eitaa logo
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
113 دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
6.6هزار ویدیو
149 فایل
کپی فقط با صلوات برای سلامتی و ظهور امام زمان عج ارتباط با ادمین: @GAFKTH
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴‌ تلخ‌ترین حادثه‌ای برای رهبرانقلاب تا آن روز 🔻‌ | روایت خواندنی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از روز انفجار دفتر نخست وزیری و شهادت آقایان رجایی و باهنر: 🔹در شب قبل از حادثه، من در جلسه‌ای با حضور شهید رجائی شرکت کردم و در آن جلسه راجع به مسائل مهم مملکتی صحبت‌هایی شد. 🔹بنابراین، از محل حادثه دور بودم، بعدازظهر بود و من هم بیمار بودم و خوابیده بودم. از خواب که بیدار شدم، از بچه های پاسدار و برادرانی که پهلوی من بودند، یک زمزمه‌هائی را شنیدم. گفتم چه شده است. 🔹گفتند یک بمب در نخست‌وزیری منفجر شده. من فوق‌العاده نگران شدم. پرسیدم چه کسی در آنجا بوده، گفتند آقایان رجائی و باهنر هم بودند. 🔹خودم را با آن حال به پای تلفن رساندم. به چند جا تلفن کردم. اما خبرها همه متناقض و نگران‌کننده بود. 🔹یکی میگفت حالشان خوب است و دیگری میگفت هنگام انفجار از جلسه بیرون آمده بودند. یکی میگفت جسدشان پیدا نشده یا در بیمارستان هستند و من تا اوایل شب که خبر درستی به من نرسیده بود، در حالت فوق‌العاده بد و نگرانی به سر بردم؛ تا بالاخره، مطلب برای من روشن شد. 🔹فکر میکنم با آقای هاشمی یا با حاج احمد آقای خمینی صحبت کردم. آن‌ها جریان را تعریف کردند. احساسات من در آن موقع طبیعی است که چگونه بود. 🔹دو دوست عزیز و قدیمی، دو انقلابی، دو عنصر تراز اول جمهوری اسلامی را از دست داده بودیم و من شدیداً احساس ضایعه میکردم، احساس غم میکردم، و از طرفی، احساس خشم داشتم نسبت به آن کسانی که عاملین این حادثه بودند؛ و لذا روز بعد، صبح زود با اینکه خیلی بی‌حال بودم، سوار اتومبیل شدم، آمدم برای تشییع جنازه. با اینکه اطباء همه من را منع میکردند که من شرکت و دخالت نکنم، دیدم طاقت نمی‌آورم که شرکت در مراسم نکنم. 🔹آمدم روی ایوان جلوی مجلس و یک سخنرانی هم با کمال هیجان کردم که دور و بر من را دوستان گرفته بودند که مبادا از شدت هیجان بیفتم. به هر حال، بسیار حادثه تلخی بود. شاید بتوانم بگویم سخت‌ترین حادثه‌ای که تا آن روز من دیده بودم، زیرا حادثه هفتم تیر که می‌توانست از این تلخ‌تر باشد، هنگامی اتفاق افتاده بود که من بیهوش بودم و نمیفهمیدم. 🔹بعد از آن حادثه به تدریج آشنا شدم و اطلاع پیدا کردم، اما این حادثه ناگهانی، بعد از حادثه هفت تیر، شاید تلخ‌ترین حادثه‌ای بود که تا آن روز برای من پیش آمد. 🔹گفتگو با روزنامه کیهان در سال ۱۳۶۱
🍃💚📸تصویر مزار شهدای گمنام در امامزاده سیده ملک خاتون ؛ تهران؛ محله اتابک و خاوران. 🍃💚 یکی از جاذبه های این آستان وجود مزار دو شهید واقعه تلخ ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و پنج شهید گمنام دوره دفاع مقدس است که موجب جذب بیشتر مردم به این حرم شده است. 🍃💚 در واقع شجاعت مثال زدنی سیده ملک خاتون و مقاومت وی در برابر حاکم وقت با ایثار فرزندان ایران زمین در این قطعه از کشورمان در کنار هم جلوه گری می کند . 🍃💚بنابر نقل مشهور، زمانی ؛ این محل ؛ محلِ تدریس ملاصدرا، فیلسوف نام آشنا بوده است. 🍃💚از سوی دیگر می گویند علامه میرداماد و حکیم میرفندرسکی، مدت زمانی در این مکان حضور می یافتند و مشغول مطالعه و پژوهش می شدند.
