کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
#افزایش_ظرفیت_روحی 10 ⭕️ راحت طلبی موضوعی هست که از اول زندگی و در اولین روز تولد انسان باهاش متولد
#افزایش_ظرفیت_روحی 11
🔶 در مورد راحت طلبی باید به این نکته توجه کرد که ریشه بسیاری از گناهان فردی و اجتماعی همین غولدر راحت طلبی هست.
💢 راحت طلبی شاید خودش زیاد بد به نظر نرسه ولی نامرد مقدمه همه بدبختی هاست.
😒
❇️ اگه کسی میخواد مشکلات فردی و اجتماعی رو حل کنه اول از همه باید قصه راحت طلبی رو حل کنه!
🚫 مثلا شما وقتی دست روی #فقر میذارید میرسید به راحت طلبی... وقتی مردم یک جامعه اهل راحت طلبی بشن اون مردم فقیر خواهند شد...
💢 مثل زمان ما که بیشتر مردم دنبال کارهایی هستند که بدون زحمت کشیدن پولدار بشن!
❌ مواردی مثل بورس، بانک، قانون جذب، شرکت های بازاریابی شبکه ای و انواع کلاهبرداری های دیگه با تکیه بر روحیه راحت طلبی افراد هست که به ثروت های عظیم میرسند و اختلاس های بزرگ رو رقم میزنند....
🖥📲 شما در طول روز میتونید ببینید که چه تعداد از تبلیغات هایی که در تلویزیون و رسانه ها میشه مربوط به تحریک راحت طلبی انسان هاست...
#راحت_طلبی
امام یعنی رهبر جامعه، یعنی آن کسی که ما هم دینمان را از او یاد میگیریم، هم ادارهی دنیامان به دست اوست. اطاعت او، هم در امور دینی، هم در امور دنیا بر ما واجب است.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۲۳۶
@achegan🌴
ملاحظه کنید که در دنیای تشیّع، در طول قرنهای متوالی چطور مسالهی امامت به غلط جا افتاده بود. مردم خیال میکردند که یک نفری در جامعه حکومت میکند که ادارهی امور زندگی بدست اوست، قبض و بسط میکند، امر و نهی میکند، یک نفری هم در جامعه هست که دین انسان را درست میکند، آن اولی حاکم است و این دومی در زمان ائمه، امام و در زمان غیبت، عالمِ دینی.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۲۳۶
@achegan🌴
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار 💌 #عاشقانه_ای_برای_تو 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت چهارم: #م
📚 #داستان_دنباله_دار
💌 #عاشقانه_ای_برای_تو
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت پنجم: #مرگ_یا_غرور
غرورم له شده بود ... همه از این ماجرا خبردار شده بودن ... سوژه مسخره کردن بقیه شده بودم ... .
بدتر از همه زمانی بود که دوست پسر سابقم اومد سراغم و بهم گفت: اگر اینقدر بدبخت شدی که دنبال این مدل پسرها راه افتادی، حاضرم قبولت کنم برگردی پیشم؟ ... .
تا مرز جنون عصبانی بودم ... حالا دیگه حتی آدمی که خودم ولش کرده بودم برام ژست می گرفت ... .
رفتم دانشگاه سراغش ... هیچ جا نبود ... بالاخره یکی ازش خبر داشت ... گفت: به خاطر تب بالا بیمارستانه و احتمالا چند روز دیگه هم نگهش دارن ... .
رفتم خونه ... تمام شب رو توی حیاط راه می رفتم ... مرگ یا غرور؟ ... زندگی با همچین آدمی زیر یک سقف و تحملش به عنوان شوهر، از مرگ بدتر بود ... اما غرورم خورد شده بود ... .
پسرهایی که جرات نگاه کردن بهم رو هم نداشتن حالا مسخره ام می کردن و تیکه می انداختن ... .
عین همیشه لباس پوشیدم ... بلوز و شلوار ... بدون گل و دست خالی رفتم بیمارستان ...در رو باز کردم ... و بدون هیچ مقدمه ای گفتم: باهات ازدواج می کنم ...
@achegan🌴