eitaa logo
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
111 دنبال‌کننده
19.5هزار عکس
6.7هزار ویدیو
150 فایل
کپی فقط با صلوات برای سلامتی و ظهور امام زمان عج ارتباط با ادمین: @GAFKTH
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️بوی بد سیر ⭕️اگر کسی سیر خورده باشد چون دهانش بوی بدی می دهد، نمی تواند به مردم نزدیک شود و همه از او فراری هستند و کسی هم به او نزدیک نمی شود. ♦️مثال کینه، مثال همان سیر است اگر کسی کینه ی مومنی را در دل داشته باشد به خاطر بوی کینه، از خدا و اهل بیت (ع) فاصله می گیرد و نمی تواند هم نشین آنها باشد. 🔻امام على (ع): الدُّنْيَا أَصْغَرُ وَ أَحْقَرُ وَ أَنْزَرُ مِنْ أَنْ تُطَاعَ فِيهَا الْأَحْقَاد   دنيا كوچك تر و حقير تر و ناچيز تر از آن است كه در آن از كينه ها پيروى شود. 📙تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص ۱۴۲ 🔻گر کسی سیر خورد دور ز مردم باشد کینه چون سیر تو را دور ز حق می دارد ☘☘🍀☘☘
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
#دنیای_مدیریت_مومنانه 8 🔹چرا باید در مورد مدیریت صحبت کرد؟ 👈🏼 ما اعتقاد داریم که آخرین آمادگی ما ب
9 ✅ یکی دیگه از مقدمات ظهور اینه که حسادت نسبت به ولی خدا از بین بره. در طول تاریخ به فراوانی دیدیم که اولیای الهی به خاطر حسادت دیگران شکنجه شدن و به شهادت رسیدن. 🔸 اما در آخر الزمان مردم به جایی میرسن که برتری ولی خدا رو میپذیرن و دیگه بهش حسادت نمیکنن. ✔️خدا رو شکر این آمادگی در جهان وجود داره و سیل جمعیتی که در اربعین میبنید نشون دهنده تواضع مردم به ولی خداست... ✅چهارمین آمادگی برای ظهور "رشد دینداری و معنویت مردم" تا حد لازم هست. آیا مردم ما انقدر دینداریشون زیاد شده که امام زمان علیه السلام تشریف بیارن؟ 🌹 باید گفت بله! همین مقدار دینداری که وجود داره برای ظهور حضرت کافی هست. 💢 ما نباید انتظار داشته باشیم که همه مردم به اندازه و مقام آیت الله بهجت برسن بعد آقا تشریف بیارن! 🔸 واقعا الان وضعیت دینی مردم خیلی بهتر از گذشته هست؛ دعاهای ندبه سراسر کشور، شرکت پرشور جوانان در مراسمات مختلف دینی مثل اعتکاف و راهپیمایی عظیم اربعین و نمازهای جمعه و تشیع شهدا و... همینقدر هم برای نزدیک کردن ظهور کافی هست. 🔸 اگه مسئولین سیاسی و اقتصادی کشور بهتر عمل کنن شما می بینید که دینداری در کشور ما چند برابر خواهد شد. ریشه خیلی از بی دینی ها ناشی از مشکلات اقتصادی هست. 💢 البته ما نباید به این میزان معنویتی که هست اکتفا کنیم. هرچقدر گناه در جامعه ما کمتر بشه ان شالله زمینه بیشتری برای ظهور حضرت فراهم میشه. ✅ آمادگی پنج برای ظهور اینه که ظهور رو تمنا کنیم و براش ضجه بزنیم... که این مورد هم تا حدی وجود داره و اگه به جمعیت فراوان مسجد جمکران در طول سال نگاه کنیم و به دعاهای ندبه سراسر کشور و عزاداری ها توجه کنیم می بینیم که در این زمینه هم تا حدی خوب هستیم. 