eitaa logo
| افـســران جنگـــ نـرمـ |
282 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
667 ویدیو
30 فایل
✾ ܝ̣ܝܝܝܩܢ ܙܠܠّܘ ܙܠܝ‌ܟܩܝܢ̇ ܙܠܝ‌ܟܝ̤ܩܢ ✾ ‌ 🗓تأسیس‌۲۳آذرماه۱۳‌۹۷ ‌ ⁦❇️⁩هرگونه استفاده ازمطالب که موجب نشرفرهنگ اسلامی میشود موجب خوشحالی ورضایت ماست.⁦❇️⁩ مبخوای توهم خادم بشی؟😊 حرفی،حدیثی،پندی،امری یا فرمایشی😉👇💚 👤 @fadaei_zeinaby2
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂🍃🌸🍂🍃🌸 🍂🌸🍂 🌸 ✴️ از حضرت امام جعفر صادق علیـہ السلام منقول است ✨ هر ڪس با ایمان سورہ مبارڪـہ 🔅مائدہ🔅 ✨ را با نیت خالص و توجـہ بـہ خدا و معنے آن بنویسد ✨ و در صندوق اثاث خانـہ نهد از دزد محفوظ ماند 📚خواص آیات قرآن ڪریم ص 48 🌸 🍂🌸🍂 🍃🍂🌸🍃🍂🌸 @afsaran_jangenaarm
🌹🍃دورڪردن فقر ⚜امام صادق(ع): هرکس در هرروز 30 مرتبه بگوید ✨ «لَاإِلَهَ‏ إِلَّاالَّلهُ‏ الْمَلِكُ‏ الْحَقُ‏ الْمُبين»✨ به غنا و ثروت رو خواهد آورد فقر و فاقه را پشت سر خواهد گذاشت و... @afsaran_jangenaarm
یکی از پایه های عقلانیت بشر پرسشگری است، انسان به اندازه ای که پرسش، نقد و می کند خردمند است ! @afsaran_jangenaarm
قهوه خوشمزه است، خوشمزگی‌اش به همان تلخ بودنش است! وقتی می‌خوریم تلخی‌اش را تحویل نمی‌گیریم، اما می‌گوییم چسبید! زندگی هم روزهای تلخش بد نیست، مثل قهوه می‌ماند، تلخ است اما لذتبخش، تلخی‌هایش را تحویل نگیر و بخند... @afsaran_jangenaarm
پاسخ های جالب یک که باعث شد تا نمره صفر نگیرد ، ناپلئون در کدام جنگ مرد ؟ _ در اخرین جنگش ، اعلامیه استقلال آمریکا در کجا امضا شد ؟ _ در پایین صفحه ، علت اصلی طلاق چیست ؟ _ ازدواج ، علت اصلی مردود شدن دانش آموزان چیست ؟ _ امتحان ، چه چیزهایی را هرگز نمیتوان در صبحانه خورد ؟ _ نهار و شام ، چه چیزی شبیه به نیمی از یک سیب است ؟ نیمیه دیگر آن سیب ، اگر یک سنگ قرمزی را در دریای آبی بیاندازیم چه خواهد شد ؟ _ خیس خواهد شد ، یک فرد چگونه میتوان هشت روز نخوابد ؟ مشکلی نیست شبها می خوابد . این دانش آموز بود @afsaran_jangenaarm
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿: رمان بسم الرب العشق❤️ -مامان من رفتم کاری نداری؟ -صبحانه نمیخوری کیانا -نه عزیزم دیرم شده مواظب خودت باش -چشم عشقم،یاعلی خدا به همرات با هر بدبختی بود رسیدم دانشگاه،بذارید اول کار خودمو معرفی کنم اسمم کیانا مولایی ملقب به آتیش پاره. چادری نیستم و عاشق کل کل کردنم/ ترم دوم ادبیات دانشگاه دولتی درس میخونم چرا هنوز نگاه میکنین؟نکنه انتظار دارین صفحه اول شناسنامه هم براتون شات بگیرم؟ -کیانااااااااااااااااااااااااااا -زهر عقرب،این چه طرز صدا کردنه فاطی جونم؟ -سلام کیان جونم -علیک سلام زی زی خانوم(ببخشین اینا زیادی باهم راحتن) رو به هر دوتاشون گفتم:چیکار کردین با تعطیلات؟ فاطمه:خدا نگم چیکارت کنه کیانا با اون لهجه شیرین اصفهانیت -ما اینیم دیگه فاطمه:بچه ها پایه ایین بریم استادا رو ببینیم؟ من و زینب:بزن بریم پشت پنجره ی استادا:یا علییییییییییییییییییییی چقدر استاد چه خبره اینجا؟👀 فاطمه:کیانا،دلبندم،تب نداری احیانا؟مثل اینکه اینجا حدود200تا کلاس داره ها مقنعمو بطور نمادین خاروندمو گفتم:عه راست میگیا زینب:وای استاد حسینیوووووووووو چه خوشتیب کرده امروز سمیرا در حالیه که به ما ملحق میشد گفت:درویش کن مال خودمه من:وای اونم غلیظیه یهدفعه یه صدای بمی از پشت سرمون اومد:خانومای محترم...شما انگار آدم نشدید؟نمیدونید نباید دم اتاق استاد بایستید من زیر لب:اشهد ان لا الله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله سه تاییمون با چشای گرد شده برگشتیم عقب که دیدیم ...بله حجت الاسلام رمانپور بود...استاد مچ گیر...همیشه سر بزنگاه مچمونو میگرفت من:حاجاقا ما ارادت داریم خدمت شما خنده ایی کرد و گفت:من اگه شما سه تا رو نشناسم که..برو دختر...برو که دیگه دستت برا من رو شده فاطمه کف دست شو نشون داد و گفت:استاد بخدا دستامون مو نداره استاد:مواظب باش اون بالا سریه تو کمرت نزنه بعد رو به زینب کرد و گفت:خانوم الهی هم که مثل همیشه ساکت و خجالتی من:استاد خوب شاگرداتونو میشناسیدا -خانوم مولایی (من)هم که دست شیطونو از پشت بسته استاد غرضی بود استاد جامعه شناسیمون....