کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحمن الرَّحِيمِ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُح
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ اَعْدائُهُمْ اَجْمَعینْ
⛔️ غدیر نقطه عطف رسالت، امامت و ولایت در تاریخ اسلام - قسمت یازدهم - بخش اول
🍀«إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَىٰ مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَٰئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ» (بقره/۱۵۹)
ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ ﺩﻟﺎﻳﻞ ﺭﻭﺷﻦ ﻭ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﻳﻰﻫﺎﻳﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻣﺎ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩﻩﺍﻳﻢ، ﺑﺎ ﺁﻥ ﻛﻪ ﺑﺮﺍی ﻣﺮﺩم ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ ﺑﻴﺎﻥ ﻧﻤﻮﺩﻩﺍﻳﻢ، ﻛﺘﻤﺎﻥ میﻛﻨﻨﺪ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻟﻌﻨﺖ میﻛﻨﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻟﻌﻨﺖ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﻧﻴﺰ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻟﻌﻦ میﻧﻤﺎﻳﻨﺪ.
❌ «يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ» لعنت خدا و لعنت ملائکه و انس و جن بر کسی که حق را میشناسد و کتمان میکند...
❌ خداوند رحمت کند آن کس که اولین بار به حضرت امام علی ابن ابیطالب علیه السلام لقب امیر مؤمنان داد، سادات از نسل پیامبر چه هاشمی باشند و چه علوی (سادات از نسل حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و حضرت امام حسین علیه السلام، سادات هاشمی نامیده شدهاند و سادات از نسل جناب محمد حنفیه و حضرت ابوالفضل علیه السلام و دیگر فرزندان حضرت، سادات علوی نامیده میشوند)
❌ سادات هاشمی و سادات علوی و دیگر شیعیان هر وقت اسم امیرالمؤمنین بر زبانشان جاری میشود لذت میبرند، شعف خاص و لذت بخشی وارد قلبشان میشود، حضرت پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله در روز غدیر این لقب را به امام علی دادند...
♦️در روایات شیعه آمده است که در جریان واقعه غدیر، پیامبر اسلام، امام علی را به عنوان جانشین خود و مولای همه مسلمانان معرفی کرد و از همگان خواستند تا به علی با لقب «امیرالمؤمنین» سلام کنند (۱)
♦️بر این اساس، مسلمانان با تبعیت از این خواسته پیامبر، دسته دسته وارد خیمه علی شدند و به همان نحوه که پیامبر امر کرده بود، به او سلام کردند (السلام علیک یا امیرالمؤمنین) و بیعت کردند [۲]
♦️مطابق با روایات دیگری پیامبر از هفت نفر که ابوبکر، عمر، طلحه و زبیر از جمله آنها بودند خواست که آنها امام علی را امیرالمؤمنین خطاب کنند و با او بیعت کنند، و آنها در آن روز درخواست پیامبر را اجابت کردند [۳]
۱-ابن مردویه، مناقب، ۱۳۸۲شمسی، صفحات ۶۲-۶۴
۲-شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳قمری، جلد ۱، صفحه ۱۷۶.
۳-شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳قمری، جلد ۱، صفحه ۴۸.
⛔️ ادامه در بخش دوم
✍️ #حبیب_الله_یوسفی
#غدیر_نقطه_عطف_رسالت_امامت_ولایت
نزدیک شدن ما به امام زمان نه نزدیک شدن در مکان هست و نه نزدیک شدن به زمان. نزدیک شدن ما به امام زمان یک نزدیک شدن معنوی است. اگر بتوانید در درون خود جامعهتان تقوا، فضیلت و اخلاق و دینداری و زهد و نزدیکی معنوی به خدا را در خود و دیگران تامین کنید پایه و قاعده ظهور ولی عصر را مستحکم کردید و هرچه بتوانید از لحاظ کمیت و مقدار تعداد مسلمانان مومن و مخلص را افزایش بدهید، به امام زمان و زمان ظهور نزدیکتر [خواهید شد].
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۸۰
ما امروز در انقلاب حرکتها و روشهایی داریم، این روشها باید به کدام سمت حرکت کند؟ باید با ظلم نسازیم و باید علیه ظلم حرکت قاطع بکنیم، هر گونه ظلمی و از هر کسی. ما باید جهت خودمان را جهت اقامه حدود اسلامی قرار بدهیم. در جامعه خودمان هیچ مجالی به گسترش اندیشه غیر اسلامی و ضد اسلامی ندهیم. نمیگویم با زور و قهر و غلبه که میدانیم با اندیشه و فکر؛ جز از راه اندیشه و فکر نمیشود مبارزه کرد. باید تمام قوانین ما و مقررات مملکتی و ادارات دولتی ... از لحاظ ظاهر و محتوا روز به روز به اسلامی شدن نزدیکتر بشود. این جهتی است که انتظار ولیعصر به ما و حرکت ما میدهد.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۸۱
جامعه مهدوی همان جامعهای است که همه پیامبران برای تأمین آن در عالم ظهور کردند. امام زمان جامعهاش را بر چند پایه بنا میکند؛ اولاً بر نابود کردن و قلع و قمع کردن ریشههای ظلم و طغیان. ثانیاً بالا رفتن سطح اندیشه انسانها. ثالثاً در آن روز همه نیروهای طبیعت و همه نیروهای انسان استخراج میشود، چیزی در بطن زمین باقی نمیماند که بشر از آن استفاده نکند. رابعاً اینکه محور در دوران امام زمان، فضیلت و اخلاق است.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۷۲
🔹🔷
۲۷ تیر سالگرد قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت ملی از سوی جمهوری اسلامی ایران
#امام_خامنه_ای :
#قطعنامه را هم که امام قبول کرد، به خاطر این فشارها نبود. قبول قطعنامه از طرف امام، به خاطر فهرست مشکلاتی بود که مسؤولین آن روزِ امورِ اقتصادی کشورْ مقابلِ روىِ او گذاشتند و نشان دادند که کشور نمیکِشد و نمیتواند جنگ را با این همه هزینه، ادامه دهد. امام مجبور شد و قطعنامه را پذیرفت.
