وعده ای که 🌷شهید سجاد زبرجدی🌷 به زائرین مزارش داده 🌴👇
هفتم مهرماه ۱۳۹۵، پاسدار «سجاد زبرجدی» در دفاع از حرم عمهی سادات به دست نیروهای تکفیری وهابی در سوریه به شهادت رسید.
پیکر این شهید مدافع حرم در قطعه 50 گلزار شهدای بهشت زهرا(س) می باشد🦋
شهید سجاد زبرجدی در وصیتنامهای که از خود به یادگار گذاشته، نوشته است:
سلام علیکم و رحمه الله
خداوند منان، تمام مخلوقات خود را در اختیار اشرف مخلوقات قرار داد تا اشرف مخلوقات حق را از باطل تشخیص دهد و سپس حق را انتخاب نموده و دائم به یاد و رضای خداوند مشغول باشد تا از حق منحرف نشود. اگر این بنده اشتباه کند تمام محیط اطراف به او تذکر می دهند، اگر گوش و چشم او نمرده باشد اثبات این جمله بسیار ساده است! شما چهل روز دایم الوضو باشید خواهید دید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد.
نمازهای واجب خود را دقیق و اول وقت بخوانید، خواهید دید که چگونه درهای خداوند در مقابل شما باز خواهد شد.
سوره واقعه را هر شب یک مرتبه بخوانید، خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند.
انسان اگر می خواهد به جایی برسد، با نماز شب می رسد.
برادران و خواهران من، اگر ما در راه امام زمان(عج) نباشیم بهتر است هلاک شویم و اگر در راه امام زمانمان استوار بمانیم بهتر است آرزوی شهادت کنیم، زیرا شهادت زندگی ابدی است.
برادران و خواهران من، امام زمان(عج) غریب است. نباید آقا را فراموش کنیم، زیرا آقا هیچ وقت ما را فراموش نمی کند و مدام در رحمت دعای خیرش هستیم. از شما بزرگواران خواهشی دارم، بعد از نمازهای یومیه دعای فرج فراموش نشود و تا قرایت نکردید از جای خود بلند نشوید زیرا امام منتظر دعای خیر شما است.
هر گناه ما، مانند سیلی است برای حجت ابن الحسن (ارواحنا فداه)
سه چیز را هر روز تلاوت کنید
1- زیارت عاشورا
2- نافله
3- زیارت جامعه کبیره
اگر درد و دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم، به لطف خداوند حاضر هستم.
من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شهید شود. خداوند سریع الاجابه است، پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید.
همه ما همدیگر را در آخرت زیارت می کنیم. یکی با روی ماه و یکی با روی سیاه، انشالله همه با روی ماه باشیم.
و سلام را به امام زمان(عج) بفرستید تا رستگار شوید.
خواندن فاتحه و یاد شما بسیار موثر است برای من، پس فراموش نکنید و از من راضی باشید. همه شما را به جان حضرت زهرا(س) قسم می دهم که من را فراموش نکنید و یادم کنید من هم حتما شما را یاد می کنم. نگذارید شیطان باعث جدایی ما بشود.
السلام علیکم
╭┅──────┅╮
🌺 @adventt 🌺
╰┅──────┅╯
🔰 لوح | راهپیمایی اربعین؛
راهنمای نصرت
🔺 رهبرانقلاب: در روزگاری که دشمنان اسلام و دشمنان امّت اسلامی با انواع و اقسام ابزارها و وسایل، با پول، با سیاست، با سلاح علیه امّت اسلامی دارند کار میکنند، خداوند متعال ناگهان حادثهی راهپیماییِ #اربعین را اینجور عظمت میدهد، این جور جلوه میدهد. این آیت عظمای الهی است، این نشانهی ارادهی الهی بر نصرت امّت اسلامی است، این نشان میدهد که ارادهی خدای متعال بر نصرت امّت اسلامی تعلّق گرفته است. ۹۸/۶/۲۷
🏷 #الحسین_یجمعنا
🖨 نسخه چاپ👇
http://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=43682
769.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
سلام
روزتون امام رۻایی 🎍
امروز. چهار شنبه
۱۷ مهر ١٣٩٨ ه. ش
۱۰ صفر ١٤۴١ ه.ق
۹ اکتبر ٢٠١٩ ميلادى
─┅─═इई @adventt
351.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍁هفت راز برای رسیدن به آرامش
🍁راز اول:
🌾با خدا ارتباط برقرار کنید
🍁راز دوم:
🌾مثبت فکر کنید
🍁راز سوم:
🌾قضاوت خود را به تاخیر بیندازید
🍁راز چهارم:
🌾برآرامش درونی تمرکز کنید
🍁راز پنجم:
🌾از آن چه هستید راضی باشید
🍁راز ششم:
🌾به دستورات اخلاقی احترام بگذارید.
