بحث آزاد میراث اسلامی ماست، بحث آزاد در زمان ائمه هدی رایج بوده است و در زمان امام جواد به وسیله آن امام بزرگوار با آن شکلِ نظیف انجام گرفته است. در محضر مأمون عباسی، با علما و داعیه داران و مدعیان و موجهان، درباره دقیق ترین مسائل حرف زد و استدلال کرد و برتری خود را و حقانیت سخن خود را ثابت کرد.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۵۴
در دوران ما و در همه دوران های تاریخ، قدرتمندان همیشه سعی کردهاند وقتی از مقابله رویایی با مردم عاجز شدند، دست به حیله ریاکاری و نفاق بزنند. امام علیبنموسیالرضا علیهالسلام و امام جواد علیهالسلام همت بر این گماشتند که ماسک تزویر و ریا را از چهره مامون کنار بزنند و موفق شدند.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۵۴
یک روز مجاهدت ائمه علیهمالسلام به قدرِ سالها اثر میگذاشت. یک روز از زندگی مبارک اینها مثل جماعتی که سالها کار کنند، در جامعه اثر میگذاشت. این بزرگواران دین را با مجاهدت حفظ کردند، و الا دینی که راسش متوکل و معتزّ و امثالهم و علمایش اشخاصی مثل یحییبن اکثم باشد، اصلاً نباید باقی بماند.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۵۶
#پیام_معنوی
💎🌹افتتاح زندگی جدید💎🌹
💠 قیامت بیش از آنکه پایان حیات دنیا باشد،
آغاز حیات جاودانه ی آخرت است.
🔰هر که از دنیا می رود، بیش از آنکه حیات دنیاییش پایان یافته باشد؛ حیات آخرتش آغاز شده است.
♻️ به همین دلیل برایش فاتحه می خوانند.
💢 فاتحه یعنی آغاز و افتتاحیه، نه پایان و اختتامیه. 💢
👤 علیرضا پناهیان
🌴کانال 👈 عاشقان اهل بیت ع
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار 💌 #بدون_تو_هرگز 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #دوازدهم: زینت
📚 #داستان_دنباله_دار
💌 #بدون_تو_هرگز
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #سیزدهم: تو عین طهارتی
بعد از تولد زینب و بی حرمتی ای که از طرف خانواده خودم بهم شده بود ... علی همه رو بیرون کرد ... حتی اجازه نداد مادرم ازم مراقبت کنه ... حتی اصرارهای مادر علی هم فایده ای نداشت ...خودش توی خونه ایستاد ... تک تک کارها رو به تنهایی انجام می داد ... مثل پرستار ... و گاهی کارگر دم دستم بود ... تا تکان می خوردم از خواب می پرید ... اونقدر که از خودم خجالت می کشیدم ... اونقدر روش فشار بود که نشسته ... پشت میز کوچیک و ساده طلبگیش، خوابش می برد ... بعد از اینکه حالم خوب شد ... با اون حجم درس و کار ... بازم دست بردار نبود ...اون روز ... همون جا توی در ایستادم ...فقط نگاهش می کردم ... با اون دست های زخم و پوست کن شده داشت کهنه های زینب رو می شست ... دیگه دلم طاقت نیاورد ...همین طور که سر تشت نشسته بود... با چشم های پر اشک رفتم نشستم کنارش ... چشمش که بهم افتاد، لبخندش کور شد ...
- چی شده؟ ... چرا گریه می کنی؟ ...تا اینو گفت خم شدم و دست های خیسش رو بوسیدم ... خودش رو کشید کنار ...
- چی کار می کنی هانیه؟ ... دست هام نجسه ...نمی تونستم جلوی اشک هام رو بگیرم ... مثل سیل از چشمم پایین می اومد ...
- تو عین طهارتی علی ... عین طهارت ... هر چی بهت بخوره پاک میشه ... آب هم اگه نجس بشه توی دست تو پاک میشه ...من گریه می کردم ... علی متحیر، سعی در آروم کردن من داشت... اما هیچ چیز حریف اشک های من نمی شد ...
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار 💌 #بدون_تو_هرگز 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #سیزدهم: تو عین
📚 #داستان_دنباله_دار
💌 #بدون_تو_هرگز
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #چهاردهم: عشق کتاب
زینب، شش هفت ماهه بود ... علی رفته بود بیرون ... داشتم تند تند همه چیز رو تمیز می کردم که تا نیومدنش همه جا برق بزنه ... نشستم روی زمین، پشت میز کوچیک چوبیش ... چشمم که به کتاب هاش افتاد، یاد گذشته افتادم ... عشق کتاب و دفتر و گچ خوردن های پای تخته ... توی افکار خودم غرق شده بودم که یهو دیدم خم شده بالای سرم ... حسابی از دیدنش جا خوردم و ترسیدم ... چنان از جا پریدم که محکم سرم خورد توی صورتش ...حالش که بهتر شد با خنده گفت ... عجب غرقی شده بودی... نیم ساعت بیشتر بالای سرت ایستاده بودم ...منم که دل شکسته ... همه داستان رو براش تعریف کردم... چهره اش رفت توی هم ... همین طور که زینب توی بغلش بود و داشت باهاش بازی می کرد ... یه نیم نگاهی بهم انداخت ...
