17.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•رود نیل، طولانیترین رود جهان از آفریقا و مصر عبور میکنه
و بعد میرسه به جایی حوالی این دریا؛
دریای زیبای مدیترانه. •بعدازظهرها اگر از خونههای شهر فاصله بگیرید و توی مسیر منتهی به شنها راه برید و نسیم خنک دریا به صورتتون بزنه، کمکم میرسید به اینجا؛ «
ساحل غزه»
اونوقتمیتونید روی صخرهای بنشینید و به هیاهوی ماهیگیرها گوش بدید و غروب زیبای خورشید رو تماشا کنید.
5.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•اینجا
هم «غزه» ست. شهری که حالا پر از کودکان خونی و زخمی و بدون دست و پا و عضوه! پر از مادران عزادار و در خود شکستهس. «
شهر ساحلی ای» که تا سال ها جنگزده و مخروبه باقی میمونه...
از خودم متنفرم
از اینکه با فامیلهام نشستیم دور هم و صدای تلویزیون رو تا آخر بلند کردیم و پایتخت میبینیم _که حتی بامزه هم نیست_ متنفرم
از اینهمه اشک درونم خسته ام
از بیتفاوتی و کرختی خودم بدم میاد
از این که مستِ زندگی هستم در فرارم
دوست داشتم امدادگر ساده ای بودم در خانیونس که کمی عربی بلد بود و بچههای زخمی و ترسیده رو در آغوش میگرفت و آروم زخمهاشون رو مداوا میکرد.
یا خبرنگاری در مرز رفح بودم و هر روز عصر وضعیت خونین غزه رو به دنیا گزارش میدادم.
یا لااقل نویسندهای بودم که نوشته هاش خریدار داشت و بلد بود به جای این واگویههای بیهدف و نچسب، چیزی بنویسه که غم و درد و وحشت این روزهای آخرالزمانی رو به دیگران منتقل کنه.
اصلا کاش دانشجویی در آمریکا یا اروپا (با تمام بدیمنی اونجا) بودم و میتونستم برم با اونهایی که از این فضا خیلی دور اند حرف بزنم.
یه گوشهای گیرشون بیارم و براشون از محبوبم حسین(ع) بگم که چطور کاری کرد همه ما تا همیشه در مقابل ظلم بایستیم...
خلاصه
ای کاش
جایی بودم که این همه رخوت و مستی رو نمیپذیرفت.
جایی که شکستگیِ قلبم
چیزی رو در این دنیا حرکت میداد!
زندگیای رو بهتر میکرد.
ای کاش تیکه تیکه های قلبم،
کودک معصوم و بیدفاعی رو مسرور میکرد...
دنیا کور است
کر است
دنیا بوی تعفن میدهد
یک بار دیگر مثل همیشه
زورگویان دنیا هرچه آدم دلشان میخواهد تکه تکه میکنند و دنیا دنبال ساخت نسخه ی انیمهی عکسهای خانوادگی و دونفره اش است.
آدم ها به خاطر یک حیوان وحشی پست
در خانه هایشان منفجر میشوند و میمیرند
و دنیا
لال شده است!
تو میپرسی چرا از دنیا متنفرم؟
من خیلی دورم
از همه چیز و همه کس
حتی فکر آشنایی و نزدیکی با آدمها توی خیالم نمیگنجه
رویاش رو هم ندارم
اصلا آرزویی برای دوستی و مهر توی سرم نیست
به همین گوشهی بیرونق و ساکت از دنیا قانعم و طالب چیز بیشتری نیستم
این خوبه یا بد؟