🔰 فردی که در زمانی آدم ثروتمندی بود بر اثر مشکلات زندگی به فقر و تهیدستی رسیده بود.
🔰به این خاطر مجبور شد تنها یادگار اجدادش را، که کوزه ای عتیقه بود و صدها سال در خاندانش از نسلی به نسل دیگر ارث رسیده بود، به فروش برساند.
🔰 این امر خیلی برایش سنگین آمد، به همین خاطر پیش یکی از علمای شهر رفت و از وضعیت زندگیش گله کرد. بالاخص از اینکه مجبور شده بود یادگار اجدادی اش را به اجبار بفروش برساند و از دست خدا که این وضعیت را برایش پیش آورده بود، شکایت می کرد.
🔰 عالم روحانی پس از گوش کردن به درد و دلهای مرد، لبخندی زد و به او گفت : چرا از زاویهای دیگر به قضیه نگاه نمیکنی، تا بجای ناراحتی باعث خوشحال ات شود؟
🔰 آیا این را در نظر نگرفتی که خدا از صدها سال پیش کوزه کم قیمتی را نسل به نسل سالم به دست تو رسانده تا الآن که نیاز شدید مالی داری آن را بفروش برسانی و با پول آن مشکلات زندگیت را حل کنی؟
#پندانه
@Aeenejan_tb
Eitaa.com/aeenejan_tb
✨ پیرمردی نارنجی پوش در حالی که کودک را در آغوش داشت، با سرعت وارد بیمارستان شد و به پرستار گفت: خواهش می کنم به داد این بچه برسید؛ ماشین بهش زد و فرار کرد.
🔹 پرستار: این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو پرداخت کنید.
✨ پیرمرد: اما من پولی ندارم. پدر و مادر این بچه رو هم نمی شناسم. خواهش می کنم عملش کنید، من پول رو تا شب براتون میارم.
🔹 پرستار: با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید.
✨ اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیاندازد، گفت: این قانون بیمارستانه. باید پول قبل از عمل پرداخت بشه.
🔹 صبح روز بعد، همان دکتر، سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به دیروزش می اندیشید.
#پندانه
@Aeenejan_tb
Eitaa.com/aeenejan_tb
💎 استادی با شاگردش از باغى می گذشت. چشمشان به يک کفش کهنه افتاد.
🧩 شاگرد گفت: گمان ميکنم اين کفشهای کارگرى است که در اين باغ کار ميکند. بيا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببينيم و بعد کفشها را پس بدهيم و کمى شاد شويم!
💎 استاد گفت: چرا براى خنده خود او را ناراحت کنيم؛ بيا کارى که ميگويم انجام بده و عکس العملش را ببين! مقدارى پول درون آن قرار بده.
🧩 شاگرد هم پذيرفت و بعد از قرار دادن پول، مخفى شدند.
💎 کارگر براى تعويض لباس به وسائل خود مراجعه کرد و همينکه پا درون کفش گذاشت متوجه شيئى درون کفش شد و بعد از وارسى، پول ها را ديد.
🧩 با گريه فرياد زد: خدايا شکرت. خدايی که هيچ وقت بندگانت را فراموش نميکنى! ميدانى که همسر مريض و فرزندان گرسنه دارم و در این فکر بودم که امروز با دست خالى و با چه رويی به نزد آنها باز گردم و همينطور اشک ميريخت.
✳️ استاد به شاگردش گفت: هميشه سعى کن براى خوشحاليت ببخشى نه بستانی.
#پندانه
@aeenejan
eitaa.com/aeenejan
🌹شخصی به محضر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و از فقر خود شکایت کرد.
♦️حضرت به او فرمود : هر وقت داخل خانه ات شدی
1️⃣ سلام کن هرچند کسی در خانه نباشد
2️⃣ بر من صلوات بفرست.
3️⃣ سپس سوره قل هو الله احد را یک مرتبه بخوان ، تا فقرت برطرف شود.
♦️ آن مرد چنین کرد و چیزی نگذاشت که آن قدر رزق و روزی اش زیاد شد که به همسایگانش نیز کمک مالی می کرد.