حبّ الحسین، سِرّالاسرار شهداست ! فاین تذهبون؟ اگر صراط مستقیم می‌جویی بیا ، از این مستقیم‌تر راهی وجود ندارد‌ ..
28.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ابتدا کلیپ بالا را مشاهده کنید👆 اگر حالتان منقلب شد و اشکتان سرازیر، نیت کنید در ایام محرم برای تسلای دل حضرت ولی عصر ارواحناه فداه قدمی - هرچند کوچک - بردارید. 🏴 آه ای مهدی، حال و احوالت در ماه محرم چگونه‌ ست؟ 🏴 آه ای مهدی، سیل چشمانت از اشک است یا از خون؟ 🏴 آه ای مهدی، حال و روزت را فقط خدا میداند چگونه‌ است...
⚫️ حی علی العزاء 🏴 🏴 هرچه به عاشورا نزدیک تر میشویم، بیشتر نگران «زینب» می گردم، او که هرچند سال هایی که پشت سر گذاشته غم از دست دادن پیامبر و مادر و پدر و برادرش سلام الله علیهم اجمعین را تجربه کرده، اما آنچه در عمر باقی مانده اش پیش رو دارد چیزی است که همه ی اهل آسمان ها و زمین را به عزا 😭نشانده است. آری او قرار است « حسین» را که عشق تمام زندگی اش بوده، از دست دهد و مصائبی😭 را به روز عاشورا ببیند که زمین و آسمان را به لرزه وا میدارد اگر چشم دل واکنی می بینی که هر سال عاشورا💔 اتفاق می افتد و این «تویی» که باید همسفر این قافله گردی و همراه «زینب». 🏴 او که از عصر عاشورا، صحنه ای دیگر از مصائب را به دوش گرفت که حضرت مهدی ارواحنا فداه را به ماتم این مصیبت هر صبح و شام نالان کرده😔😔 و دیگر نگویم از بازار شام و خرابه که ناگفتنی😭 است. آری هر چه فکر می کنم می بینم «زینب» ایستاد و فریاد زد و خروشید و در عین حال پرستاری کرد و اینچنین ندای« ما رأیت الا جمیلا» سر داد. 🏴 و هر ساله به همراه زینب س ، امام زمانمان شاهد مصیبت های کربلاست و شب و روز در مصائب جد غریبش، خون گریه😭 میکند... 🖤 پروردگارا، کریما! به پریشان حالی زینب کبری سلام الله، به قلب امام زمان مان تسلی بده... و بحق ابوالفضل العباس ع باقی مانده غیبت آقایمان را بر ما ببخش...
🌹﷽🌹 🖤✍ (علیـه‌السلام)؛ 🌴《إنَّ المُحَرَّمَ شَهرٌ كانَ أهْلُ الجاهِلِيَّةِ يُحَرِّمُونَ فِيهِ القِتالَ، فَاسْتُحِلَّت فِيهِ دِماؤُنا، وَ هُتِكَتْ فِيهِ حُرْمَتُنا، وَ سُبِیَ فِيهِ ذَرارِينا وَ نِساؤُنا》🏴 ▪️↫◄ محـرم ماهی است ڪه حتی مردم زمان جاهليت جنگ را در آن حرام می‌دانستند... 😔↫◄ اما در آن مـاه خون ما را حلال شمردند! حرمت ما را پايمال و فرزندان و زنان ما را اسير كردند.🖤 📚بحارالانوار، جلد۴۴، صفحه۲۸۳
14-salam.mp3
478.7K
┈••✾❀🕊💚🕊❀✾••┈┈ 💫ثواب سلام روزانه به امام حسین علیه السلام/ استادعالی 🏴🥀💔 🌷 عاشقان اهل بیت علیه السلام
🔰 حضرت آیت الله خامنه‌ای در پیامی درگذشت روحانی مبارز و انقلابی حجت‌الاسلام حسینیان را تسلیت گفتند. متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است: بسم الله الرحمن الرحیم درگذشت روحانی مبارز و انقلابی جناب حجةالاسلام آقای حاج شیخ روح‌الله حسینیان رحمةالله‌علیه را به خاندان مکرم و بازماندگان و دوستان و همکاران ایشان تسلیت عرض میکنم. مقاومت و خستگی‌ناپذیری و صراحت این روحانی مجاهد در مواضع بحق انقلابی، برجسته و نمایان بود. رحمت و رضوان الهی بر او باد. سیّدعلی خامنه‌ای ۵ شهریور ۱۳۹۹
