محرم...۵.m4a
2.88M
استاد فاتح
محرم و عاشورا
@achegan
#یاقمر_بنےهاشم
اے ستون ڪربلا ، اے قرص مهتاب حسین
حضرٺ صاحب علم ، اے یار نایاب حسین
آن قدَر نزد امامٺ تو ادب ڪردے شدے
از همہ محبوب تر در بین اصحاب حسین
#باب_الحوائج🤚
#تاسوعا🏴
هدایت شده از کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
4_5791935884542609352.mp3
21.06M
🌸 قرار روزانه
💬 قرائت دعای "عهــــد"
🌴کانال 👈 عاشقان اهل بیت ع
هدایت شده از کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
4_265388460171329759.mp3
1.95M
زیارت عاشورا
🌴کانال 👈 عاشقان اهل بیت ع
-جزء29-سوره قلم-68-.pdf
116K
👆👆👆
📚 موضوع: تأويلات سوره قلم
📖 تعداد صفحات :3⃣
عاشقان اهل بیت علیه السلام
ای داغدار اصلی این روضه ها بیا
صاحب عزای ماتم کرب و بلا بیا
تنها امید خلق جهان یابن فاطمه
ای منتهای آرزوی اولیاء بیا
بالا گرفته ایم برایت دو دست را
ای مرد مستجاب قنوت و دعا بیا
عاشقان اهل بیت علیه السلام
گردیـده از پیکـر جـدا شاخـۀ یاسم
افتاده بر روی زمیـن دست عباسم
یا اخا العباس یا ابوفاضل
عباس من!عباس من!چشم خود واکن
بـار دگر حمایت از آل طـاهـا کـن
یا اخا العباس یا ابوفاضل
عاشقان اهل بیت علیه السلام
◾️بصيرت حضرت اباالفضل در روز تاسوعا و عاشورا
▪️رهبرمعظم انقلاب: بصیرت اباالفضل العبّاس کجاست؟همه یاران حسینی، صاحبان بصیرت بودند؛ اما او #بصیرت را بیشتر نشان داد.
🏴در روز تاسوعا، وقتی که فرصتی پیدا شد که او خود را از این بلا نجات دهد؛ یعنی آمدند به او پیشنهاد تسلیم و اماننامه کردند و گفتند ما تو را امان میدهیم؛ چنان بر خورد جوانمردانهای کرد که دشمن را پشیمان نمود. گفت: من از حسین جدا شوم!؟ وای بر شما! اف بر شما و اماننامه شما!
🏴 نمونه دیگرِ بصیرت او این بود که به سه نفر از برادرانش هم که با او بودند، دستور داد که قبل از او به میدان بروند و مجاهدت کنند؛ تا اینکه به شهادت رسیدند. میدانید که آنها چهار برادر از یک مادر بودند: اباالفضل العبّاس - برادر بزرگتر - جعفر، عبداللَّه و عثمان. انسان برادرانش را در مقابل چشم خود برای حسینبنعلی قربانی کند؛ به فکر مادر داغدارش هم نباشد که بگوید یکی از برادران برود تا اینکه مادرم دلخوش باشد؛ به فکر سرپرستی فرزندان صغیر خودش هم نباشد که در مدینه هستند؛ این همان بصیرت است.
عاشقان اهل بیت علیه السلام
🌹امام خامنه ای:شهید رجایی و شهید باهنر انصافا و حقا، الگوی دو چهره ی انقلابی مومن و خالص بودند و زندگی و شهادتشان، درس آموز بود.
عاشقان اهل بیت علیه السلام
7 مهر_5938530965260337699.mp3
2.69M
🏴در کلاس عاشقی عباس غوغا می کند
در دل هر عاشقی عباس مأوا می کند
🏴هر کسی خواهد رود در مکتب عشق حسین
ثبت نامش را فقط عباس امضاء می کند
+روضه خوانی امام خامنه ای
🌹تاسوعای حسینی تسلیت باد
عاشقان اهل بیت علیه السلام
بي خواص - سليمان بن صرد خزاعي_1034069322755997934.mp3
839K
🏴عبرتهای عاشورا| «سلیمان بن صُرَد خزاعی»
▪️چطور شد که جامعهی اسلامی به محوریّت پیامبر(ص)، بعداز پنجاه سال کارش به آنجا رسیدکه فرزندهمین پیغمبر رابا فجیعترین وضعی کشتند؟!
