eitaa logo
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
116 دنبال‌کننده
19هزار عکس
6.6هزار ویدیو
149 فایل
کپی فقط با صلوات برای سلامتی و ظهور امام زمان عج ارتباط با ادمین: @GAFKTH
مشاهده در ایتا
دانلود
مثل یک معجزه ای علت ایمان منی همه، هان و بله هستند و شما جان منی
تا که پرسيدم زمنطق عشق چيست درجوابـــم اينچنين گفت و گريست ليلـــے ومجنــون همه افسانه اند ... عشق تفسيرى ز سید علی است..!
سلام حضرت باران بهانه میخواهم برای اذن دخولت نشانه میخواهم نشسته کفتر جلدی تو صحن گوهرشاد برای کفتر حالم آشیانه میخواهم نشسته بغض غریبی میان راه گلو برای مرغ خیالم آب و دانه میخواهم کلام دام و شعرغزال و قلم کمان ضمانت غزل و رزق ترانه میخواهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سعی کنید بعد از نماز مقداری تعقیب بخوانید و زود بلند نشوید و بروید حضرت آیت الله حاج میرزا علی هسته ای(ره) با همان لهجه شیرین اصفهانی خود می فرمود: بادبادک، بی دنباله بالا نمیره، نماز هم بدون تعقیب بالا نمی‌ره. عاشقان اهل بیت ع
موانع استجابت دعا_21.mp3
10.14M
۲۱ ⚜هدف از دعا؛ خودِ دعاست! دستی که می‌داند؛ باید رو به کجا، به دعا بلند شود ؛ دستانِ اجابت شده است ... چون پنجه در پنجه‌ی خدا شده است. عاشقان اهل بیت ع
موانع استجابت دعا_22.mp3
10.27M
۲۲ مکتبِ دعایی که از اهل بیت علیهم‌السلام به جای مانده ؛ القاء آرزوها و طلب‌های بلندی‌ است ؛ که حتی به ذهن‌مان نیز نرسیده و نمیرسد...! خدا می‌دانست که ما برای چه آفریده شدیم و باید چه بخواهیم... چیزی که تمام عمر، منتظر است ما بفهمیم. عاشقان اهل بیت ع
📘 کتاب 🌸 تمجید از کتاب «!» ➕ متن یادداشت ایشان در ابتدای این کتاب 💥 روز شنبه ۱۱ خردادماه، خانم زینب مولایی نویسنده‌ی کتاب « _نباش!» - کتاب شرح زندگی شهید مدافع حرم روح الله قربانی - به همراه سرکار خانم زینب عبد فروتن، همسر ، با رهبر انقلاب دیداری کوتاه داشتند. 🌺 رهبر انقلاب در جریان این دیدار، از کتاب «دلتنگ نباش!» و قلم نگارنده، تقدیر و در ضمن گفتگو با همسر شهید از وی تجلیل کردند. 💐 سال گذشته که «!» چاپ شد، این کتاب به دست رهبر انقلاب رسید و ایشان پس از مطالعه در ابتدای کتاب نوشتند: ❇️ «بسمه تعالی سلام و رضوان خدا بر شهید عزیز روح‌الله قربانی. از همسر شهید باید تشکر شود بخاطر فرستادن این کتاب و از ایشان و خانم مولائی بخاطر تدوین این اثر. ۹۷/۹/۲۸» 🌷 از اهل بیت علیهم‌السلام است که ۱۳ آبان ماه ۹۴ در حلب سوریه به شهادت رسید. 📙 کتاب «دلتنگ نباش!» که سال گذشته توسط انتشارات «روایت فتح» به چاپ رسیده، فرازهایی از زندگانی شهید روح‌الله قربانی است و حاصل مصاحبه‌های مؤلف با همسر شهید و نزدیکان ایشان. 💰 قیمت کتاب : ۱۹۵۰۰ تومان 🔺جهت سفارش کتاب : @esmaeeil_313 🔺شماره تماس : ۰۹۱۶۰۰۱۲۰۸۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار 💌 #بدون_تو_هرگز 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #سی_و_هفتم : بی