- چرا زودتر نگفتی؟ ... من فکر می کردم خودت درس رو ول کردی ... یهو حالتش جدی شد ... سکوت عمیقی کرد ... می خوای بازم درس بخونی؟ ...از خوشحالی گریه ام گرفته بود ... باورم نمی شد ... یه لحظه به خودم اومدم ...
- اما من بچه دارم ... زینب رو چی کارش کنم؟ ...
- نگران زینب نباش ... بخوای کمکت می کنم ...ایستاده توی در آشپزخونه، ماتم برد ... چیزهایی رو که می شنیدم باور نمی کردم ... گریه ام گرفته بود ... برگشتم توی آشپزخونه که علی اشکم رو نبینه ... علی همون طور با زینب بازی می کرد و صدای خنده های زینب، کل خونه رو برداشته بود ...خودش پیگیر کارهای من شد ... بعد از 3 سال ...
پرونده ها رو هم که پدرم سوزونده بود ... کلی دوندگی کرد تا سوابقم رو از ته بایگانی آموزش و پرورش منطقه در آورد ... و مدرسه بزرگسالان ثبت نامم کرد ...اما باد، خبرها رو به گوش پدرم رسوند ... هانیه داره برمی گرده مدرسه ...
🌼قرآن کریم میفرماید:
🌷هـــرگاه خواستی گنـاه کنـی،باخـــودت آرام حــرف بزن و بگــو:
🌼قُلْ أَذَٰلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ ۚ كَانَتْ لَهُمْ جَزَاءً وَمَصِيرًا..
🌷بگــــو: آیا این(سرنوشت دردناڪ) بهتر است، یا بهشت جاویدانی ڪه به پرهیزگاران وعده داده شده است؟ (بهشتےڪه)هم پاداش (اعمال دنیوی) آنان است و هم جایگاه و قرارگاه ایشان..
📙سوره الفرقان آیه۱۵
️مــرو راهــی که با ریگــی بلغــزی
مشــو بیـدی که با بـادی بلـرزى
تــورا قدر و تــورا قـیمت گـران است
️مـکن کاری که یــک ارزن نیــرزد
نماز روز یکشنبه ذی القعده
یکی از نمازهای ماه ذیالقعده، شامل نماز روز #یکشنبه_ذی_القعده میباشد که دارای فضیلت زیادی است.
از انس بن مالک روایت شده است که رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) روز یکشنبه در ماه #ذی_القعده فرمود: مردم کدام از شما میخواهد #توبه کند؟ گفتیم: یا رسول الله تمام ما میخواهیم توبه کنیم. پس فرمود:
1⃣👈غسل کنی
2⃣👈وضو بگیرید
3⃣👈و چهار رکعت نماز بخوانید،
در هر رکعت حمد ☝️یک مرتبه و سوره توحید #سه_مرتبه و سوره ناس و فلق هر یک را ☝️یک مرتبه. پس بعد از نماز #هفتاد مرتبه بگوید:↪️
«استغفر الله ربّی و اتوب الیه». پس ختم کنید به «لا حول و لا قوّة الّا بالله العلیّ العظیم». پس بگویید:👈 «یا عزیز یا غفّار اغفرلی ذنوبی و ذنوب جمیع المؤمنین و المؤمنات فانّه لا یغفر الذّنوب الا انت».
پس فرمود: نیست از امت من بندهای که این عمل👆 را به جا بیاورد، مگر این که ندا شود به او از آسمان: ای بنده خدا عمل را از سر بگیر که توبه تو قبول شد و گناهانت آمرزیده شد و دشمنان او در روز قیامت از او #راضی شوند و با ایمان بمیرد و دلش گرفته نشود و قبرش گشاده و نورانی گردد و والدینش🧕🧔 از او راضی شوند و مغفرت شامل والدین او و ذریه 👩👧👧 او گردد و توسعه رزق 💰 پیدا کند و ملکالموت در وقت مردن با او مدارا کند و به آسانی جان او بیرون شود.
📗 #منبع:
۱. مفاتیح الجنان ص ۲۴۷
آخرین یکشنبه ......