هدایت شده از کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
4_265388460171329759.mp3
1.95M
زیارت عاشورا
🌴کانال 👈 عاشقان اهل بیت ع
تکویر۸۱.pdf
78.3K
👆👆👆
📚 موضوع: تأويلات سوره تکویر
📖 تعداد صفحات :2⃣
صبح محشر که سر از خاک برآریم برون
مست از رائحهی بوی حسینیم حسین
به لب خستهی ما زمزمه جز نامش نیست
شکراً لله که ثناگوی حسینیم حسین
سالک کرب و بلائیم ، حرم خانهی ماست
فاطمه زاده و رهپوی ِ حسینیم حسین
ما به میخانهی هیئت به نیاز آمدهایم
طالب ساغر مینوی حسینیم حسین
از در خانهی ارباب به جایی نرویم
ما گره خوردهی بر موی حسینیم حسین
از ازل گریه کن نائبة الزهراییم
تا ابد سینهزن ِ کوی حسینیم حسین
#سلاماللهعلیسیدناالمظلوم💔
#صباحکمحسینی🖤
کتاب صوتی " حماسه حسینی " اثر استاد مرتضی مطهری
بصورت #تلخیص_شده با صدای #بهروز_رضوی
تولید رادیو سراسری
#حماسه_حسینی
#استاد_مطهری
مهارتهای کلامی_4.mp3
11.16M
#مهارتهای_کلامی ۴
قُل لِعبادی، یَقولُ الّتی هِیَ أحْسَن...
مهمترین عامل پیوند قلوب انسانها،
نه بکارگیری کلمات خوب؛
بلکه بکارگیری بهترین کلمات ممکن،
و رعایت "ادب زبان" است!
علّت تعداد کثیری از دعواها، طلاقها، گسستگیها و ... عدم رعایت ادب در مرتبهی زبان است.
#استاد_شجاعی 🎤
عاشقان اهل بیت علیه السلام
مهارتهای کلامی_5.mp3
10.04M
#مهارتهای_کلامی ۵
حق #زبان بر ما، این است که بوسیلهی آن؛
ـ هم به خودمان خیر برسانیم،
ـ هم به دیگران!
زبان تند، تیز، طعنهانگیز، بیادب ... دائماً در میان دو آتش دست و پا میزند؛
ـ آتشی که بر صاحب خود میزند!
ـ آتشی که بر اطرافیانش میزند!
#استاد_شجاعی 🎤
عاشقان اهل بیت علیه السلام
#افزایش_ظرفیت_روحی 40
🔶 گفته شد که خداوندمتعال مهربونی های خودش رو "در امتحاناش نشون میده".
❇️ خصوصا وقتی خدا از یه بنده #مومن امتحان میگیره حتما به روش های مختلف بهش تقلب میرسونه و راه رو نشون میده.
فقط این وسط یه چشم بینا میخواد که این کمک های خدا رو ببینه و تشکر کنه.
💢 کلا آدم اگه توی زندگیش تیز نباشه و حواسش به اتفاقات زندگیش نباشه خیلی چیزا رو نمیبینه
ولی اگه آدم سعی کنه دقتش رو توی همه چیز بالا ببره کم کم احساس میکنه که داره با یه نفر زندگی میکنه.
🌺 کم کم احساس میکنه که کار دست یکی دیگه هست... احساس میکنه همه چیز کاملا برنامه ریزی شده براش... به بهترین شکل ممکن...
⭕️ ولی اگه خدا از یه آدمی که خیلی دیگه خراب کرده بخواد امتحان بگیره، دیگه بهش تقلب نمیرسونه...
هر چی جلوتر میره هی خراب میکنه! هر چی جلوتر میره کمتر میفهمه... اصلا دیگه کور میشه...
💢 و خدا نکنه که آدم انقدر بد بشه که دیگه چیزی رو نبینه.. اونجایی که خداوند متعال در مورد کفار میفرماید که اون ها مثل کر و کورهایی هستند که فکر نمیکنند یعنی همین...
🌷 @IslamlifeStyles
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
#افزایش_ظرفیت_روحی 39 تقلب! ❇️ یکی از تفاوت های امتحانات الهی با امتحانات مدرسه اینه که در مدرسه،
#افزایش_ظرفیت_روحی 40
🔶 گفته شد که خداوندمتعال مهربونی های خودش رو "در امتحاناش نشون میده".
❇️ خصوصا وقتی خدا از یه بنده #مومن امتحان میگیره حتما به روش های مختلف بهش تقلب میرسونه و راه رو نشون میده.