عاشقان اهل بیت علیه السلام
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
┈┈••✾❀🕊💚🕊❀✾••┈┈
🔳ابالفضل علمدارم 🌷🥀🥀
🎙علی فانی
#تاسوعای_حسینی_تسلیت باد🏴🏴🏴
عاشقان اهل بیت علیه السلام
4_5940783671312122553.mp3
4.09M
🏴دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد
حاج محمود کریمی
عاشقان اهل بیت علیه السلام
لبیک یا عباس✋
عاشـقی رایـج نبود, عـباس آڹ را باب ڪرد.
او دو دستش را ڪنار علقمہ نذرِ سرِ ارباب کرد
عاشقان اهل بیت علیه السلام
باب الحوائجی و اجابت به دست تو
تنها بخواه،عالم هستی مجال توست
ای آفتاب علقمه:روحی لکــ الفدا
ای آرزوی فاطمه:روحی لکـ الفدا
◾️السلام علیک یا اباالفضل العباس◾️
عاشقان اهل بیت علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا
به حرمت تاسوعا
بیماران راشفای عاجل
ودل دردمندان راشادکن
ان شاالله به واسطه
باب الحوائج
حاجات تک تکتون روابشه
▪️تاسوعا وعاشورای حسینی بر همگی تسلیت باد▪️
عاشقان اهل بیت علیه السلام
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی 💌 #فرار_از_جهنم 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #پنجاه_و
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #فرار_از_جهنم
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #پنجاه_و_دوم: و من عاشق شدم
اواخر سال 2011 بود ... من با پشتکار و خستگی ناپذیر، کار می کردم و درس می خوندم ... انگیزه، هدف و انرژی من بیشتر شده بود ... شادی و آرامش وارد زندگی طوفان زده من شده بود ... شادی و آرامشی که کم کم داشت رنگ دیگری هم به خودش می گرفت ... .
چند وقتی می شد که به باتون روژ و محله ما اومده بودن ... دانشگاه، توی رشته پرستاری شرکت کرده بود ... شاید احمقانه به نظر می رسید اما از همون نگاه اول، بدجور درگیرش شدم ... زیر نظر گرفته بودمش ... واقعا دختر خوب، با اخلاق و مهربانی بود ...
من رسم مسلمان ها رو نمی دونستم ... برای همین دست به دامن حاجی شدم ... اون هم، همسرش رو جلو فرستاد ... و بهتر از همه زمانی بود که هر دوشون به انتخاب من احسنت گفتن ...
حاجی با پدر حسنا صحبت کرد ... قرار شد یه شب برم خونه شون ... به عنوان مهمان، نه خواستگار ... پدرش می خواست با من صحبت کنه و بیشتر با هم آشنا بشیم ... و اگر مورد تایید قرار گرفتم؛ با حسنا صحبت می کردن ...
تمام عزمم رو جزم کردم تا نظرش رو جلب کنم ... اون روز هیجان زیادی داشتم ... قلبم آرامش نداشت ... شوق و ترس با هم ترکیب شده بود ... دو رکعت نماز خوندم و به خدا توسل کردم ... برای خودم یه پیراهن جدید خریدم ... عطر زدم ... یه سبد میوه گرفتم ... و رفتم خونه شون ...
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی 💌 #فرار_از_جهنم 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #پنجاه_و
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #فرار_از_جهنم
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #پنجاه_و_سوم: خواستگاری
خیلی مهمان نواز و با محبت با من برخورد می کردند ... از دید حسنا، من یه مهمان عادی بودم ... اون چیزی نمی دونست اما من از همین هم راضی و خوشحال بودم ... .
بعد از غذا، با پدر حسنا رفتیم توی حیاط تا مردانه صحبت کنیم ...
