اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
⛔️ کسانی که حق را کتمان میکنند ملعون هستند - بخش اول
❌ گاهی انسان یک موضوع شخصی را از دیگران پنهان میکند، موضوعی که اگر هم آشکار شود چندان اهمیتی ندارد، اما گاهی یک حقیقت همگانی را مخفی میکنند، حقیقتی که آشکار شدنش به نفع عموم مردم است و پنهان ماندنش به نفع عدهای سودجو، برای نفع شخصی حقیقت را کتمان میکنند، این مصیبتی است كه خيلیها به آن گرفتار هستند، زن و مرد، عالم و جاهل به آن گرفتار هستند، گاهی یک حقیقتی را میدانند، اما به دلیل نفع شخصی آن را فاش نمیکنند...
❌ گاهی باید برای حفظ آبروی افراد حقیقتی را کتمان کرد، بعضی چيزها را نبايد گفت، ولی یک جایی كتمان حقیقت حرام است، یک جایی کتمان حقیقت یعنی گمراه کردن جمعیت زیادی از مردم در طول تاریخ، نمونهاش را قرآن ذکر میکند:
«الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقًا مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ» (بقره/۱۴۶)
🔸 علمای یهود و مسیحیت «يَعْرِفُونَهُ» به پيامبر اسلام شناخت داشتند، پيامبر را میشناختند، همانطور که فرزندان خود را میشناختند «يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُ» دانشمندان يهودی و مسيحی به خوبی میدانستند حضرت پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله همان کسی است كه در تورات و انجيل وعده آمدنش داده شده بود، حضرت عيسی علیه السلام و حضرت موسی علیه السلام بشارت داده بودند که پیامبری میآيد و نشانههايش اين است، نشانه هايش را يافتند و فهميدند اين همان پیامبر موعود است، اما كتمان كردند، وقتی از علمای يهودی و مسيحی پرسيدند که آيا اين همان شخص است؟ گفتند نه، کتمان کردند...
🔸 با یک نه گفتن ميلياردها يهودی و مسيحی را در طول تاریخ گمراه کردند، چرا انکار کردند؟ چون ترسیدند مقام و موقعیتشان با گفتن حقیقت نابود شود، غافل بودند که با انکار حقیقت مشمول لعنت ابدی میشوند «أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ» (بقره/۱۵۹)
🔸 لعنت دائمی خداوند و انسانها و فرشتگان و جن و هر ذی شعوری بر کسانی که حق را میشناسند و آنرا کتمان میکنند...
الآن هم هستند کسانی که به خاطر منافع شخصی، حق را کتمان میکنند.
وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى
#حبیب_الله_یوسفی
#کتمان_حق
این بحث ادامه دارد ان شاء الله
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
⛔️ پنهان کردن حقیقت - بخش دوم
❌ همانطور که اسلام به شدت از تحقیر و مسخره کردن دیگران منع میکند، تا جایی که خداوند مسخره کننده را تهدید به عذاب اخروی کرده، در مورد مسائل شخصی هم همینطور است، مکتب اسلام دستور میدهد هیچ کس حق ندارد خودش را تحقیر کند، حق ندارد فاش کند که من فلان گناه را انجام دادم، مثلاً جایی به پدر و مادرش احترام لازم را نگذاشته، جایی دروغ گفته، جایی بد اخلاقی کرده، دلی را شکسته، جایی تقلب کرده، و امثالهم... ضمن اینکه باید توبه کند، نباید برای دیگران فاش کند، باید توبه کرده و آن را مثل رازی در سینه خود نگه دارد، كتمان كند، هر کس برای دیگران گناهانش را فاش کند، شخصیت خودش را پیش چشم اغیار بیارزش کرده، انسان باید بعضی از اسرار زندگیش را تا دم مرگ برای احدی فاش نکند، فقط بین خودش و خدای خودش باشد...