دیدارنگار65.pdf
3.34M
🔸 دیدارنگار ۶۵ | بیانات رهبر انقلاب در ارتباط تصویری با جلسه هیئت دولت 🔻 «سرخط»، «مطالبه رهبری»، «بحث روز»، «کلیدواژه‌های مهم»، «موضوعات اصلی بیانات»، «جملات طلایی»، «یادآوری»، «برشمردنی‌ها»، «نظام فکری»، «روایت تاریخی»، «شخصیت»، «آیات و روایات» و «دعا» از جمله بخش های «دیدارنگار» است. در «یادداشت بیاناتی» این شماره براساس نظام فکری و بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به سوالِ «راه‌حل اساسی برای غلبه بر فشارهای اقتصادی دشمن چیست؟» پاسخ داده شده است. 🌐 http://khl.ink/MMS8y
📷 آغاز اولین شب از مراسم عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام در حسینیه امام خمینی(ره). ۹۹/۶/۵
66-سوره تحریم.pdf
79.6K
👆👆👆 📚 موضوع: تأويلات سوره تحریم 📖 تعداد صفحات :2⃣ عاشقان اهل بیت علیه السلام
🏴روز هفتم محرم ▪️در اين روز عبيدالله بن زياد نامه‌اي به نزد عمربن سعد فرستاد و به او ‏دستور داد تا با سپاهيان خود بين امام حسين (ع) و اصحابش و آب فرات فاصله ايجاد كرده ‏و اجازه نوشيدن حتي يك قطره آب را به امام ندهند، همانگونه كه از دادن آب به عثمان بن ‏نعمان خودداري شد. ‏ ▪️عمر بن سعد نيز فوراً عمرو بن حجاج را با پانصد سوار در كنار شريعه فرات مستقر كرد و ‏مانع دسترسي امام حسين (ع) و يارانش به آب شدند و اين رفتار غيرانساني سه روز ‏قبل از شهادت حضرت صورت گرفت در اين هنگام مردي به نام عبدالله بن حصين ازدي كه ‏از قبيله بجيله بود فرياد برداشت كه اي حسين! اين آب را ديگر سان رنگ آسماني ‏نخواهي ديد! به خدا سوگند كه قطره‌اي از آن را نخواهي آشاميد تا از عطش جان‌دهی!‏ ▪️امام حسين (ع) فرمود: خدايا! او را از تشنگي بكش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار ‏مده! حميد بن مسلم مي‌گويد به خدا سوگند كه پس‌ازاین گفتگو به ديدار او رفتم درحالی‌که بيمار بود، قسم به آن خدايي كه جز او پروردگاري نيست، ديدم كه عبدالله بن ‏حصين آن‌قدر آب مي‌آشاميد تا شكمش بالا آمد! و باز فرياد مي‌زد العطش! باز آب مي‌خورد ‏تا شكمش آماس مي‌كرد ولي سيراب نمي‌شد و چنين بود تا جان داد. ▪️در اين روز بود كه خبر رسيدن مسلم بن عوسجه كه شبانه از كوفه به كربلا آمده و خود را ‏به سپاه امام رساند، اصحاب و ياران را خوشحال و شادمان كرد مسلم اولين شهيد ‏عاشوراست كه در حمله نخست به شهادت رسيد. پيرمردي بزرگوار از طايفه بنی اسد و از ‏چهره‌هاي درخشان كوفه و از هواداران اهل‌بیت (ع) بود از اصحاب پيامبر (ص) و از ‏مسلمانان باسابقه به شمار مي‌رفت و از آن حضرت هم روایت‌شده است كه پارسا، ‏شجاع و سواركاري نامي بود. عاشقان اهل بیت علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