📚اسرار الصلاه، میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، ص 262
#پندانه
@Aeenejan_tb
Eitaa.com/aeenejan_tb
✅ چند روزی بود که معلم به مدرسه جدید منتقل شده بود. از مدرسه قبلی خاطرات خوشی داشت و از بچه های روستایی و والدین قدردان آنها خیلی راضی بود؛ اما دوری راه و نداشتن یک وسیله نقلیه شخصی باعث شده بود که از اداره درخواست جابه جایی کند.
💢 مدرسه جدید داخل شهر بود و امکاناتش با روستا قابل قیاس نبود؛ اما مدیر اونجا بسیار کج خلق و عصبی بود و بابک هم در همان روزهای اول متوجه شد که کار خیلی سختی در پیش دارد.
✅ یک روز وقتی با دوتا از همکارانش صحبت کرد متوجه شد، آنها هم از شرایط موجود راضی نیستند و حتی بارها به خود آقای مدیر مستقیما اعتراض کردند؛ اما باز هم نتیجه ای نگرفته بودند.
💢معلم آن شب وقتی به خانه رفت تا پاسی از شب به آقای مدير و بداخلاقی هاش فکر کرد. فردای آن روز با دسته گلی به مدرسه رفت و از آن روز رفتار آقای مدير به طرز عجیبی تغییر کرد.
✅ همکاران متعجب شده بودند و از او پرسیدند:" باورمان نمیشود یک دسته گل ساده که شما به آقای مدیر دادی اینقدر باعث تغییر رفتارش شده باشد!!"
💢 معلم لبخندی زد و گفت: "فقط دسته گل نبود؛ من دیشب خیلی فکر کردم و هر چه رفتار مثبت در این مدت از آقای مدير دیده بودم در ذهنم دسته بندی کردم.
✅ هنگامي که دسته گل را به ایشان دادم گفتم: کمتر مدیری دیدم که اينقدر وقت شناس باشد؛ نیم ساعت قبل همه همکاران داخل مدرسه باشد و نیم ساعت بعد از همه همکاران از مدرسه خارج شود. قطعا این از احساس مسئولیت بالای شماست. دوست داشتم با تقدیم این گل ناقابل از شما به نمایندگی همه دانش آموزان و همکاران تشکر کنم!"
💢اخلاق خوش آقای مدیر بابت این #قدردانی کوچک و ساده بود!!
✍️ نتيجه: نفوذ به سخت ترين قلب ها هم امکان پذیر است به شرطی که یاد بگیریم همواره نقاط مثبت اطرافیانمان را هر چند اندک ببینیم وبه آنها اهمیت دهیم.
#پندانه
@Aeenejan_tb
Eitaa.com/aeenejan_tb
🌟روزی جوانی نزد حضرت موسی(ع) آمد و گفت: ای موسی خدا را از عبادت من چه سودی می رسد که چنین امر و اصرار بر عبادتش دارد؟
🌟حضرت موسی(ع) فرمود: یاد دارم در نوجوانی از گوسفندان شعیب نبی چوپانی می کردم. روزی بز ضعیفی بالای صخره ای رفت که خطرناک بود و ممکن بود در پایین آمدن از آن صخره اتفاقی برایش بیفتد.
▫️با هزار مصیبت و سختی خودم را به صخره رساندم و بز را در آغوش گرفتم و در گوشش گفتم: ای بز! خدا داند این همه دویدن من دنبال تو و صدا کردنت برای برگشتن به سوی من، به خاطر سکه ای نقره نیست، که از فروش تو در جیب من می رود.
▫️ می دانی موسی از سکه ای نقره که بهای نگهداری و فروش تو است، بی نیاز است. دویدن من به دنبال تو و صدا کردنت به خاطر خطر گرگی است که تو نمی بینی و نمی شناسی و او هر لحظه اگر دور از من باشی به دنبال شکار توست.
🌟ای جوان بدان که خدا را هم از عبادت من و تو سود و زیانی نمی رسد، بلکه با عبادت می خواهد از او دور نشویم تا شیطان بر ما احاطه پیدا نکند و در دام حیله های شیطان نیفتیم... "وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمٰنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ " و هر کس از یاد خدا رویگردان شود شیطان را به سراغ او میفرستیم پس همواره قرین اوست (زخرف 36)
📚 منبع: الانوار النعمانیه
#پندانه
@Aeenejan_tb
Eitaa.com/aeenejan_tb
⚜️ همسر استاد اشرف آهنگر از دنیا رفت و وی را در قبرستان یزد دفن کردند. عالم صالح و فاضلی در همان شب، همسایه اش را که یک ماه قبل از دنیا رفته بود، در عالم رؤیا ملاقات کرد. با این که همسایه وی مردی گناهکار بود، او را در وضع بسیار خوب و زیبایی یافت و به وی گفت: چگونه به این بارگاه راه یافتی؟!