❌ در مورد گناه دیگران هم همینطور، اگر كسی گناهی را ديد و فاش کرد، آن كسی كه فاش کرده، گناهش مثل همان كسی است كه گناه را انجام داده، بنابراين گناهان شخصی قطعاً بايد كتمان شود، انسان خودش هم حق ندارد گناه خودش را بگويد، گناه دیگران را هم نباید بگوید، مگر زمانی که شخص گناهکار بخواهد مسئولیتی بعهده بگیرد که لازمهاش سلامت اخلاق است، اینجا شما وظیفه داری بگویی این شخص صلاحیت ندارد، یا جوان گناهکاری به خواستگاری دختری برود، و از شما بپرسند که این جوان چطور آدمی است، شما وظیفه داری فقط به اندازه گناهی که انجام داده بگویی، بیشتر از آن نه، نباید پیاز داغش را زیاد کنی، فقط به اندازه گناهی که انجام داده...
وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى
#حبیب_الله_یوسفی
#کتمان_حق
این بحث ادامه دارد ان شاء الله
💔
امسال اربعین تو دق میکنم حسین
تا کی برای آمدن اما, اگر … کنیم
حی علی حسین(ع) فی یوم الاربعین
این جمله را شعارِ حقوق بشر کنیم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
#اربعین
✅تلنگر
✍ﺧﻴﻠﯽ ﻭﻗﺖﻫﺎ ﺣﻖ ﺁﺩﻣﻮ ﻧﺎﺣﻖ ﻣﯽﮐﻨﻦ، ﺍﺫﻳﺖ ﻣﯽﮐﻨﻦ، ﺍﻟﮑﯽ ﺗﻬﻤﺖ ﻣﯽﺯﻧﻦ، ﺑﺮﺍﺕ ﭘﺎﭘﻮﺵ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯽﮐﻨﻦ، ﻣﺪﺭﮎ ﺳﺎﺯﯼ ﻣﯽﮐﻨﻦ ﻭ ﺗﻮ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﺍﺯ ﺣﻘﺖ ﺩﻓﺎﻉ ﮐﻨﯽ، ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﯽ ﺣﻘﺖ ﺿﺎﻳﻊ ﺷﺪﻩ.
ﺍﻳﻦ ﻭﻗﺖﻫﺎ ﻳﻪ ﺁﻳﻪ ﻣﻴﺎﺩ ﺳﺮﺍﻏﺖ، ﺍﺯﺕ ﺣﻤﺎﻳﺖ ﻣﯽﮐﻨﻪ ﻭ ﺍﮔﻪ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺑﺨﻮﻧﻴﺶ، ﻧﺠﺎﺗﺖ ﻣﯽﺩﻩ، ﺩﻳﺮ ﻳﺎ ﺯﻭﺩ ﺩﺍﺭﻩ ﻭﻟﯽ ﺳﻮﺧﺖ ﻭ ﺳﻮﺯ ﻧﺪﺍﺭﻩ.
✨ ﻟﺎ ﺗَﺤْﺰَﻥْ ﺇِﻥ ﺍﻟﻠﻪَ ﻣَﻌَﻨﺎ
ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻧﺒﺎﺵ، ﺧﺪﺍ ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ
( ﺁﻳﻪ ۴۰ سوره ﺗﻮﺑﻪ)
بشارتهای اربعین_3.mp3
12.05M
#بشارتهای_اربعین ۳
🔳 اربعین، اجتماعِ سربازانِ آخرالزمانیست!
بعضیها حواسشان هست، برای چه آمدهاند ... و بعضیها فقط با کششهای فطری ...
وظیفهی ماست که این کششهای پاکِ فطری را از وظایف اصلیشان در قبال اربعین، آگاه کنیم...