فقط این وسط یه چشم بینا میخواد که این کمک های خدا رو ببینه و تشکر کنه.
💢 کلا آدم اگه توی زندگیش تیز نباشه و حواسش به اتفاقات زندگیش نباشه خیلی چیزا رو نمیبینه
ولی اگه آدم سعی کنه دقتش رو توی همه چیز بالا ببره کم کم احساس میکنه که داره با یه نفر زندگی میکنه.
🌺 کم کم احساس میکنه که کار دست یکی دیگه هست... احساس میکنه همه چیز کاملا برنامه ریزی شده براش... به بهترین شکل ممکن...
⭕️ ولی اگه خدا از یه آدمی که خیلی دیگه خراب کرده بخواد امتحان بگیره، دیگه بهش تقلب نمیرسونه...
هر چی جلوتر میره هی خراب میکنه! هر چی جلوتر میره کمتر میفهمه... اصلا دیگه کور میشه...
💢 و خدا نکنه که آدم انقدر بد بشه که دیگه چیزی رو نبینه.. اونجایی که خداوند متعال در مورد کفار میفرماید که اون ها مثل کر و کورهایی هستند که فکر نمیکنند یعنی همین...
#پیام_معنوی
✨💠 خدا برای هر لحظه ما برنامه دارد.💠✨
💢 خدا آنقدر به بندگان خود لطف دارد
که نمی گذارد لحظه ای از عمر بنده اش تلف بشود.
🔰 در هر لحظه ای برای ما زمینه ای برای رشد قرار داده است.
♻️ یا آیه ای را به نمایش می گذارد
یا عبرتی را نشان میدهد.
🌐 زمینه عمل صالحی را فراهم می کند
یا زمینه ترک معصیتی را پیش می آورد.
⚠️ مائیم که دائما در غفلتیم. ⚠️
🌴 علیرضا پناهیان 🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا حرف تو میشه میشه بارونی چشام
حسین جانم حسین جانم
عاشقان اهل بیت علیه السلام
🕊حضرت از خدا مي خواستند صحنه ي شهادت خود را به همان شکل که انجام شد، خودشان مديريت کنند تا بتوانند آن برنامه اي كه به عهده دارند را به زيباترين شكل انجام بدهند، خداوند از طريق پيامبرش خبر داد اي حسين: «اِنَّ اللهَ قَدْ شاءَ اَنْ يرَاکَ قَتيلاً» خدا مي خواهد تو را شهيد ببيند و حضرت هم قبول كردند، منتها مي دانستند اين شهيدشدن شهيدشدني است در راستاي آنچه حضرت در پي آن بودند که عبارت باشد از برگرداندن جامعه به سيره ي جدّشان رسول خدا(ص) ...
#راز_شادی_امام_حسین_در_قتلگاه
#استاد_طاهرزاده
🌴🌴🌴🌴
🕊ديگر نمي توان اين نوع تهمت ها را به حساب تفاوت سليقه و برداشت از انقلاب دانست، بلکه موضوع را بايد در اعتقاد و عدم اعتقاد به اهداف اصلي انقلاب دانست ...
🕊يک وقت به اسم توسعه مي خواهند انقلاب اسلامي را در فرهنگ غربي ادغام کنند و انتقادها به جهت آن است که دولت مردان مي خواهند بر مبناي ارزش هاي انقلاب اسلامي حرکت کنند و با فاصله گرفتن از تمدن غربي، زمينه ي تحقق تمدن اسلامي را فراهم نمايند، انتقاد مي کنند که بايد با ساير کشورهاي دنيا تعامل داشت ولي قصدشان هضم انقلاب اسلامي در نهادهاي بين المللي است! يک نور و بصيرت حسيني نياز است تا بتوانيم گرفتار چنين مهلکه اي نشويم و بفهميم چرا حضرت اميرالمؤمنين(ع) بين خلفا و معاويه فرق مي گذاشتند و چرا امام حسين(ع) خوشحال بودند که خداوند کمک کرد اسلام از دست امويان آزاد شد...
#راز_شادی_امام_حسین_در_قتلگاه
#استاد_طاهرزاده
🌴🌴🌴🌴
🕊اگر بفهميم در اين ده سال بر حسين(ع) چه گذشت، کربلا را و شادي ها و اميدهاي حضرت را مي فهميم و اگر آن وضع را درست تصور کنيم براي اين ده سالِ غم حضرت سيدالشهداء(ع) اشک ها خواهيم ريخت.