⚜️او گفت: دیروز همسر استاد اشرف آهنگر رحلت کرد. او را در این قبرستان دفن کردند، پس از آن امام حسین علیه السلام سه بار به دیدن وی آمدند و در سومین بار، دستور دادند که عذاب از قبرستان برداشته شود. پس از آن، ما در نعمت وارد شدیم و عذاب از ما جدا شد.
⚜️ عالم، متحیرانه از خواب برخاست. با جستجو خانه استاد اشرف را پیدا کرد و به وی گفت:
- آیا همسرت از دنیا رفته است ؟
- بلی.
- چه موقع؟
- دیروز
- کار این زن چه بود که امام حسین علیه السلام سه مرتبه به دیدنش آمدند؟!
- موضوع چیست؟
⚜️ عالم صالح و فاضل یزدی جریان خواب را برای استاد اشراف آهنگر شرح داد و پاسخ شنید که: همسرم! زیارت عاشورایش ترک نمی شد.
#پندانه
@Aeenejan_tb
Eitaa.com/aeenejan_tb
💢 روزی اسب کشاورزی داخل چاه افتاد. حیوان بیچاره ساعت ها به طور ترحم انگیزی ناله می کرد؛ بالاخره کشاورز فکری به ذهنش رسید.
🔅 او پیش خود فکر کرد که نمی تواند اسب را از چاه بیرون بیاورد، اسب هم که خیلی پیر شده و چاه هم در هر صورت باید پر شود.
💢 او همسایه ها را صدا زد و از آنها درخواست کمک کرد. آن ها با بیل در چاه سنگ و گل ریختند تا اسب زودتر راحت شود.
🔅 اسب ابتدا کمی ناله کرد، اما پس از مدتی ساکت شد و این سکوت او به شدت همه را متعجب کرد.
💢 آنها باز هم روی او گل ریختند. کشاورز نگاهی به داخل چاه انداخت و ناگهان صحنه ای دید که او را به شدت متحیر کرد؛
🔅 با هر تکه گل که روی سر اسب ریخته می شد، اسب تکانی به خود می داد، گل را پایین می ریخت و یک قدم بالا می آمد، همین طور که روی او گل می ریختند ناگهان اسب به لبه چاه رسید و بیرون آمد!
✍️ نتيجه: هریک از مشکلات ما، به منزله سنگی است که می توانیم از آن به عنوان پله ای برای بالا آمدن استفاده کنیم، با این روش می توانیم از درون عمیق ترین چاه ها بیرون بیاییم.
#پندانه
@Aeenejan_tb
Eitaa.com/aeenejan_tb
🔹مردى خدمت على عليه السلام آمد و عرض كرد:
يا اميرالمؤمنين من حاجتى دارم .
🔹حضرت فرمود: حاجتت را روى زمين بنويس ! زيرا كه من گرفتارى تو را آشكارا در چهره تو مىبينم و لازم نیست بیانش کنی!
🔹مرد روى زمين نوشت. ” انا فقير محتاج ” من فقيرى نيازمندم .
🔹على عليه السلام به قنبر فرمود: با دو جامه ارزشمند او را بپوشان .
🔹مرد فقير پس از آن، با چند بيت شعر از اميرالمؤمنين عليه السلام تشكر نمود.
🔹حضرت فرمود: يكصد دينار نيز به او بدهيد!
🔹 بعضى گفتند:يا اميرالمؤمنين او را ثروتمند كردى !
🔹على عليه السلام فرمود: من از پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: مردم را در جايگاه خود قرار دهيد و به شخصيتشان احترام بگذاريد.
🔹 آنگاه فرمود: من براستى تعجب مى كنم از بعضى مردم، آنان بردگان را با پول مى خرند ولى آزادگان را با نيكى هاى خود نمى خرند. نيكى ها انسان را برده و بنده مى كند.
