_تو_هرگز 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #سی_و_یکم : مهم
📚 #داستان_دنباله_دار
💌 #بدون_تو_هرگز
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #سی_و_دوم : تنبیه عمومی
علی به ندرت حرفی رو با حالت جدی می زد ... اما یه بار خیلی جدی ازم خواسته بود، دست روی بچه ها بلند نکنم... به شدت با دعوا کردن و زدن بچه مخالف بود ... خودش هم همیشه کارش رو با صبر و زیرکی پیش می برد ...
تنها اشکال این بود که بچه ها هم این رو فهمیده بودن ... اون هم جلوی مهمون ها ... و از همه بدتر، پدرم ...
علی با شنیدن حرف بچه ها، زیر چشمی نگاهی بهم انداخت ... نیم خیز جلوی بچه ها نشست و با حالت جدی و کودکانه ای گفت ...
- جدی؟ ... واقعا مامان، مریم رو زد؟ ...
بچه ها با ذوق، بالا و پایین می پریدن ... و با هیجان، داستان مظلومیت خودشون رو تعریف می کردن ...و علی بدون توجه به مهمون ها ... و حتی اینکه کوچک ترین نگاهی به اونها بکنه ... غرق داستان جنایی بچه ها شده بود ...
داستان شون که تموم شد ... با همون حالت ذوق و هیجان خود بچه ها گفت ...
- خوب بگید ببینم ... مامان دقیقا با کدوم دستش مریم رو زد ...
و اونها هم مثل اینکه فتح الفتوح کرده باشن ... و با ذوق تمام گفتن ... با دست چپ ...
علی بی درنگ از حالت نیم خیز، بلند شد و اومد طرف من ... خم شد جلوی همه دست چپم رو بوسید ... و لبخند ملیحی زد ...
- خسته نباشی خانم ... من از طرف بچه ها از شما معذرت می خوام ...
و بدون مکث، با همون خنده برای سلام و خوشامدگویی رفت سمت مهمون ها ... هم من، هم مهمون ها خشک مون زده بود ... بچه ها دویدن توی اتاق و تا آخر مهمونی بیرون نیومدن ... منم دلم می خواست آب بشم برم توی زمین ... از همه دیدنی تر، قیافه پدرم بود ... چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد ...
اون روز علی ... با اون کارش همه رو با هم تنبیه کرد ... این، اولین و آخرین بار وروجک ها شد ... و اولین و آخرین بار من...
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار 💌 #بدون_تو_هرگز 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #سی_و_دوم : تنب
📚 #داستان_دنباله_دار
💌 #بدون_تو_هرگز
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #سی_و_سوم : نغمه اسماعیل
این بار که علی رفت جبهه، من نتونستم دنبالش برم ... دلم پیش علی بود اما باید مراقب امانتی های توی راهی علی می شدم ... هر چند با بمباران ها، مگه آب خوش از گلوی احدی پایین می رفت؟ ...
اون روز زینب مدرسه بود و مریم طبق معمول از دیوار راست بالا می رفت ... عروسک هاش رو چیده بود توی حال و یه بساط خاله بازی اساسی راه انداخته بود ... توی همین حال و هوا بودم که صدای زنگ در بلند شد و خواهر کوچیک ترم بی خبر اومد خونه مون ...
پدرم دیگه اون روزها مثل قبل سختگیری الکی نمی کرد ... دوره ما، حق نداشتیم بدون اینکه یه مرد مواظب مون باشه جایی بریم ... علی، روی اون هم اثر خودش رو گذاشته بود...
بعد از کلی این پا و اون پا کردن ... بالاخره مهر دهنش باز شد و حرف اصلیش رو زد ... مثل لبو سرخ شده بود ...
- هانیه ... چند شب پیش توی مهمونی تون ... مادر علی آقا گفت ... این بار که آقا اسماعیل از جبهه برگرده می خواد دامادش کنه ...
جمله اش تموم نشده تا تهش رو خوندم ... به زحمت خودم رو کنترل کردم ...
- به کسی هم گفتی؟ ...
یهو از جا پرید ...
- نه به خدا ... پیش خودمم خیلی بالا و پایین کردم ...
دوباره نشست ... نفس عمیق و سنگینی کشید ...
- تا همین جاش رو هم جون دادم تا گفتم ...
بعد از مرگ مهمان سفره خودمانیم
همه ی ما می دانیم که پس از مرگ
میهمان سفره ی خود هستیم
و بعد از مرگ دست پخت خودمان را
مقابل ما می گذارند . . .
چیزی غیر از اعمال ما نیست.
اگر خوب باشد و آن را در دنیا خوشمزه
درست کرده باشیم که کار خودمان است
و اگر هم تلخ باشد که باز هم کار
خودمان است.(♨️)
گر بوته خار است خود کشته ای
اگر پرنیان است خود رشته ای
مار و مور و حیوانات دیگر عالم قبر
و جهنم را از جای دیگری نمی آورند بلکه
ما با اعمال خود آنها را درست کرده ایم.
ظلمت های قبر ظلم های ما است.
در روایتی از پیامبر اکرم (ص) است که
همان ظلم هایی که می کنیم ظلمت های
روز قیامت می شود.
وگرنه اگر اینجا اعمال ما سالم باشد
کاری با ما ندارند. دلیلی ندارد که خداوند
بخواهد کسی را در فشار قرار دهد.
▪️امروز، سالروز یک واقعه تاریخیست. واقعهای که به شخصه تصور میکنم هنوز هم، آثار و نتایجش، مشهود نشده و گذر زمان لازم دارد تا بفهمیم پاسداران انقلابی #نیروی_دریایی_سپاه، چه غوغایی به پا کردند در تحقیر انگلیسیها..
۲۸تیرماه، سالروز توقیف نفتکش انگلیس است..
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
#افزایش_ظرفیت_روحی 20 #اهمیت_تذکر_درونی 🔶 خیلی وقتا میشه که آدم با یه سری آموزش های دینی و اخلاقی
#افزایش_ظرفیت_روحی 21
.... مثلا فرمودند که انسان مومن روزی حداقل 51 آیه قران بخونه. و حتی فرمودن بهتره که این 51 آیه رو طی 14 مرتبه بخونه!✔️
تقریبا میشه گفت هر یک ساعت یک بار باید آدم قرآن بخونه!
❇️ خب خودتون حساب کنید که اگه یه نفر هر یک ساعت یک بار چند تا آیه قرآن بخونه اصلا دیگه به این سادگیا سمت هوای نفس نخواهد رفت.
🔶 خصوصا اینکه آدم به معانی آیات قرآن توجه کنه. اساسا قرآن کتاب تذکر هست...
اینکه فرمودن از ما نیست کسی که هر روز خودش رو محاسبه نفس نکنه...
برای چی؟
☢️ برای چی ائمه معصومین علیهم السلام انقدر تاکید دارن که ما مدام از هوای نفسمون حساب بکشیم؟
💢 برای اینکه هوای نفس طوری هست که اگه یک ساعت رهاش کنی میزنه داغونت میکنه. حتما یه جوری حالت رو میگیره.😒
🌹🌺 خب امامان معصوم فداشون بشم خیلی علاقه دارن به اینکه ما حالمون توسط هوای نفس گرفته نشه... از بس دوستمون دارن نمیخوان ما اذیت بشیم...
🔶 از روش های تذکری که خداوند مهربان و اهل بیت علیهم السلام برامون قرار دادن استفاده کنیم.
خصوصا به طور روزانه چند آیه قرآن رو با معناش قرائت کنیم.