موانع استجابت دعا-14.mp3
10.91M
#موانع_استجابت_دعا ۱۴
🕌 سفرهی نماز ، حرم، ذکر، دعا ...
برای همه گسترده است!
بی هیچ تبعیض و تفاوتی!
پس چرا بعضیها میتوانند از این سفرهها بهرهی اجابت بگیرند؛
و بعضیها ناتوانند... ؟
🌴کانال👈 عاشقان اهل بیت ع
موانع استجابت دعا-13.mp3
12.21M
#موانع_استجابت_دعا ۱۳
دعا و ذکر، یک مراسم زبانی نیست؛
بلکه یک ملاقات برای رفع دلتنگی است.
اگر این اتفاق افتاد؛
دیگرفاصلهای میان دعا و اجابت نیست!
🌴کانال 👈عاشقان اهل بیت ع
6.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
💥ما در چه مواردی ، مجاز به قضاوت درمورد دیگران هستیم ؟
▫️چه اندازه از عیبهایی که در بقیه میبینیم، واقعی و قابل باورند ؟
▫️و چه اندازه از دریافتهای ما، غیرواقعی و زاییدهی قوهی وَهم اَند؟
🌴کانال 👈عاشقان اهل بیت ع
🌹در ٢٤ تیر ١٢٨٩ شمسی قریب یك سال پس از شهادت شیخ فضل الله نوری ، یكی دیگر از سران روحانی مشروطه یعنی سید عبدالله بهبهانی را به دستور همان مجاهدینی كه شیخ را به شهادت رسانده بودند، به جرم مخالفت با قوانین ضد اسلامی كه در مجلس به تصویب می رسید و جلوگیری از رشد فرهنگ غرب در منزلش، به شهادت رساندند .
🕊شادی روحشان صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
اصل مهدويت مورد اتفاق همهى مسلمانهاست. اديان ديگر هم در اعتقادات خودشان، انتظار منجى را در نهايت زمانه دارند؛ آنها هم در يك بخش از قضيه، مطلب را درست فهميدهاند؛ اما در بخش اصلى قضيه كه معرفت به شخص منجى است، دچار نقص معرفتند. شيعه با خبر مسلّم و قطعى خود، منجى را با نام، با نشان، با خصوصيات، با تاريخ تولد، مى شناسد.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۶۷
حقيقت اين است كه شيعيان وقتى منتظر مهدى موعودند، منتظر آن دست نجاتبخش هستند و در عالم ذهنيات غوطه نمىخورند؛ يك واقعيتى را جستجو میكنند كه اين واقعيت وجود دارد. يك انسان واقعى، مشخص، با نام معين، با پدر و مادر مشخص و در ميان مردم است و با آنها زندگى مىكند. اين، خصوصيتِ عقيدهى ما شيعيان است.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۶۷
.
🔸#نبرد_برای_سارایوو
🔸پدیدآورنده: #کریم_لوچارویچ
.
📚درباره کتاب
نبرد برای سارایوو روایت یکی از مبارزین نبرد سنگین برای دفاع از شهر سارایوو است. دقت نظر کریم لوچارویچ و قدرت تصمیمگیری در لحظه او تأثیر بهسزایی در نتایج و سرنوشت دفاع از شهر داشته است.
سارایوو از بسیاری از جهات شهر منحصر به فردی است، جلوه اصلی این انحصار در مواجهه میراث تاریخی، تمدنی و دینی این شهر با آرایش جمعیتی آن است. تمدن بوسنی، تمدنی یگانه است که بعد از جنگ نیز در منظر نظامی در خاطرهها خواهد ماند. محاصره سارایوو از محاصره استالینگراد نیز طولانیتر بوده است. کتاب نبرد سارایوو روایت وقایعی است که بعدها به یکی از موفقترین عملیاتهای نظامی تبدیل شد.
.
🔸#انتشارات_شهید_کاظمی
🔸تعداد صفحات: 200 صفحه
#معرفی_کتاب
17.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فروش جزیره کیش؟
نکاتی درباره قرارداد ٢۵ ساله ایران و چین
#حسین_دارابی
📘 کتاب #رزمنده_قاچاقی
📕 #مناسب_کودک_و_نوجوان
رزمنده قاچاقی روایتی است داستانی از شیطنت ها و شوخ طبعی های مجاهدان راه حق و حقیقت؛ دلاورانی که شیرانِ روز بودند و زاهدان شب؛ و آنچه در این کتاب گردآمده تنها گوشه ای است از لحظه های با نشاط و لبخند های ماندگار آن ها.
#معرفی_کتاب
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار 💌 #بدون_تو_هرگز 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #هفدهم: شاهرگ
📚 #داستان_دنباله_دار
💌 #بدون_تو_هرگز
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #هجدهم: علی مشکوک می شود
...من برگشتم دبیرستان ... زمانی که من نبودم ... علی از زینب نگهداری می کرد ... حتی بارها بچه رو با خودش برده بود حوزه ... هم درس می خوند، هم مراقب زینب بود ...سر درست کردن غذا، از هم سبقت می گرفتیم ... من سعی می کردم خودم رو زود برسونم ... ولی عموم مواقع که می رسیدم، غذا حاضر بود ... دست پختش عالی بود ... حتی وقتی سیب زمینی پخته با نعناع خشک درست می کرد ...واقعا سخت می گذشت علی الخصوص به علی ... اما به روم نمی آورد ... طوری شده بود که زینب فقط بغل علی می خوابید ... سر سفره روی پای اون می نشست و علی دهنش غذا می گذاشت ... صد در صد بابایی شده بود ... گاهی حتی باهام غریبی هم می کرد ...زندگی عادی و طلبگی ما ادامه داشت ... تا اینکه من کم کم بهش مشکوک شدم ... حس می کردم یه چیزی رو ازم مخفی می کنه ... هر چی زمان می گذشت، شکم بیشتر به واقعیت نزدیک می شد ... مرموز و یواشکی کار شده بود... منم زیر نظر گرفتمش ...یه روز که نبود، رفتم سر وسایلش ... همه رو زیر و رو کردم... حق با من بود ... داشت یه چیز خیلی مهم رو ازم مخفی می کرد ...شب که برگشت ... عین همیشه رفتم دم در استقبالش ... اما با اخم ... یه کم با تعجب بهم نگاه کرد ...
زینب دوید سمتش و پرید بغلش ... همون طور که با زینب خوش و بش می کرد و می خندید ... زیر چشمی بهم نگاه کرد ...
- خانم گل ما ... چرا اخم هاش تو همه؟ ...چشم هام رو ریز کردم و زل زدم توی چشم هاش ...
- نکنه انتظار داری از خوشحالی بالا و پایین بپرم؟ ...حسابی جا خورد و زینب رو گذاشت زمین ...