#راز_شادی_امام_حسین_در_قتلگاه
#استاد_طاهرزاده
🌴🌴🌴🌴
🕊حضرت در آخرين ساعات عمر به شدت خوشحال اند و در حالي که ديگر توان بلندشدن نداشتند سر مبارک را بر روي خاک مي گذارند و ندا سر مي د هند: «بسم اللّهِ و باللّهِ وَ عَلي ملةِ رسولِ اللّه»؛ بعد از آن نيايش عجيبي كه در قتلگاه مي كنند اين آخرين جمله شان است كه: به نام خدا و به مدد الهي و بر دين رسول خدا(ص). و اين دنيا را ترک کردند و رسالت خود را به خوبي به انتها رساندند..
#راز_شادی_امام_حسین_در_قتلگاه
#استاد_طاهرزاده
🌴🌴🌴🌴
🕊هراندازه عميق تر متوجه عمق نفاق آن زمان شويم، به همان اندازه بهتر متوجه پيروزي و راز خوشحالي حضرت(ع) مي گرديم...
🕊مشکل نفاق آن است که در باطن، تمام گرايش هاي پست کافران را دارد ولي مدعي اسلاميت است و نه تنها براي مسلمانان ارزش واقعي قائل نيست، بلکه از آن ها کينه ها در دل دارد. در همين رابطه خداوند مي فرمايند: «أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ» آيا آن مسلمانان ضعيف الايمان که در قلب هايشان نسبت به مؤمنين واقعي کينه دارند، گمان مي کنند ما آن کينه ها را ظاهر نمي کنيم و شخصيت آن ها را رسوا نمي نمائيم؟
#راز_شادی_امام_حسین_در_قتلگاه
#استاد_طاهرزاده
🌴🌴🌴🌴
🕊مسأله ي نفاقي كه با حاکميت معاويه پيش آمد خيلي پيچيده تر از اين ها است كه شما بخواهيد بگوييد اين هماني است كه در صدر اسلام در سقيفه واقع شد. به همين جهت هم حضرت علي(ع) به خلفا کمک مي کردند تا در امور مسلمين به بهترين شکل عمل کنند، چون متوجه بودند با حضور خلفاء در حاکميت جهان اسلام، بستر ادامه ي اسلام هنوز به بن بست نرسيده است که نتوان به آينده اميدوار بود. ولي با حاکميت معاويه جرياني از نفاق به ميدان آمد که در عيني که صد در صد بي دين است ولي خود را صد در صد مسلمان معرفي مي کند و مسلمان هاي واقعي مثل حجربن عدي را لامذهب به شمار مي آورد و به شهادت مي رساند، به اسم اسلام بهترين نيروهاي اسلام را متهم مي کنند که ضد اسلام عمل مي کنند.
🕊آن قدر در راستاي حقانيت خود بستر سازي نمودند که فکر مي کردند ديگر کار تمام است و براي هميشه به مراد خود رسيده اند و هرکس را خواستند مي توانند با اَنگ خروج بر خليفه ي مسلمين از صحنه ي جامعه مسلمين خارج کنند هرچند آن فرد حجربن عدي و از آن مهم تر حسين بن علي(ع) باشد، خود را به اسلام چسباندند تا رقيب خود را با اتهام غير مسلمان بودن از صحنه خارج گردانند.
#راز_شادی_امام_حسین_در_قتلگاه
#استاد_طاهرزاده
🌴🌴🌴🌴
🕊حضرت سيدالشهداء(ع) در آن شرايط عمق فاجعه اي را که بر سر اسلام آمده بود به خوبي درک کردند و متوجه شدند به مدد الهي در روز عاشورا کار امويان به عنوان فکر حاکم بر جهان اسلام، تمام شد...
🕊حضرت اباعبدالله(ع) بعد از شهادت امام حسن(ع) ده سال به حيله هاي معاويه فکر مي کردند و مي ديدند چه مي کند. حال خداوند آرزوي امام حسين(ع) را برآورده کرد و شرط تحقق آن را گوشزد نمود و شرط پیروزی را آن شهادت ها و اسارت ها قرار داد و حالا در آخرين ساعات روز عاشورا حضرت متوجه اند در حال به نتيجه رسيدن هستند و سايه ي سياه امويان از سر اسلام در حال کناررفتن است...