#استاد_شجاعی 🎤
عاشقان اهل بیت علیه السلام
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی 💌 #سرزمین_زیبای_من 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #بیست_
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #سرزمین_زیبای_من
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #بیست_و_دوم: تیکه های استخوان
روز دادگاه، هیجان غیر قابل وصفی داشتم ... اونقدر که به زحمت می تونستم برای چند دقیقه یه جا بشینم ... از یه طرف هم، برخورد افراد با من طوری بود که به این فشار اضافه می شد ... انگار همه شون مدام تکرار می کردن ... تو یه سیاه بومی هستی ... شکستت قطعیه ... به مدارک دل خوش نکن ...
رفتم به صورتم آب زدم ... چند تا نفس عمیق کشیدم و برگشتم ... داشتم به راهروی ورودی دادگاه نزدیک می شدم که ... یه صدایی رو کاملا واضح شنیدم ... .
- شاید بهتر بود یه وکیل سفید می گرفتیم ... این اصلا از پس کار برمیاد؟ ... بعید می دونم کسی به حرفش توجه کنه... فکر می کنی برای عقب کشیدن و عوض کردن وکیل دیر شده باشه؟ ...
این؟ ... وکیل سفید؟ ... نفسم بند اومد ... حس کردم یه چیزی توی وجودم شکست ... حس عجیبی داشتم ... اونها بدون من، حتی نتونسته بودن تا اینجا پیش بیان ... اون وقت ..." این اصلا از پس کار برمیاد؟ " ... " این؟ " ... باورم نمی شد چنین حرف هایی رو داشتم می شنیدم ... هیچ کسی جز من سیاه ... حاضر نشده بود با اون مبلغ ناچیز از حق اونها دفاع کنه اما حالا ... این جواب خیرخواهی و انسان دوستی من بود ... .
به سرعت برق، تمام لطف های اندکی رو که سفیدها در حقم کرده بودن از جلوی چشم هام رد شد ... حس سگی رو داشتم که از روی ترحم ... هر بار یه تیکه استخوان جلوش انداخته باشن ... انسان دوستی؟ ... حتی موکل های من به چشم انسان ... و کسی که توانایی داره و قابل اعتماده ... بهم نگاه نمی کردن ... .
لحظات سخت و وحشتناکی بود ... پشت به دیوار ایستادم و بهش تکیه دادم ... مغزم از کنترل خارج شده بود ... نمی تونستم افکاری رو که از ذهنم عبور می کرد، کنترل کنم ... تمام زجرهایی رو که از روز اول مدرسه تجربه کرده بودم ... دستی رو که توی 19سالگی از دست داده بودم ... هنوز درد داشت و حتی نمی تونستم برای شستن صورتم ازش استفاده کنم ... مرگ ناعادلانه خواهرم ... همه به سمتم هجوم آورده بود ... .
دیگه حسم، حس آزادی طلبی و مبارزه برای عدالت نبود ... حسم، مبارزه برای دفاع از حق انسان های مظلوم ... که کسی صداشون رو نمی شنید؛ نبود ... حسی که من رو به سمت وکالت کشیده بود ... حالا داشت به تنفر از دنیای سفید تبدیل می شد ... حس انسانیتی که در قلبم می مرد ... .
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی 💌 #سرزمین_زیبای_من 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #بیست_
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #سرزمین_زیبای_من
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #بیست_و_سوم: یا مرگ یا پیروزی
وارد راهروی دادگاه شدم ... اما نه برای دفاع از انسان های سفید ... باید پرونده رو برای اثبات برتری خودم پیروز می شدم ... باید به همه اونها ثابت می کردم که من با وجود همه تبعیض ها و دشمنی ها ... قدرت پیروزی و برتری رو دارم ... دیگه نه برای انسانیت ... که انسانیتی وجود نداشت... نه برای دفاع از اون دو تا سفید ... که با بی چشم و رویی دستم رو گاز گرفته بودن ... باید به خاطر دنیای بومی های سیاه و کسب برتری پیروز می شدم ...