98061211.mp3
11.74M
◾️رجز ( ما تحت فرمان زینب )◾️ 🏴🏴 ◾️مداح : کربلایی حسین طاهری◾️ عاشقان اهل بیت علیه السلام
🍃🏴🕌حسین مظلوم🕌🏴🍃 🍃🏴تحلیل ؛ پرسش‌وپاسخ‌واقعه‌کربلا🏴🍃 🍃💛سوآل : چرا هر سال محرم را عزاداری می کنیم، تکرار آن چه سودی دارد؟ 🍃🏴پاسخ ‌وتحلیل : 👇 🍃واقعه کربلا صرفاً یک رخداد تلخ و مصیبت بار نیست و حتی مخصوص آن زمان هم نیست، بلکه یک الگوست که در تمام زمان ها در حال وقوع است. در واقع پیوسته گروهی حق در برابر لشکری از باطل قرار دارند و ما در این کارزار در پیوستن به یکی از آن ها آزادیم. 🍃 مسلمانان جامعهِ امروز در حضور امام زمان، در وضعیت شبیه اطرافیان امام حسین قرار می گیرند، وظیفه پیروان اهل بیت اطاعت و فرمان پذیری از ایشان است. 🍃 تکرار و یادآوری حادثه کربلا [که اوج همراهی امام در آن اتفاق افتاد]، سبب می شود تا مقوله ولایت مداری و اطاعت از امام و ضرورت در رکاب امام بودن بر همگان روشن شود. عاشقان اهل بیت علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شـهیداטּ را بہ نورے ناب شوییم دروטּ چشمہ ے مهتاب شوییم شـهیداטּ همچو آب چشمہ پاڪند شگفتا آب را با آب شوییم باز آئینہ، آب، سینے و چاے و نباٺ باز پنجشنبہ و یاد شهدا با صـلواٺ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 💌 📝 📅 قسمت : اراده خدا بهش آرام بخش دادم ... تمام شب رو خوابید اما خودم نتونستم ... نشسته بودم و نگاهش می کردم ... زندگی مثل یه فیلم جلوی چشمم پخش می شد ... هیچ وقت، هیچ کسی دستش رو برای کمک به من بلند نکرده بود ... فردا صبح، با روشن شدن آسمون رفتم ماشین رو آوردم ... جز چند تا خراش جزئی سالم بود ... راه افتادیم ... توی مسیر خیلی ساکت بود ... بالاخره سکوت رو شکست .. - چرا این کار رو کردی؟ ... زیر چشمی نگاهش کردم ... به خاطر تو نبود ... من به پدرت بدهکار بودم ... لیاقتش بیشتر از داشتن پسری مثل توئه ... - تو چی؟ لابد لیاقتش آدمی مثل توئه ... زدم بغل ... بعد از چند لحظه ... - من 13 سالم بود که خیابون خواب شدم ... بچه که بودم دلم می خواست دکتر بشم ... درس می خوندم، کار می کردم ... از خواهر و برادرهام مراقبت می کردم ... می خواستم از توی اون کثافت خودم و اونها رو بیرون بکشم اما بدتر توش غرق شدم ... هیچ وقت دلم نمی خواست اون طوری زندگی کنم ... دیدن حنیف و پدر تو، تنها شانس کل زندگی من بود ... . رسوندمش در خونه ... با ترمز ماشین، حاجی سریع از خونه اومد بیرون ... مشخص بود تمام شب، پشت پنجره، منتظر ما کشیک می کشیده ... . وقتی احد داشت پیاده می شد ... رو کرد به من ... پدرم همیشه میگه، توی زندگی چیزی به اسم شانس وجود نداره ... زندگی ترکیب اراده ما و خواست خداست ... اینو گفت و از ماشین پیاده شد ...