#راز_شادی_امام_حسین_در_قتلگاه
#استاد_طاهرزاده
🌴🌴🌴🌴
🕊آخرين حربه ي امويان اسلحه هاي آن ها بود ولي حضرت سيدالشهداء(ع) با مديريتي که شهادت جزء اهداف بنيادين آن بود ما فوق اسلحه ها عمل کردند اين است که وقتي خبر خروج امام حسين(ع) را از مكه به عمرو بن عاص دادند، گفت: «بدانيد سِلاح در او كارگر نمي افتد»يعني نمي توانيد با اسلحه هايتان او را مرعوب کنيد و از برنامه اش منصرف نماييد.
🕊 بنا است خداوند اراده ي خود را از طريق حضرت امام حسين(ع) محقق کنند و شهادت حضرت هم قسمتي از آن برنامه است که بايد به خوبي براي آن برنامه ريزي شود تا نهضت به ثمر برسد...
#راز_شادی_امام_حسین_در_قتلگاه
#استاد_طاهرزاده
🌴🌴🌴🌴
1_432158624.mp3
9.58M
وقتی دلت برای شهدا تنگ میشه 😔 و تو ڪارت گره می افته اونوقت
تنها امیدت مدد شهداست
#دلتنگی
#درد_دل
#آرزوی_شهادت
#التماس_دعا
#مناجات
حاج مهدی رسولی
🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم🌸
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفرج
📚 مجموعه آثار رضا امیرخانی با تخفیف سی درصد.
🔺رضا امیرخانی نویسنده و منتقد ادبی ایرانی، متولد سال ۱۳۵۲ در تهران است. او از دانشگاه صنعتی شریف مدرک مهندسی مکانیک دارد. امیرخانی سال ۷۱ در حالیکه کمتر از بیست سال سن داشت موفق به گرفتن گواهینامهی خلبانی شد. به همین دلیل به او لقب «جوانترین خلبان ایرانی» را دادهاند.
🔺امیرخانی نوشتن را از سن کم در سالهای پایان دبیرستان آغاز کرد. اولین اثر او رمان ارمیا است. رضا امیرخانی در این رمان سعی کرده است حالوهوای یک رزمندهی دوران جنگ را به خوبی برای مخاطب تصویر کند.
🔺امیرخانی خود را نویسندهای متعهد به انقلاب اسلامی میداند و قلمش را در راه این وقف کرده است. او روابط خوبی با «آیتالله خامنهای»، رهبر معظم انقلاب اسلامی دارد. کتاب «داستان سیستان» که امیرخانی سال ۱۳۸۲ نوشته است، شرح سفر آیت الله خامنهای به این استان است، او در تمام این سفر «آیت الله خامنهای» را همراهی کرد. کتاب «داستان سیستان» را «انتشارات قدیانی» منتشر کرده است.
#معرفی_کتاب
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی 💌 #تمام_زندگی_من 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #دوازده
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #تمام_زندگی_من
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #سیزدهم: اولین رمضان مشترک
تمام روزهای من به یه شکل بود … کم کم متوجه شدم متین نماز نمی خونه … نمی دونم چطور تا اون موقع متوجه نشده بودم … با هر شیرین کاری، حیله و ترفندی که بلد بودم سعی می کردم به خوندن نماز ترغیبش کنم … توی هر شرایطی فکر می کردم اگر الان فلان شهید بود؛ چه کار می کرد؟ …
اما تمام تلاش چند ماهه من بی نتیجه بود …
اولین رمضان زندگی مشترک ما از راه رسید … من با خوشحالی تمام سحری درست کردم و یه ساعت و نیم قبل از اذان، متین رو صدا کردم … اما بیدار نشد …
یه ساعت قبل از اذان، دوباره با محبت صداش کردم …
– متین جان، عزیزم … پا نمیشی سحری بخوری؟ … غذا نخوری حالت توی روز بد نمیشه؟ …
با بی حوصلگی هلم داد کنار …
– برو بزار بخوابم … برو خودت بخور حالت بد نشه …
برگشتم توی آشپزخونه … با خودم گفتم …
– اشکال نداره خسته و خواب آلود بود … روزها کوتاهه … حتما بدون سحری مشکلی پیش نمیاد …
و خودم به تنهایی سحری خوردم …
بعد از نماز صبح، منم خوابیدم که با صداهای ضعیفی از آشپزخونه بیدار شدم … چیزی رو که می دیدم باور نمی کردم … نشسته بود صبحانه می خورد … شوکه و مبهوت نگاهش می کردم … قدرت تکان خوردن یا پلک زدن رو هم نداشتم …