جلسه دادگاه شروع شد ... موضوع پرونده به حدی ساده بود که به راحتی می شد حتی توی یک یا دو جلسه تمومش کرد ... اما تا من می خواستم صحبت کنم، وکیل خوانده توی حرفم می پرید یا مرتب فریاد می زد ... اعتراض دارم آقای قاضی ... و با جمله وارده ... دهان من بسته می شد ... موکل هام به کل امیدشون رو از دست داده بودن ... و مدام با ناراحتی و عصبانیت، زیرچشمی بهم نگاه می کردن ... یاس و شکست توی صورت شون موج می زد ... .
اومدم و توی جایگاه خودم نشستم ... وکیل خوانده پشت سر هم و بی وقفه حرف می زد ... حرف هاش که تموم شد، رفت و سر جاش نشست ... قاضی دادگاه رو به من کرد ... .
- آقای ویزل ... حرفی برای گفتن ندارید؟ ...
فقط بهش نگاه می کردم ... موکل هام شدید عصبی شده بودن ... .
- آقای ویزل، با شمام ... حرفی برای گفتن ندارید؟ ... .
از جا بلند شدم ... این آخرین شانس تمام زندگی من بود ... یا مرگ یا پیروزی ...
- حرف آقای قاضی؟ ... آیا گوشی برای شنیدن حرف انسان های مظلوم هست؟ ... آیا کسی توی این کشور ... گوشی برای شنیدن داره؟ ...
وکیل خوانده با عصبانیت از جا پرید ... اعتراض دارم آقای قاضی ... این حرف ها مال دادگاه نیست ... .
- اعتراض وارده ... شما دارید توی صحن دادگاه اهانت می کنید ... .
- من اهانت می کنم؟ ... و صدام رو بالا بردم ... من که هر بار دهنم رو باز کردم، اجازه صحبت بهم داده نشد؟ ... .
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #سرزمین_زیبای_من
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #بیست_و_چهارم: نماینده عدالت
- من اهانت می کنم؟ ... و صدام رو بالا بردم ... من که هر بار دهنم رو باز کردم، اجازه صحبت بهم داده نشد؟ ... همه شما خیلی خوب می دونید که تمام مدارک این پرونده به نفع موکل منه ... من قبلا همه شون رو به دادگاه تقدیم کرده بودم ... و امروز ما باید فقط برای تعیین جریمه و حق موکل من اینجا باشیم ... اما چرا به من ... حتی اجازه اعتراض به وکیل مقابلم، داده نمیشه؟ ...
رو کردم به وکیل خوانده ... در حالی که شما، آقای وکیل ... هیچ گونه مدرکی جز بازی با کلمات به دادگاه ارائه نکردید ... آیا واقعا گوشی برای شنیدن صدای مظلوم هست؟ ... .
این بار با خشم بیشتری فریاد زد ... من اعتراض دارم آقای قاضی ...
پریدم وسط حرفش و فریاد زدم ... به چی اعتراض دارید آقای وکیل؟ ... به حرف های من؟ ... یا اینکه یه بومی سیاه جلوی شما ایستاده؟ ... کپ کرد ... سرجاش میخکوب شد ...
- آقای ویزل ... به عنوان قاضی دادگاه به شما هشدار میدم... اگر به این حرف ها ادامه بدید ناچار میشم شما رو از دادگاه اخراج کنم ...
- اون کسی که توی دادگاه داره اهانت می کنه، من نیستم ... دوباره چرخیدم سمت وکیل خوانده ... شما هستید ... شما هستید که به شعور انسان هایی اهانت می کنید که قوانین رو تصویب کردن ... قوانینی که میگه هر انسانی حق داره از خودش دفاع کنه ... انسان ها با هم برابرن و به من اجازه میده که اینجا بایستم ...
چرخیدم سمت قاضی ... فراموش نکنید که شما نماینده عدالت هستید ... نماینده ای که باید حرف مظلوم رو بشنوه ... و حق اون رو بگیره ... .
با ما همراه باشید