🍁راز هفتم:
🌾دید جدیدی پیدا کنید.
🍁الهی زندگی همتون پراز آرامش باشه
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
حسین جان
یادت ؛ نوسان نفس و نبضِ حیات
نامت ؛ مترادف ســــــــلام و صلوات
ربط تو به ابرهای باران زا چیست ؟
ای کشته ٔ اشک ها " قَتیلُ العَبَرات "
یهویی سلام ارباب خوبم✋🌴
این روزها این دل خیلی هوایت میکند آقا 😔😭
💎 @adventt
تاریخ تولد۱۳۳۳
محل تولد: دره گرگ بروجرد، لرستان
تاریخ شهادت :۱ خرداد ۱۳۶۲
محل شهادت: جاده مهاباد به نقده
نحوه شهادت :برخورد با مین
🌟🌟🌴
اسمش محمد بود، مادرش او را میرزا صدا میزد و مردم او را مسیح کردستان نامیدند. او در سال 1333 در روستای درهگرگ به دنیا آمد. دره گرم روستای کوچکی است در اطراف شهرستان بروجرد. پنج ساله بود که پدرش را از دست داد. از آن پس مادرش، برای او هم مادر بود و هم پدر. ارباب ظالم ده که مادر محمد را تنها و بیسرپرست دید، دست به توطئه زد و زمینهای آنها را بالا کشید. مادر محمد ماند و پنج طفل یتیم. میبایست هر طور شده، این چند بچه را سروسامانی بدهد. این بود که بار و بندیل ناچیزش را جمع کرد و ریخت عقب وانتی و آمد تهران. خواهر کوچک خدیجه و شوهرش استاد رضا، کوکب و بچههایش را پناه دادند.
فردای آن روز، خاله خدیجه، کوکب را همراه کرد، تا در خانههای بالاشهر کار کنند و شکم بچهها را سیر کنند. اما کوکب بچههای خوبی داشت. علی پسر بزرگش نوجوان بود و در کارگاه تشکدوزی مشغول شد. محمد هفت ساله هم همراه برادرش به کارگاه تشکدوزی رفت و خودش هم درخانه، با ابرهای خردشده پشتی پر میکرد. همه اعضای خانواده هر یک به نوعی کار میکردند تا چرخ زندگی بچرخد.
اگرچه در ابتدا ، صاحب تشکدوزی با اکراه محمد کوچک را به شاگردی پذیرفت اما خیلی زود دریافت که محمد از هوش سرشاری بهرهمند است. چند ماه بعد، محمد کوچکترین شاگرد کارگاه ولی ماهرترین آنها بود مهارت محمد در دوخت تشک، پرده و... باعث شد که صاحب کارگاه بتواند با هتلهای چهار ستاره و مهم تهران قرارداد ببندد و کار و بارش بهتر شود. این موضوع میبایست به نفع محمد هم باشد. اما آشنایی او با یکی از مبارزین مسلمان مسیر زندگی او را تغییر داد. این جوان محمد را با مسجد، جلسات مذهبی و آنچه در آن جلسات میگذشت، آشنا کرد. در این جلسات بود که محمد با امام خمینی(ره) آشنا شد و توانست این شخصیت بزرگ را بشناسد. در همین آشنایی بود که او علت مخالفت و مبارزه امام را با شاه برای محمد توضیح داد. از این به بعد محمد بروجردی، آمریکا و توطئههای ریز و درشتش را شناخت و فهمید که بیگانگان تا چه حد بر دستگاه حکومت شاه و برنامههای او نفوذ دارند. همین آشنایی بود که محمد را به مبارزه با رژیم شاه کشاند.