بدبختی پشت بدبختی ...چقدرم زود معروف شدیم در همین حین که میخواستیم یه جوری در بریم استاد فتوحی با همون اخم وحشتناکش اومد بیرون آقا بخدا من هر وقت این استادو میبینم آیه و جعلنا رو سه بار میخونم با دیدنش وا رفتیم یعنی از ترس زهره هر سه مون رفت زینب به زور گفت:خب استاد ....ما دیگه رفع مزاحمت ...یعنی چیزه رفع زحمت میکنیم و دوییدیم سر کلاس رو به فاطی گفتم:خبر عروسیت چرا یه کلمه حرف نزدی؟دلمون به تو خوش بود که جنابعالیم.... فاطمه: نمیتونم...اگه بگم احساساتم فوران میکنه سمیرا:اشکالی نداره که عشقم...فوقش رمانپور یه هوو سر عیالش میاره ⏪ ادامه دارد ... @afsaran_jangenaarm
انا لله و انا الیه راجعون سردار حاج حسین اسداللهی هم‌ آسمانی شد .... روح بلند سردار رشید اسلام 🌹از پیشکسوتان دفاع مقدس 🌷فرمانده سابق لشکر ۲۷ محمد رسول الله 🌺از فرماندهان جبهه مقاومت 🌸فرمانده سلحشور مدافعان حرم در اثر عارضه شیمیائی در شب مبعث پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) دعوت حق را لبیک گفت و به جمع رفقا و یاران شهیدش ملحق شد. ای دیگر به آسمان پرکشید🕊🕊 🌹اینجامعراج شهداست https://eitaa.com/afsaran_jangenaarm
16.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدا حافظ فرمانده - عماران رهبر دارند میرن - حاج حسین اسداللهی
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿: رمان در همین حین استاد تشریف فرما شدن،به احتراش بلند شدیم -من،استاد فتوحی هستم دبیر جامعه شناسیتون زیر لب گفتم:منم مولایی هستم نمیدونم از کجا شنید که گفت:نوبت به شما هم میرسه خانوم مولایی انگار همه استاد منو میشناختن...منم سرمو پایین انداختمو هیچی نگفتم بچه ها خودشونو معرفی کردن تا نوبت به معرفی من رسید یه دفعه در با شدت بدی باز شد و دوتا درخت بید(بلا نسبت بید البته)ظاهر شدن اولی پالتو و شلوار مشکی دومیشونم انگار میخواست بره عروسی اینقدر به خودش رسیده بود که...استغفرالله درخت بید اول:-استاد اجازه هست بیام داخل؟یه لحظه به چشماش نگاه کردم یااکثر امامزاده ها چه چشمای وحشتناکی استاد:بفرمایید (چرا پس دعواش نکرد؟) درخت بید دومی:نه استاد تو رو خدا اینقدر اصرار نکنید...همونجا وایمیسم(کلاس منفجر شده بود از خنده من یکی که دل درد گرفته بودم از خنده)استاد اول یه نگاه ترسناکی به ما کرد و بعد گفت:بفرمایید لطفا،اما دفعه آخرتون باشه با شخصیت من اینجوری بازی میکنید و بید دومیم مث موش آب کشیده اومد تو کلاس(خو بیچاره بهش برخورد) استاد:خب میفرمودید خانوم مولایی آب دهنمو قورت دادمو گفتم:کیانا مولایی هستم 20ساله از اصفهان یکی از اون آخر داد زد:منم سهراب دلیری هستم23از دانشگاه حیف که جلو استاد بود و گرنه حسابشو میرسیدم بعد از اینکه خنده ی ملت تموم شد استاد گفت:میدونم...معدل ترم قبلت رو بگو؟ -90/18 دوباره همون پسره گفت:نه باباااااااااا...پس خرخونی دیگه داشت شورشو در میاورد منم تحمل نکردمو دفترچه سررسیدمو پرت کردم به طرف صورتش و از اونجایی که نشونه گیریم حرف نداره مستقیم خود تو فرق مبارکش خلاصه بعد از اینکه کلاس تموم شد حسابی دنبال سهراب گذاشتم و واسش خط و نشون کشیدم:سهراب یه بار دیگه منو مسخره کنی این سر رسید که سهله کفش600تومنیمو میزنم تو جفت چشمات (پرو پرو داشت میخندید) یه دفعه یه صدای گیرایی از پشت سرم شنیدم:خانوم مولایی دلیلی نمیبینم شما اینقدر با داداش من صمیمی باشید.... ⏪ ادامه دارد .. @afsaran_jangenaarm
یِک جایی نِوِشتِه بود: "تَکلیفِ دوست داشتَن هایَت را روشَن کُن" با خودَم گُفتَم : [لا عشق ... اِلّا حُسِین❤️] @afsaran_jangenaarm
من زمین گیرم، گرفتارم دعایم کن حسین از خودم والله بیزارم دعایم کن حسین @afsaran_jangenaarm
📒 به آدم‌هایی که زندگی احساسی برایشان در درجۀ دوم اهمیت قرار دارد حسادت میکنم! آنها پادشاهان این دنیا هستند پادشاهانی رویین‌ تن..! @afsaran_jangenaarm