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی 💌 #فرار_از_جهنم 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #چهل_و_ش
📚 💌 📝 📅 قسمت : من گاو نیستم برگشتم خونه ... تمام مدت، جمله احد توی ذهنم می چرخید ... یه لحظه به خودم اومدم ... استنلی، اگر واقعا چیزی به اسم شانس وجود نداشته باشه ... یعنی ... . تمام اتفاقات زندگیم ... آیات قرآن ... بلند شدم و با عجله رفتم سراغ قرآن ... دوباره برش داشتم و شروع کردم به خوندن ... از اول، این بار با دقت ... . شب شده بود ... بی وقفه تا شب فقط قرآن خونده بودم ... بدون آب، بدون غذا ... بستمش ... ولو شدم روی تخت و قرآن رو گذاشتم روی سینه ام ... ما دست شما رو می گیریم ... شما رو تنها نمی گذاریم ... هدایت رو به سوی شما می فرستیم ... اما آیا چشمی برای دیدن و درک کردن نعمت های خدا هست... آیا شما هدایت رو می پذیرید یا چشم هاتون رو به روی اونها می بندید ... تازه می تونستم خدا رو توی زندگیم ببینم ... اشک قطره قطره از چشم هام پایین می اومد ... من داشتم خدا رو می دیدم ... نعمت ها ... و هدایتش رو ... برای اولین بار توی زندگیم خدا رو حس می کردم ... نزدیک صبح رفتم جلوی در ... منتظر شدم ... بچه ها یکی یکی رفتن مدرسه ... مادرشون اونها رو بدرقه کرد و برگشت داخل ... بعد از کلی دل دل کردن ... رفتم زنگ در رو زدم ... حاج آقا اومد دم در ... نگاهش سنگین بود ... . - احد حالش چطوره؟ ... - کل دیروز توی اتاقش بود ... غذا هم نخورد ... امروز، صبح زود، رفت مدرسه ... از دیروز تا امروز فقط یه جمله حرف زد... موقع رفتن بهم گفت معذرت می خوام ... . - متاسفم ... مکث کرد ... حس کردم زمان خوبی برای حرف زدن نیست... سرم رو پایین انداختم و خداحافظی کردم ... - استنلی ... شبیه آدمی نیستی که برای احوال پرسی اومده باشه ... چرخیدم سمتش ... هیچی، فقط اومده بودم بگم ... من، گاو نیستم ... یعنی ... دیگه گاو نیستم ...
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی 💌 #فرار_از_جهنم 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #چهل_و_ه
📚 💌 📝 📅 قسمت : دست خدا حال احد کم کم خوب شد ... برای اولین بار که با پدرش اومد مسجد، بچه ها ریختن دورش ... پسر حاجی بود ... . من سمت شون نمی رفتم ... تا اینکه خود احد اومد سراغم ... . - میگن عشق و نفرت، دو روی یه سکه است ... فکر کنم دشمنی و برادری هم همین طوره ... خندید و گفت ... حاضرم پدرم رو باهات شریک بشم ... . خنده ام گرفت ... ما دو تا، رفیق و برادر هم شدیم ... اونقدر که پاتوق احد، خونه من شده بود ... و اینکه اون روز چه اتفاقی افتاده بود، مدت ها مثل یه راز بین ما دو تا باقی موند ... البته بهتره بگم من جرات نمی کردم به حاجی بگم پسرش رو کجاها برده بودم ... و چه بلایی سرش آورده بودم ... سال 2011، مراسم تشرف من به اسلام انجام شد ... اکثر افراد بعد از تشرف اسم شون رو عوض می کردن و یه اسم اسلامی انتخاب می کردن ... اما من این کار رو نکردم ... من، توی زندگی قبلی آدم درستی نبودم ... هر چند عوض شده بودم اما دلم نمی خواست کسی من رو با نام بزرگ ترین بندگان مقدس خدا صدا کنه ... من لیاقتش رو نداشتم... . اون روز، من تمام خاطراتم رو از بچگی برای حاجی تعریف کردم ... و اون با چشم های پر از اشک گوش می داد ... بلند شد و پیشونی من رو بوسید ... - استنلی ... تو آدم بزرگی هستی ... که از اون زندگی، تا اینجا اومدی ... خدا هیچ بنده ای رو تنها نمی گذاره و دست هدایتش رو سمت اونها می گیره ... اما اونها بی توجه به لطف خدا، بهش پشت می کنن ... خدا عهد کرده، گناه افرادی که از صمیم قلب ایمان میارن و به سوی اون برمی گردن رو می بخشه و گذشته شون رو پاک می کنه ... هرگز فراموش نکن ... دست تو، توی دست خداست ... با ما همراه باشید