چشمش که بهم افتاد با خنده گفت …
– سلام … چه عجب پاشدی؟ …
می خواستم اسمش رو ببرم اما زبانم حرکت نمی کرد … فقط میم اول اسمش توی دهنم می چرخید …
– م … م` …
همون طور که داشت با عجله بلند می شد گفت …
– جان متین؟ …
رفت سمت وسایلش …
– شرمنده باید سریع برم سر کار … جمع کردن و شستنش عین همیشه … دست خودت رو می بوسه …
همیشه موقع رفتن بدرقه اش می کردم و کیفش رو می دادم دستش … اما اون روز خشک شده بودم … پاهام حرکت نمی کرد …
در رو که بست، افتادم زمین …
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #تمام_زندگی_من
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #چهاردهم: پایه های اعتماد
تلخ ترین ماه عمرم گذشت … من بهش اعتماد کرده بودم … فکر می کردم مسلمانه … چون مسلمان بود بهش اعتماد کرده بودم … اما حالا …
بدون اینکه بفهمه زیر نظر گرفتمش … تازه مفهوم حرف پدرم رو درک می کردم … پدرم حق داشت …
متین پله پله و کم کم شروع کرد به نشان دادن خود حقیقیش … من به سختی توی صورتش لبخند می زدم … سعی می کردم همسر خوبی باشم … و دستش رو بگیرم… ولی فایده نداشت …
کار ما به جایی رسیده بود که من توی اتاق نماز می خوندم… و اون بی توجه به گناه بودن کارش، توی تلویزیون، فیلم های مستهجن نگاه می کرد … و من رو هم به این کار دعوت می کرد …
حالا دیگه زبان فارسی رو هم کاملا یاد گرفته بودم … اون روز، زودتر از همیشه اومد خونه … هر چند از درون می سوختم اما با لبخند رفتم دم در استقبالش …
– سلام متین جان … خوش اومدی … چی شده امروز زودتر اومدی خونه؟ …
– امروز مهمونی خونه یکی از دوست هام دعوتیم … قبلا زبان بلد نبودی می گفتم اذیت میشی نمی بردمت … اما حالا که کاملا بلدی …
رفت توی اتاق … منم پشت سرش … در کمد لباس های من رو باز کرد …
– هر جایی رو هم که نفهمیدی از من بپرس … هر چند همه شون انگلیسی فول بلدن …
سرش رو از کمد آورد بیرون …
– امشب این لباست رو بپوش …
و کت و شلوار بنفش سلطنتی من رو گذاشت جلوم …
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #تمام_زندگی_من
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #پانزدهم: مهمانی شیطان
چند لحظه طول کشید تا به خودم بیام …
– متین جان … مگه مهمونی زنانه است؟ …
– نه … چطور؟ …
– این کت و شلواری بود که عروسی خواهرت پوشیدم … کتش تنگ و کوتاهه …
با حالت بی حوصله ای اومد سمتم …
– یعنی چی تنگ و کوتاهه؟ … زن خارجی نگرفتم که این حرف های مسخره رو بشنوم … و بیاد با چادر بشینه یه گوشه مجلس … اونجا آدم هاش با کلاسن … امل بازی در نیاری ها …
– امل بازی؟ … امل چی هست؟ …
خندید و رفت توی اتاق کارش … با صدای بلند گفت …
– یعنی همین اداهای تو … راستی رفتیم اونجا، باز وقت اذان شد پا نشی بری وایسی به نماز …
سرش رو آورد بیرون …
– محض رضای خدا … یه امشب، ما رو مسخره و مضحکه مردم نکن …
تکیه دادم به دیوار … نفسم در نمی اومد … نمی تونستم چیزهایی رو که می شنیدم درک کنم … مغزم از کار افتاده بود … اومد سمتم …
– چت شد تو؟ …
– از روز اول دیدی من چطور آدمی هستم … اگر من اینقدر مسخره ام؛ چرا باهام ازدواج کردی؟ …
با خنده اومد طرفم …
– زن بور اروپایی نگرفتم که بره لای چادر … زن گرفتم به همه پز بدم تا چشم هاشون در بیاد که زن های خودشون به زور هزار قلم آرایش، شبیه تو هم نمیشن …
دوباره رفت توی اتاق … این بار قدرت حرکت کردن نداشتم که دنبالش برم …
– راستی یه دستم توی صورتت ببر … اینطوری بی هیچی هم زیاد جالب نیست … همچین که چشم هاشون بزنه بیرون …
با ما همراه باشید