✔️پذیرش قطعنامه، به خاطر ترس نبود؛ به خاطر هجوم دشمن نبود؛ به خاطر تهدید امریکا نبود؛ به خاطر این نبود که امریکا ممکن است در امر جنگ دخالت کند. چون امریکا، قبل از آن هم در امر جنگ دخالت میکرد. وانگهی؛ اگر همه دنیا در امر جنگ دخالت میکردند، امام رضواناللَّه علیه، کسی نبود که رو برگرداند. بر نمیگشت! آن، یک مسأله داخلی بود؛ مسأله دیگری بود.
🍃در تمام عمر ده ساله حیات مبارک امام رضوان اللَّه تعالی علیه، پس از پیروزی انقلاب، یک لحظه اتّفاق نیفتاد که او به خاطر سنگینىِ بارِ تهدیدِ دشمن، در هر بُعدی از ابعاد، دچار تردید شود. این، یعنی همان برخورداری از روحیه حسینی.
✍بیانات رهبر انقلاب در مراسم هفتمین سالگرد رحلت #امام_خمینی (رحمهالله)
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار 💌 #بدون_تو_هرگز 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #بیست_و_نهم: جب
📚 #داستان_دنباله_دار
💌 #بدون_تو_هرگز
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #سی_ام : طلسم عشق
بیست و شش روز بعد از مجروحیت علی، بالاخره تونستم برگردم ... دل توی دلم نبود ... توی این مدت، تلفنی احوالش رو می پرسیدم ... اما تماس ها به سختی برقرار می شد ... کیفیت صدای بد ... و کوتاه ...
برگشتم ... از بیمارستان مستقیم به بیمارستان ... علی حالش خیلی بهتر شده بود ... اما خشم نگاه زینب رو نمی شد کنترل کرد ... به شدت از نبود من کنار پدرش ناراحت بود ...
- فقط وقتی می خوای بابا رو سوراخ سوراخ کنی و روش تمرین کنی، میای ... اما وقتی باید ازش مراقبت کنی نیستی ...
خودش شده بود پرستار علی ... نمی گذاشت حتی به علی نزدیک بشم ... چند روز طول کشید تا باهام حرف بزنه ... تازه اونم از این مدل جملات ... همونم با وساطت علی بود ...
خیلی لجم گرفت ... آخر به روی علی آوردم ...
- تو چطور این بچه رو طلسم کردی؟ ... من نگهش داشتم... تنهایی بزرگش کردم ... ناله های بابا، باباش رو تحمل کردم ... باز به خاطر تو هم داره باهام دعوا می کنه ...
و علی باز هم خندید ... اعتراض احمقانه ای بود ... وقتی خودم هم، طلسم همین اخلاق با محبت و آرامش علی شده بودم ...
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار 💌 #بدون_تو_هرگز 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #سی_ام : طلسم ع
📚 #داستان_دنباله_دار
💌 #بدون_تو_هرگز
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #سی_و_یکم : مهمانی بزرگ
بعد از مدت ها پدر و مادرم قرار بود بیان خونه مون ... علی هم تازه راه افتاده بود و دیگه می تونست بدون کمک دیگران راه بره ... اما نمی تونست بیکار توی خونه بشینه ... منم برای اینکه مجبورش کنم استراحت کنه ... نه می گذاشتم دست به چیزی بزنه و نه جایی بره ...
بالاخره با هزار بهانه زد بیرون و رفت سپاه دیدن دوستاش ... قول داد تا پدر و مادرم نیومدن برگرده ... همه چیز تا این بخشش خوب بود ... اما هم پدر و مادرم زودتر اومدن ... هم ناغافلی سر و کله چند تا از رفقای جبهه اش پیدا شد ...
پدرم که دل چندان خوشی از علی و اون بچه ها نداشت ... زینب و مریم هم که دو تا دختر بچه شیطون و بازیگوش ... دیگه نمی دونستم باید حواسم به کی و کجا باشه ... مراقب پدرم و دوست های علی باشم ... یا مراقب بچه ها که مشکلی پیش نیاد ...
یه لحظه، دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم ... و زینب و مریم رو دعوا کردم .... و یکی محکم زدم پشت دست مریم...
نازدونه های علی، بار اولشون بود دعوا می شدن ... قهر کردن و رفتن توی اتاق ... و دیگه نیومدن بیرون ...
توی همین حال و هوا ... و عذاب وجدان بودم ... هنوز نیم ساعت نگذشته بود که علی اومد ... قولش قول بود ... راس ساعت زنگ خونه رو زد ... بچه ها با هم دویدن دم در ... و هنوز سلام نکرده ...
- بابا ... بابا ... مامان، مریم رو زد ...