- حاج آقا و همسرشون خیلی از شما تعریف می کردند ... حاج آقا می گفت شما علی رغم زندگی سختی که داشتی ... زحمت زیادی کشیدی و روح بزرگی داری ... .
سرم رو پایین انداختم ... خجالت می کشیدم ... شروع کردم درباره خودم و برنامه های زندگیم صحبت کردم ... تا اینکه پدرش درباره گذشته ام پرسید ... .
نفس عمیقی کشیدم ... خدایا! تو خالق و مالک منی ... پس به این بنده کوچکت قدرت بده و دستش رو رها نکن ...
توسل کردم و داستان زندگیم رو تعریف کردم ... قسم خورده بودم به خاطر خدا هرگز از مسیر صحیح جدا نشم ... و صداقت و راستگویی بخشی از اون بود ... با وجود ترس و نگرانی، بی پروا شروع به صحبت کردم ... ولی این نگرانی بی جهت نبود ...
هنوز حرفم به نیمه نرسیده بود که با خشم از جاش بلند شد و سیلی محکمی توی صورتم زد ... .
- توی حرامزاده چطور به خودت جرأت دادی پا پیش بگذاری و از دختر من خواستگاری کنی؟ ... .
همه وجودم گُر گرفت ... .
- مواد فروش و دزد؟ ... اینها رو به حاج آقا هم گفته بودی که اینقدر ازت تعریف می کرد؟ ... آدمی که خودشم نمی دونه پدرش کیه ... حرفش رو خورد ... رنگ صورتش قرمز شده بود ... پاشو از خونه من گمشو بیرون ... .
پ.ن: خواهشا قضاوت نکنید،شاید ماهم بودیم از این بدتر رفتار می کردیم
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی 💌 #فرار_از_جهنم 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #پنجاه_و
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #فرار_از_جهنم
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #پنجاه_و_چهارم: دروغ بود
تا مسجد پیاده اومدم ... پام سمت خونه نمی رفت ... بغض بدجور راه گلوم رو سد کرده بود ... درون سینه ام آتش روشن کرده بودن ...
توی راه چشمم به حاجی افتاد ... اول با خوشحالی اومد سمتم ... اما وقتی حال و روزم رو دید؛ خنده اش خشک شد... تا گفت استنلی ... خودم رو پرت کردم توی بغلش ...
- بهم گفتی ملاک خدا تقواست ... گفتی همه با هم برابرن... گفتی دستم توی دست خداست ... گفتی تنها فرقم با بقیه فقط اینه که کسی نمی تونه پشت سرم نماز بخونه... گفتم اشکال نداره ... خدا قبولم کنه هیچی مهم نیست ... گفتی همه چیز اختیاره ... انتخابه ... منم مردونه سر حرف و راه موندم ... .
از بغلش اومدم بیرون ... یه قدم رفتم عقب ... اما دروغ بود حاجی ... بهم گفت حرومزاده ای ... تمام حرف هاش درست بود ... شاید حقم بود به خاطر گناه هایی که کردم مجازات بشم ... اما این حقم نبود ... من مادرم رو انتخاب نکرده بودم ... این انتخاب خدا بود ... خدا، مادرم رو انتخاب کرد ... من، خدا رو ...
حاجی صورتش سرخ شده بود ... از شدت خشم، شریان پیشونیش بیرون زده بود ... اومد چیزی بگه اما حالم خراب بود ... به بدترین شکل ممکن ... تمام ایمان یک ساله ام به چالش کشیده بود ... قبل از اینکه دهن باز کنه رفتم ... چند بار صدام کرد و دنبالم اومد ... اما نایستادم ... فقط می دویدم ... .
با ما همراه باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 درمیان شهدای دفاع مقدس، «پهلوان ابراهیم هادی» به «علمدار» معروف است
قصه این علمداری به لحظههای آخر شهادت ابراهیم و فداکاریاش برای رفع تشنگی مجروحانی که در محاصره بودند برمیگردد.
عاشقان اهل بیت علیه السلام