📚 💌 📝 📅 قسمت : و جعلنا و جعلنا خوندم ... پام تا ته روی پدال گاز بود ... ویراژ میدادم و می رفتم ... حق با اون بود ... جاده پر بود از لاشه ماشین های سوخته... بدن های سوخته و تکه تکه شده ... آتیش دشمن وحشتناک بود ... چنان اونجا رو شخم زده بودن که دیگه اثری از جاده نمونده بود ... تازه منظورش رو می فهمیدم ... وقتی گفت ... دیگه ملائک هم جرات نزدیک شدن به خط رو ندارن ... واضح گرا می دادن... آتیش خیلی دقیق بود ... باورم نمی شد ... توی اون شرایط وحشتناک رسیدم جلو ... تا چشم کار می کرد ... شهید بود و شهید ... بعضی ها روی همدیگه افتاده بودن ... با چشم های پر اشک فقط نگاه می کردم ... دیگه هیچی نمی فهمیدم ... صدای سوت خمپاره ها رو نمی شنیدم ... دیگه کسی زنده نمونده که هنوز می زدن ... چند دقیقه طول کشید تا به خودم اومدم ... بین جنازه شهدا دنبال علی خودم می گشتم ... غرق در خون ... تکه تکه و پاره پاره ... بعضی ها بی دست... بی پا ... بی سر ... بعضی ها با بدن های سوراخ و پهلوهای دریده ... هر تیکه از بدن یکی شون یه طرف افتاده بود ... تعبیر خوابم رو به چشم می دیدم ... بالاخره پیداش کردم ... به سینه افتاده بود روی خاک ... چرخوندمش ... هنوز زنده بود ... به زحمت و بی رمق، پلک هاش حرکت می کرد ... سینه اش سوراخ سوراخ و غرق خون ... از بینی و دهنش، خون می جوشید ... با هر نفسش حباب خون می ترکید و سینه اش می پرید ... چشمش که بهم افتاد ... لبخند ملیحی صورتش رو پر کرد ... با اون شرایط ... هنوز می خندید ... زمان برای من متوقف شده بود ... سرش رو چرخوند ... چشم هاش پر از اشک شد ... محو تصویری که من نمی دیدم ... لبخند عمیق و آرامی، پهنای صورتش رو پر کرد ... آرامشی که هرگز، توی اون چهره آرام ندیده بودم ... پرش های سینه اش آرام تر می شد ... آرام آرام ... آرام تر از کودکی که در آغوش پر مهر مادرش ... خوابیده بود ... پ.ن: برای شادی ارواح مطهر شهدا ... علی الخصوص شهدای گمنام ... و شادی ارواح مادرها و پدرهای دریا دلی که در انتظار بازگشت پاره های وجودشان ... سوختند و چشم از دنیا بستند ... صلوات ... ان شاء الله به حرمت صلوات ... ادامه دهنده راه شهدا باشیم ... نه سربار اسلام ...
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار 💌 #بدون_تو_هرگز 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #سی_و_هشتم : و
📚 💌 📝 📅 قسمت : برمی گردم وجودم آتش گرفته بود ... می سوختم و ضجه می زدم ... محکم علی رو توی بغل گرفته بودم ... صدای ناله های من بین سوت خمپاره ها گم می شد ... از جا بلند شدم ... بین جنازه شهدا ... علی رو روی زمین می کشیدم ... بدنم قدرت و توان نداشت ... هر قدم که علی رو می کشیدم ... محکم روی زمین می افتادم ... تمام دست و پام زخم شده بود ... دوباره بلند می شدم و سمت ماشین می کشیدمش ... آخرین بار که افتادم ... چشمم به یه مجروح افتاد ... علی رو که توی آمبولانس گذاشتم، برگشتم سراغش ... بین اون همه جنازه شهید، هنوز یه عده باقی مونده بودن ... هیچ کدوم قادر به حرکت نبودن ... تا حرکت شون می دادم... ناله درد، فضا رو پر می کرد ... دیگه جا نبود ... مجروح ها رو روی همدیگه می گذاشتم ... با این امید ... که با اون وضع فقط تا بیمارستان زنده بمونن و زیر هم، خفه نشن ... نفس کشیدن با جراحت و خونریزی ... اون هم وقتی یکی دیگه هم روی تو افتاده باشه ... آمبولانس دیگه جا نداشت ... چند لحظه کوتاه ... ایستادم و محو علی شدم ... کشیدمش بیرون ... پیشونیش رو بوسیدم ... - برمی گردم علی جان ... برمی گردم دنبالت ... و آخرین مجروح رو گذاشتم توی آمبولانس ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سعی کنید بعد از نماز مقداری تعقیب بخوانید و زود بلند نشوید و بروید حضرت آیت الله حاج میرزا علی هسته ای(ره) با همان لهجه شیرین اصفهانی خود می فرمود: بادبادک، بی دنباله بالا نمیره، نماز هم بدون تعقیب بالا نمی‌ره. عاشقان اهل بیت ع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹به یاد شهدا و تمامی بخاک رفتگان فاتحه مع الصلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طبق غروب پنجشنبه ها معرفی شهید داریم با ما همراه باشید