💢 سختی هایی که مسلمانان منطقه از کشمیر و افغانستان گرفته تا یمن و لبنان و عراق و ... همه این ها واقعا میخوان که منجی ظهور کنه و نجاتشون بده... ✅ آمادگی بعدی که ما باید برای نزدیک کردن ظهور به دست بیاریم "رشد مومنین در زندگی جمعی" هست. 💢 متاسفانه ما در این بخش دچار مشکل هستیم. معمولا مومنین با همدیگه صرفا رابطه سلام و علیک و نهایتا دید و بازدید دارن😒 ✅ در حالی که مومنین باید برای تولید ثروت و کارآفرینی فعالیت های گروهی اقتصادی داشته باشند. نه صرفا کار خیریه! نه صرفا کار جهادی که یه عده ای برن روستایی رو آباد کنن و برگردن! باید باهمدیگه پول در بیارن.... در این مورد بیشتر صحبت خواهیم کرد.. 🛰 پایان بخش نهم
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی 💌 #نسل_سوخته 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #صد_و_پنجم:
📚 💌 📝 📅 قسمت : برده به زحمت، خودش رو کنترل کرد ... - نه من که طبیعی بودم ... ولی راست می گید ... شاید طراحش خورده بوده ... و اشکان ول کن نبود ... احتمالا اولش حسابی خورده ... پشت سرش هم حسابی ... خورده ... آخه اونجا هر کی یه اشتباه کوچیک کنه ... به شکر خوردن می اندازنش ... آره احتمالا تو هم اونجا بودی ... داشتی کنار طرف، شکر می خوردی ... تا یه چی میشه اونجا این طوری ... اونجا اینطوری ... تو تا حالا پات رو از حوزه استحفاظیه استان بیرون گذاشتی؟ ... کنترل اوضاع، حسابی داشت از دستش خارج می شد ... دو بار با خودکار زد روی میز ... - بسه دیگه ... ساکت ... تا مودبانه ازتون می خوام ... حواستون جمع باشه ... و بعد رو کرد به من و خندید ... - تو هم مخی هستی ها ... اشتباهی ایران به دنیا اومدی... باید * به دنیا می اومدی ... محکم زل زدم توی چشماش ... شما رو نمی دونم ... ولی من از نسل اون ایرانی هایی هستم که وقتی صدام دکل نفتی * رو زد ... و همه دنیا گفتن فقط بزرگ ترین مهندس های امریکایی می تونن اون فاجعه رو مهار کنن ... یه گروه کارگر ایرانی رفتن جمعش کردن ... ایرانی اگر ایرانی باشه ... یه موی کارگر بی سوادش شرف داره به هیکل هر چی خارجیه ... برده روحش آزاده، جسمش در بند ... اما ما مثل احمق ها ... درگیر بردگی فکری شدیم ... برده فکری ... دیر یا زود خودش ... با دست خودش ... به دست و پای خودش غل و زنجیر می بنده ... کلاس یه لحظه کپ کرد ... اون مهران آرام و مودب ... که حرمت بداخلاق ترین دبیرها رو حفظ می کرد ... جلوی اون ایستاده بود ... سکوت کلاس شکست ... صدای سوت و تشویق بچه ها بلند شد ... و ورق برگشت ... از اون به بعد هر بار که حرفی می زد ... چشم بچه ها برمی گشت روی من ... تایید می کنم یا رد می کنم یا سکوت می کنم ... و سکوت به معنای این بود که رد شد ... اما دلیلی نمی بینم حرفی بزنم ... جای ما با هم ... عوض شده بود ... و من هم صادقانه ... اگر نقدی که می کرد، صحیح بود ... می پذیرفتم ... و اگر درباره موضوع، اطلاعاتم کم بود ... با صراحت می گفتم ... باید در موردش تحقیق کنم ...