📚 منبع :بحار الانوار : ج ۴۱، ص ۳۴
#پندانه
@Aeenejan_tb
Eitaa.com/aeenejan_tb
💠 صلوات
🔸 شبلی نقل نموده است؛ همسایه ای داشتم که وفات نمود. او را خواب دیدم، از او پرسیدم خدا با تو چه کرد ؟
🔸گفت: ای شیخ! هول های بزرگ دیدم و رنج های عظیم کشیدم. از آن جمله به وقت سوال منکر و نکیر، زبان من از کار باز ماند. با خود می گفتم واویلاه، این عقوبت از کجا به من رسید؟ آخر، من مسلمان بودم و بر دین اسلام مُردم.
🔸آن دو فرشته با غضب از من جواب طلبیدند. ناگاه شخصی نیکو موی و خوش بوی آمد، میان من و ایشان حایل شد و مرا تلقین کرد تا جواب ایشان را به نحو خوب بدهم، از آن شخص پرسیدم تو کیستی خدا تو را رحمت کند – که من را از این غصه خلاصی دادی ؟
🔸گفت: من شخصی هستم که از صلواتی که تو بر پیغمبر(ص) فرستادی آفریده شده ام و مامورم در هر وقت و هر جا که درمانی به فریادت برسم.
⚜اللهم صل علی محمدو آل محمد وعجل فرجهم⚜
📚 منبع:کتاب آثار و برکات صلوات، ص۱۳۱
#پندانه
@Aeenejan_tb
Eitaa.com/aeenejan_tb
🔮 سوار تاکسی بین شهری شدم، مسیرم تهران بود. اصلا با راننده درباره مقدار کرایه صحبتی نکردم از بابت پول هم نگران نبودم، اما وسط راه که بیابان بود، دست کردم تو جیب راست شلوارم ولی پول نبود…! جیب چپ نبود… جیب پیرهنم! نبود که نبود … گفتم حتما تو کیفمه! اما خبری از پول نبود…
🔮 به راننده گفتم: اگر کسی رو سوار کردی و بعد از طی یک مسیری به شما گفت که پول همراهم نیست، چیکار میکردی ؟!!
گفت: به قیافه اش نگاه می کنم!
گفتم : الان فرض کن من همان کسی باشم که این اتفاق براش افتاده…!!! یکدفعه کمی از سرعتش کم کرد و نگاهی از آینه به من انداخت و گفت: به قیافه ات نمیاد که آدم بدی باشی، می رسونمت.
☝️خدای من!
من مسیر زندگی ام رو با تو طی کردم به خیال اینکه توشه ای دارم، اما الان هرچه نگاه می کنم، می بینم هیچی ندارم، خالیه خالی ام … فقط یک آه و افسوس که مفت عمرم از دست رفت …
☝️خدایا ما رو می رسونی؟؟؟ یا همین جا وسط این بیابان سردرگمی پیاده مون میکنی؟؟؟
الهی و ربی من لی غیرک ...
📚از نوشته های زیبای شهید آوینی
#پندانه
@Aeenejan_tb
Eitaa.com/aeenejan_tb
🔸 بر دشمن بیرون غلبه کردیم اما دشمنی متخاصم تر در نفس خود داریم. دشمنی که عقل و هوش هم که حربه ی غلبه بر دشمن بیرونیست در برابر آن کارساز نیست.
🔸 این نفس که خود جزئی از دوزخ است ویژگی های کل را دارد. تمام دنیا هم اگر در اختیارش باشد سیری نمیشناسد و همچنان سرکش است. ذره ای از عطش نفس کم نشود ولو متنوع ترین اطعمه را بخورد. این سوز و حرارت تشنگی را از حرارت جهنم گرفته است.
🔸تنها حق است که او را به رکاب میزند، والا هر که غیر حق خود مغلوب اوست. از نبرد بیرون که فارغ میشوی به نبرد درون مشغول شو که آن یکی یسیر و این یکی عسیر است. حریف این نبرد تنها حق است اما کار بسیار سخت تر از حد تصور است.
🔸جنگاوری که صفوف دشمن را میشکند، دلاور مپندار که دلاور آنست که منیت را بشکند.
#پندانه
@Aeenejan_tb
Eitaa.com/aeenejan_tb