نام :ابراهیم نام خانوادگی : خلیلی نام پدر : عباس تاریخ تولد : ١٣۵٨/١۰/٨ محل تولد : تهران سن : ٣٨ سال مذهب : اسلام شیعه تاریخ شهادت : ١٣٩۶/۶/۴ محل شهادت : شرق حلب مسئولیت : مسئول تخریب لشکر حضرت زینب (س)
🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🍃🌷 سلام و عرض ادب خدمت امام زمان (عج) سلام خدمت شهدای حاضر و ناظر؛ و شهدای این روز 💐 سلام و عرض ادب خدمت مهمانان عزیز شهدا و خانواده ی معزز شهدا که در گروه حاضر هستند امشب در خدمت جانباز بسیجی هستیم... برداشت مطالب از وب های مشرق، خبرگزاری دفاع مقدس در بین معرفی مطلب ارسال نکنید☺️🌹🍃
ابراهیم خلیلی بسیجی لشکر 27 محمد رسول الله تهران بزرگ و فرمانده پایگاه مسجد شهید سبحانی بود. وی همچنین فرزند شهید داوود خلیلی از شهدای دوران دفاع مقدس بود که در دشت عباس به شهادت رسید همچنین عموی شهید نیز در دوران دفاع مقدس به شهادت رسیده است. در نشریه شلمچه و فیلم اخراجی‌های یک حضور داشت و در سکانس به میدان مین رفتن مجید سوزوکی و خلق سکانس‌های جنگی بازی کرد. او در جریان عملیات تفحص در غرب از ناحیه پا مجروح شده بود.
مادرش می گوید : ابراهیم عاشق تفحص بود و مدام به مناطق جنگی می‌رفت. یکبار متوجه شدم مدت‌هاست بدون اینکه به کسی بگوید در یک اتاق کوچک و بدون کولر در حالی که چند آجر زیر سرش می گذارد و چند پتوی ضخیم به رویش می‌کشد می‌خوابد. وقتی فهمیدم خیلی تعجب کردم گفتم: ابراهیم چرا این کار را می‌کنی؟ مریض می شوی مادر! گفت: می‌خواهم بدنم به شرایط سخت و آب و هوای گرم جنوب عادت کند. شهید ابراهیم خلیلی خیلی آدم خدایی بود و نزدیکترین کلمه به شخصیت ایشان شخصیت خدایی اوست. همیشه در سکوت بود. اهل ذکر بود. در آموزش وقتی وقت نماز می‌شد، فارغ از تمرین می‌شدیم و یا حتی گاهی اوقات حین تمرین ایشان در حال ذکر گفتن بود.
ابراهیم هم فرزند شهید است و هم برادرزاده شهید است. در دوران آموزشی برای کسانی که به سوریه می‌روند، قوانین سخت گیرانه‌ای وجود دارد و طبق همین قوانین فرزند شهید اجازه ندارد به منطقه برود. با این وجود ابراهیم علاوه بر اینکه فرزند شهید و برادرزاده شهید بود، جانباز تفحص هم بود. من یکی از دوستانی بودم که همیشه مصر به نرفتن ابراهیم بودم و می‌گفتم او در عملیات تفحص شهدا جانباز شده است. یک بار یادم هست در همان دوران آموزشی، سلاحش را به من سپرده بود و دست من بود. بعد از مدتی دنبال ایشان می‌گشتم تا سلاحش را به او برگردانم. بچه‌ها گفتند حاج ابراهیم سمت دفتر فرماندهی است. در بین راه از بعضی بچه‌ها سراغ او را می‌گرفتم و می‌گفتم: «حاج ابراهیم را ندیدی؟» بعضی او را نمی‌شناختند. برای اینکه نشانی از او داده باشم، می‌گفتم: «همان حاج ابراهیم جانباز یک پا قطع...!» دیدم حاج ابراهیم کمی دورتر ایستاده و درحالی که به من نگاه می‌کند، رنگش پریده است. چرا که اگر فرماندهی متوجه می‌شدند که او جانباز است، بحث اعزامش کلا به مشکل برمی‌خورد. وقتی آمد تا سلاحش را تحویل بگیرد به خاطر اینکه او را اینگونه خطاب قرار داده بودم از دست من خیلی شاکی شد.