📚 💌 📝 📅 قسمت : حادثه بی خبر نیست توی راهرو بهم رسیدیم ... با سر بهش سلام کردم و از کنارش رد شدم ... صدام کرد ... از همون روز اول ازت خوشم نیومد ... ولی فکر نمی کردم از یه بچه اینطوری بخورم ... فکر می کردم اوجش دهن لقی و خبرچینی کنی ... خندیدم ... - که بعدش ... بچه مذهبی کلاس بشه خبرچین و جاسوس... لو بره و همه بهش پشت کنن؟ ... خنده اش کور شد ... خیلی دست کم گرفته بودمت ... مکث کوتاهی کرد و با حالت خاصی زل زد توی چشمم ... می دونی؟ ... زمان انقلاب و جنگ ... امثال تو رو می کشتن ... دستش رو مثل تفنگ ... آورد کنار سرم ... بنگ ... یه گلوله می زدن وسط مخش ... هنوزم هستن ... فقط یهو سر به نیست میشن ... میشن جوان ناکام ... و زد تخت سینه ام ... جوان هایی که یهو ماشین توی خیابون لهشون می کنه ... یا یه زورگیر چاقو چاقوشون می کنه ... حادثه فقط بعضی وقت هاست که خبر نمی کنه ... ناخودآگاه، بلند از ته دلم خندیدم ... اشکال نداره ... شهدا با رجعت برمی گردن ... حتی اگه روی سنگ شون نوشته شده باشه ... جوان ناکام ... خدا موقع رجعت به اسامی بنیاد شهید کار نداره ... برو اینها رو به یکی بگو که بترسه ... هر کی یه روز داغ می بینه ... فرق مرده و شهید هم همینه ... مرده محتاج دعاست ... شهید دعا می کنه ... و راهم رو کشیدم و رفتم سمت دفتر ... بعد از مدرسه ... توی راه برگشت به خونه ... تمام مدت داشتم به حرف هاش فکر می کردم ... و اینکه اگه رفتنی بشم ... احدی نمی فهمه چه بلایی و چرا سرم اومد ... و اگه بعد من، بازم سر کسی بیاد چی؟ ... به محض رسیدن ... سریع نشستم و کل ماجرا رو نوشتم ... با تمام حرف هایی که اون روز بین ما رد و بدل شد ... و زنگ زدم به دایی محمد ... و همه چیز رو تعریف کردم ... شما، تنها کسی بودی که می تونستم همه چیز رو بهت بگم ... خلاصه اگر روزی اتفاقی افتاد ... همه اش رو نوشتم و تاریخ زدم، امضا کردم ... توی یه پاکته توی کتابخونه سومی... عقایدش که به سازمان مجاهدین و ... ها می خوره ... اگه فراتر از این حد باشه ... لازم میشه ...
📚 💌 📝 📅 قسمت : رتبه اون تابستان ... اولین تابستانی بود که ما مشهدی نشدیم... علی رغم اینکه خیلی دلم می خواست بریم ... اما من پیش دانشگاهی بودم ... و جو زندگیم باید کاملا درسی می شد ... مدرسه هم برنامه اش رو خیلی زودتر سایر مدارس و از اوایل تابستان شروع می کرد ... علی الخصوص که یکی از مراکز برگزاری آزمون های آزمایشی * بود ... و کل بچه های پیش هم از قبل ... ثبت نام شده محسوب می شدن ... امتحان نهایی رو که دادیم ... این بار دایی بدون اینکه سوالی بپرسه ... خودش هر چی کتاب که فکر می کرد به درد کنکور می خوره برام خرید ... هر چند اون ایام، تنوع کتاب ها و انتشارات مثل الان نبود ... و غیر 3 تا انتشارات معروف ... بقیه حرف چندانی برای گفتن نداشتن ... آزمون جمع بندی پایه دوم و سوم ... رتبه کشوریم ... تک رقمی شد ... کارنامه ام رو که به مادرم نشون دادم ... از خوشحالی اشک توی چشماش جمع شد ... کسی توی خونه، مراعات کنکوری بودن من رو نمی کرد ... و من چاره ای نداشتم جز اینکه ... حتی روزهایی رو که کلاس نداشتیم توی مدرسه بمونم ... اونقدر غرق درس خوندن شده بودم ... که اصلا متوجه نشدم... داره اطرافم