آموختهام آن چیزی که
اکثر انسانها شکست و بدشانسی مینامند،
مشیت خداوند
برای نشان دادن مسیری بهتر است.
l @adventt l
⚜ #ختم_قرآن_کریم
🔸 جزء 1 صفحه دوازدهم
🔶 به نیت تعجیل در امر فرج و سلامتی امام زمان (ع ) و به یاد
✨ #شهید_عبدالمهدی_کاظمی
#شهید_ابوالفضل_رضایی
@adventt | کانال مشتاق ظهور
⚜ #ختم_قرآن_کریم
🔸 جزء 1 صفحه دوازدهم
🔶 به نیت تعجیل در امر فرج و سلامتی امام زمان (ع ) و به یاد
✨ #شهید_عبدالمهدی_کاظمی
#شهید_ابوالفضل_رضایی
@adventt | کانال مشتاق ظهور
012.mp3
زمان:
حجم:
1.27M
⚜ قرائت جزء 1 صفحه 12
▫️ #ختم_قرآن_کریم
l @adventt l
#معرفی_شهید
#شهید_سید_ابوالفضل_رضایی فرزند احمد در سال 1339 در شهر مقدس قم چشم به جهان گشود. او در تاریخ 61/5/8 در حمله رمضان در خرمشهر به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
بسم الرب الشهدا و الصدیقین
اكنون وصيتنامهام را آغاز ميكنم در حالى كه به جبهه حق عليه باطل آمدهام و آماده حركت به سوى خط مقدم جهت سرنگونى كافران و بعثيان مىباشم. عازم جبهه هستم تا خداى خود را خشنود بسازم و قلب رهبر عزيزم را شاد و چشم دشمنانش را كور گردانم . عازم جبهه هستم تا دشمنان و منافقين كوردل و ديو صفت بدانند كه اگر ملت حزب الله مىخروشد و ميگويد كه (خونى كه در رگ ماست هديه به رهبر ماست . خمينى عزيزم بگو تا خون بريزم ) راست مىگويد و مردانه در مقابل حرفش ايستاده و مىايستد . تا فتنه را ريشه كن نكند از پاى نخواهد نشست . ان شاءالله .
اول سلام بر شما اى پدر عزيزم، اى كه مرا بزرگم كردى در حالى كه كودكى ناتوان بودم و هيچ نمىدانستم . با يارى لطف خدا مرا به اينجا رسانيدى و به جبهه فرستاديم . پدرم فقط يك خواهش دارم و آن اينكه اگر خدا خواست فرزند خرد سالم را بزرگ كنى، او را به مدرسه بفرستى و سپس به حوزه علميه راهنماييش كنيد. كه به قول امام عزيزمان (ما هرچه داريم از اين حجرههاى تنگ و تاريك حوزههاى علميه است ) پدرم، همسرم اين زن مهربانم را تنها نگذار. بدرستيكه ياور اصلى خداست .
پدرم در پايان تقاضايم عاجزانه اين است كه حلالم كنى و زحمات و ناراحتيهاى مرا ناديده بگيرى و بخاطر خدا از من بگذرى. خداوند شما را هرچه بيشتر به خودش نزديكتر گرداند و امام عزيزمان را حفظ كند. متشكرم .
و اما تو اى مادرم سلام عليكم: اى مادر گرامى و پرمهر و محبتم، اى كه هر وقت به يادت مىافتم بىاختيار به خاطر مهر و محبتت گريهام مىگيرد . اى مادرم كه هميشه و همه وقت با مهربانىها و دلسوزيهايت مرا اميدوار مىكردى. مادرم، اى كه خشت زير سرم خاك پايت باد تا هميشه او را ببويم .
مادرم، حلالم كن و زحمات و بىخوابيهاى نيمه شبت را بر من ببخش، كه همانا خداوند اجود الاجودين است . مادرعزيزم، در مورد كودك خردسالم، كودك هفت روزهام به شما سفارش نمىكنم، چون از مهر و محبت شما بدور مىبينم كه او را رها كنى . مادرم همسرم را تنها مگذار و او را دلگرم كن و دلداريش بده تا تنهايى خيال نكند در زندگى شكست خورده، بلكه بگويد موفقيت بزرگى را كسب كردهام . مادرم، از نظر حجاب و دين و ايمان او را هميشه بياد خدا بينداز كه خداوند غفار آمرزنده و مهربان است . در حالى كه من مىدانم او هيچوقت خدا را فراموش نخواهد كرد . ليكن از مكر شيطان هم در امان نتوان نشست. مادرم، شبهاى جمعه به دعاى كميل برو و به امام و رزمندگان دعا كن اما اى همسرم، اى شيرزن قهرمان، اى كه به خاطر من حاضر شدى به شهر غربت بيايى و اول زندگيت را به سختى و مشقت زندگى كنى . همسرم شرمندهام از اينكه نتوانستم وسايل آسايشت را فراهم كنم ليكن همسرم خداوند ماديون را دوست ندارد . اگر در زندگى امام عزيزمان بنگريم مىبينيم كه به هيچ وجه در زندگى به دنيا اهميت نداده و دنيا را بجز زندان چيز ديگرى نمىبيند . همانند مولايش على (ع) . همسرم به هر جهت حلالم كن و سختيها و ناراحتيهاى مرا ناديده بگير. همسرم اين را هم بدان كه من از تو راضى هستم . اميدوارم كه خداوند از شما راضى باشد . ولى همسرم خدا را فراموش نكن كه هلاك خواهى شد . و از مكر شيطان در امان باش كه هميشه در كمين است . همسرم نگويى من بىوفايم، بخدا همسرم از آخرت ترسيدم، ترسيدم از شهدا خجالت بكشم و قيامت سرافكنده باشم و نزد حسين ابن على (ع) كه يك عمر روزهاى ماه محرم و صفر را برايش سينه مىزدم شرمسار باشم. همسرم تو و فرزندت را به خداى بزرگ مىسپارم، اما سفارشم اين است كه همسرم به فرزندم راست بگويى، بگو پدرت بيشتر از نصف روز تو را نديد و يك شب بيشتر پهلوى تو نبود و بگو پدرت بيش از يك بوسه بر گونهات نزد . به او بگو همسرم راست بگو، بگو كه پدرش را صداميان كشتند، بگذار تا كينه كافران را در دل بگيرد. شايد كه در آينده به فكر اسلام باشد. به او راست بگو، بگو كه پدرت براى دفاع از اسلام رفت. بگو كه آمريكا نقشه ترور پدرش و همرزمانش را كشيده بود و عاقبت به كشتن جوانان عزيز وطن دست زد . به او بگو اى همسرم، بگو كه پدرش از شهر سنندج كردستان شهر شهداى گمنام برگشته بود و اين كافران امان ندادند كه حتى يك روز نزد تو باشد و به خاطر پيام رهبرش به جبههها رفت تا نداى هل من ناصر حسين زمانش را لبيك بگويد . بگو، بگو، راست بگو، به فرزند خردسالم شايد ياد خدا باشد و به فكر
ادامه 👇