• حضرت علی علیهالسلام با مردی از مشرکان میجنگید.
[مرد از شمشیر حضرت، خوشش آمد و گفت]:
یا بن ابی طالب، ششمشیرت را به من ببخش!
حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام
شمشير را به سوي او انداخت.
دشمن شگفت زده شد و گفت:
در چنين موقعيّت خطرناکی
شمشيرت را به دشمنت میبخشی؟
امام علي عليه السلام پاسخ داد:
تو دست تقاضا به سوي من دراز کردي
و رد کردن دست سائل، دور از کرم و بخشندگی است.
مرد مشرک خود را از اسب به زمین انداخت
و گفت:
اين روش اهل ديانت است.
و پاي مبارک حضرت اميرالمؤمنين علی عليه السلام را بوسيد و مسلمان شد.
📚فروع کافي، ج۴، ص۳۹
• در سخاوت او گفته اند که هرگز در طول عمرش به سائلی نه نگفت!
علی(ع) که به دشمنش اینگونه بخشید، به محبش چگونه میبخشد؟
همیشه بین این دو راهی میمونم که احساسی بودن خوبه یا بد؟
وقتایی که چشمام از شدت گریه تار میبینه و پلکزدن هام دردناک میشه،
وقتایی که قلبم صد و بیست بار بر دقیقه میزنه و اصرار میکنه سینهم رو بشکافه و بیاد بیرون
یا وقتایی که «تنهایی» مثل یک دزد بیرحم گوشهی اتاق تاریکم گیرم میندازه و راه نفسم رو میگیره
میگم ای کاش احساسات رو این همه قوی ادراک نمیکردم
اما وقتی به گذشته نگاه میکنم میبینم احساسات همیشه به نحوی من رو نجات دادند...
جایی که بیش از حد سنگدل شده بودم، احساسات قلبم رو شفاف کردند.
وقتی منفعل و صامت گوشهای خمیده بودم، دستم رو گرفتند و از مستی بیرون کشیدند.
توی غم و ترس و تنهایی، من رو به خدا نزدیک کردند؛ من ساده و بیآلایش و عامیانه گریه کردم و از پشیمونی و شرم و اندوه به سمت اون فرار کردم...
احساسات دنیام رو زیبا کردند [زیبا و دردناک میدونم...]
به هرحال نمیتونم انتخاب کنم!
من بارها شکستم و خورد شدم و بعد خم شدهام و تیکههای قلبم رو خودم از روی زمین جمع کردهام
این همه جراحت وسوسهم میکنه کسی یا چیزی رو مقصر بدونم
وسوسهم میکنه به دنیای سنگ و سرد و خشن و بیاحساس فکر کنم.
اما تهش نمیتونم ازش دست بکشم!
احساسات برای من تابشی از انسانیت اند.
هرچقدر هم دیگران بیرحم باشند،
نمیتونم از انسانیتم دست بکشم!
17.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•رود نیل، طولانیترین رود جهان از آفریقا و مصر عبور میکنه
و بعد میرسه به جایی حوالی این دریا؛
دریای زیبای مدیترانه. •بعدازظهرها اگر از خونههای شهر فاصله بگیرید و توی مسیر منتهی به شنها راه برید و نسیم خنک دریا به صورتتون بزنه، کمکم میرسید به اینجا؛ «
ساحل غزه»
اونوقتمیتونید روی صخرهای بنشینید و به هیاهوی ماهیگیرها گوش بدید و غروب زیبای خورشید رو تماشا کنید.
5.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•اینجا
هم «غزه» ست. شهری که حالا پر از کودکان خونی و زخمی و بدون دست و پا و عضوه! پر از مادران عزادار و در خود شکستهس. «
شهر ساحلی ای» که تا سال ها جنگزده و مخروبه باقی میمونه...
از خودم متنفرم
از اینکه با فامیلهام نشستیم دور هم و صدای تلویزیون رو تا آخر بلند کردیم و پایتخت میبینیم _که حتی بامزه هم نیست_ متنفرم
از اینهمه اشک درونم خسته ام
از بیتفاوتی و کرختی خودم بدم میاد
از این که مستِ زندگی هستم در فرارم
دوست داشتم امدادگر ساده ای بودم در خانیونس که کمی عربی بلد بود و بچههای زخمی و ترسیده رو در آغوش میگرفت و آروم زخمهاشون رو مداوا میکرد.
یا خبرنگاری در مرز رفح بودم و هر روز عصر وضعیت خونین غزه رو به دنیا گزارش میدادم.
یا لااقل نویسندهای بودم که نوشته هاش خریدار داشت و بلد بود به جای این واگویههای بیهدف و نچسب، چیزی بنویسه که غم و درد و وحشت این روزهای آخرالزمانی رو به دیگران منتقل کنه.
اصلا کاش دانشجویی در آمریکا یا اروپا (با تمام بدیمنی اونجا) بودم و میتونستم برم با اونهایی که از این فضا خیلی دور اند حرف بزنم.
یه گوشهای گیرشون بیارم و براشون از محبوبم حسین(ع) بگم که چطور کاری کرد همه ما تا همیشه در مقابل ظلم بایستیم...
خلاصه
ای کاش
جایی بودم که این همه رخوت و مستی رو نمیپذیرفت.
جایی که شکستگیِ قلبم
چیزی رو در این دنیا حرکت میداد!
زندگیای رو بهتر میکرد.
ای کاش تیکه تیکه های قلبم،
کودک معصوم و بیدفاعی رو مسرور میکرد...
دنیا کور است
کر است
دنیا بوی تعفن میدهد
یک بار دیگر مثل همیشه
زورگویان دنیا هرچه آدم دلشان میخواهد تکه تکه میکنند و دنیا دنبال ساخت نسخه ی انیمهی عکسهای خانوادگی و دونفره اش است.
آدم ها به خاطر یک حیوان وحشی پست
در خانه هایشان منفجر میشوند و میمیرند
و دنیا
لال شده است!
تو میپرسی چرا از دنیا متنفرم؟