چه اتفاقی می افته ... روزهایی که گاهی به خاطرش احساس گناه می کنم ... زمانی که ایام اوج و طلایی ... و روزهای خوش و پر انرژی زندگی من بود ... مادرم، ایام سخت و غیر قابل تصوری رو می گذروند ... زن آرام و صبوری ... که دیگه صبر و حوصله قبل رو نداشت ... زمانی که مشاورهای مدرسه ... بین رشته ها و دانشگاه های تهران ... سعی می کردن بهترین گزینه ها و رشته های آینده دار رو بهم نشون بدن ... و همه فکر می کردن رتبه تک رقمی بعدی دبیرستان منم ... و فقط تشویق می شدم که همین طوری پیش برم ... آینده زندگی ما ... داشت طور دیگه ای رقم می خورد ... نهار نخورده و گرسنه ... حدود ساعت 7 شب ... زنگ در رو زدم ... محو درس و کتاب که می شدم ... گذر زمان رو نمی فهمیدم ... به جای مادرم ... الهام در رو باز کرد و اومد استقبالم ... سلام سلام الهام خانم ... زود، تند، سریع ... نهار چی خوردید؟ ... که دارم از گرسنگی می میرم ... برعکس من که سرشار از انرژی بودم ... چشم های نگران و کوچیک الهام ... حرف دیگه ای برای گفتن داشت ... با ما همراه باشید
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
این فکر(موضوع انسان ۲۵۰ ساله) برای بنده در سال ۱۳۵۰ در دوران محنت بار یک امتحان و ابتلای دشوار پیدا
از لحظه ی وفات تا سالِ دویست و شصت، درصدد بودند که را در به وجود بیاورند. کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص ۱۷ همه ی کارهای ائمه (علیه السلام)، غیر از کارهای معنوی و روحی که مربوط به اعتلای نفس یک انسان و قرب او به خداست، برای این است که را تشکیل بدهند کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص ۱۸ آیا زندگی (علیهم السلام) فقط این بود که یک عده شاگرد، یک عده مرید، یک عده علاقه مند را دورِ خودشان جمع کنند، احکام نماز و احکام زکات و احکام حج و ....را به آن ها بیان کنند و همین و بس؟! نه، غیر از اینها یک چارچوب دیگری در زندگی ائمه هست که آن، همان زندگی است. کتاب انسان ۲۵۰ ساله،ص ۱۸ بنده بارها گفتم زندگی را که ۲۵۰ سال طول کشیده، زندگی یک انسان به حساب بیاوریم، یک ۲۵۰_ساله؛ از هم جدا نیستند "کُلُّهم نورُ واحد". تمام کارهای در طول این #۲۵۰ سال کار یک انسان با یک هدف، با یک نیت و با تاکتیک های مختلف است. کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص ۱۹ وقتی که احساس کردند که اسلام رو به غربت افتاد و جامعه ی اسلامی تشکیل نشد، دو هدف را از اهداف اصلی خود قرار دادند. یکی . کار مهم دیگر، بود. یعنی . کتاب انسان ۲۵۰ ساله،ص ۱۹ (علیهم السلام) همه شان به مجرد اینکه بار امانتِ امامت را تحویل می گرفتند، یکی از کارهایی که شروع می کردند، یک بود. آقا 📚کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص ۲۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴من هرچه دارم از کرام "اهل بیت" است گنج دودنیا زیر گام اهل بیت است🌴 ✳️ با ولایت تا شهادت زنده ایم الله اکبر 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 https://eitaa.com/joinchat/2131755019C64f2e5adce 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 💠ابرگروه عاشقان اهل بیت علیه السلام 🌴@achegan🌴 کانال💠 🍃لطفا دوستان خود را دعوت کنید🍃