با شرکت در این جلسات، محمد آگاهیهای سیاسی و مذهبی خود را بالا برد و رفته رفته رشد کرد. او که فهمیده بود تنها راه نجات مردم از تسلط آمریکا و اسرائیل آگاهی و پیروزی از امام خمینی(ره) است، همه همت خویش را در این راه به کار بست. او شبها اعلامیههای امام را در کوچه پس کوچهها میبرد و به داخل خانهها و مغازهها میانداخت تا مردم با مطالعه آن بفهمند که دور و برشان چه میگذرد.
محمد در تمام عملیات، به مردم فکر میکرد و به منافع آنها میاندیشید. هر جا ذرهای منافع مردم به خطر میافتاد، نقشهای را عوض میکرد و طرح را طوری میریخت که به مردم ضرری نرسد. همه سفارشش به نیروها یان بود که با مردم کردستان رو در رو نشوید و آنها را از خود بدانید. آنها را دوست بدارید و بدانید که برای خدمت به اینها به منطقه آمدهاید. مردم چنان با او صمیمی بودند که هر مشکلی برایشان پیش میآمد، به سراغ او میرفتند و از او کمک میخواستند. حتی پدر و مادر کسانی که در صف ضدانقلاب بودند و با محمد میجنگیدند، از او میخواستند که بچههایشان را نجات دهد و کمکشان کند.
همین جوانها که اسلحه دست گرفته و با محمد و نیروهایش میجنگیدند، وقتی به اسارت درمیامدند، از اخلاق و رفتار محمد دچار حالتی میشدند که افکار گذشته را از دست میدادند و از محمد چارهجویی میکردند. بسیاری از این زندانیان از محمد میخواستند که برنامهای اجرا کند تا دیگر جوانها در دامان ضد انقلاب نیفتند.
╭┅──────┅╮
🌺 @adventt 🌺
╰┅──────┅╯
شهید محمودرضا بیضائی در ۱۸ آذرماه سال ۱۳۶۰ در خانوادهای مذهبی و دارای ریشه روحانیت در تبریز متولد شد. تحصیلات ابتدائی، راهنمایی و دبیرستان را در تبریز گذراند. در دوره تحصیلات دبیرستان به عضویت پایگاه مقاومت شهید بابایی – مسجد چهارده معصوم (ع) شهرک پرواز تبریز – درآمد و حضور مستمر در جمع بسیجیان پایگاه، اولین بارقههای عشق به فرهنگ مقاومت و ایثار و شهادت را در او بوجود آورد.
در همین ایام با رزمنده هنرمند بسیجی، حاج بهزاد پروین قدس، آشنا شد. این آشنایی، بعدها زمینه ساز آشنایی مبسوط با میراث مکتوب و تصویری دفاع مقدس و انس با فرهنگ جبهه و جنگ شد. دیدار و مصاحبه با خانواده شهدا و گردآوری خاطرات شهدا و جمع آوری کتابها و نشریات حوزه ادبیات دفاع مقدس از ثمراتی بود که آشنایی با حاج بهزاد با خود داشت.
ورزشکار بود و به ورزش کاراته علاقه داشت و از ۱۰ سالگی به این ورزش پرداخته بود. در سال ۷۲ همراه تیم استان آذربایجانشرقی در مسابقات چهارجانبه بین المللی در تبریز به مقام قهرمانی دست پیدا کرد. فوتبال، دیگر ورزش مورد علاقه او بود و بدنبال تعقیب حرفهای این ورزش بود که بخاطر پرداختن به درس از پیگیری آن منصرف شد.
در سال ۷۸ با اخذ دیپلم متوسطه در رشته علوم تجربی، عازم خدمت سربازی شد. دوره آموزش را در اردکان یزد گذراند و ادامه خدمت را در پادگان الزهراء (س) نیروی هوایی سپاه پاسداران در تبریز به انجام رساند.
شنایی نزدیک با نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در این دوره، نقطه عطف زندگی شهید بیضائی محسوب میشود.