eitaa logo
مسیر سعادت⁦🏝️⁩
1.3هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
3.6هزار ویدیو
52 فایل
🌹نابْ تَرینْ نُکاتِ زندگیِ شهدا و علما ❣فضایی صَمیمی و دُورْ از قیلُ و قالِ دُنیا❣ 🌷کشکول 💗حرف دل 👌 #کوتاه_کاربردی_جذاب_خاص 🍃بعد خواندن مطالب خودتان قضاوت کنید. 💌دوستانتان را به این بزم زیبا دعوت کنید. ارتباط با ادمین: @darabi_mohammdebrahim
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رودخانه فرات ، خبر از نزدیک شدن به شهر می دهد . آه که دیدن فرات با یادآوری لبهای تشنه (ع) و یارانش، چقدر تلخ است😢😭 فرات .....حرارت تند آفتاب.... تشنگی.... اُف بر دنیا که به طمع ملک ری و پست و مقام آن، آب را هم از فرزند زهرا س دریغ کردند😭 👈 شهر غمباری است و تنها حرم ها و بین الحرمین آن نیست که بر دل زائرش، گَرد غم می پاشد. جای جای آن تاریخ تلخی را به یاد می آورد . در اطراف حرم ها تا فرات، هرجا قدم میگذاری، میتوانی تصور کنی اینجا هم ع و اصحابش قدم گذاشته اند و شاید هم همان جا به شهادت رسیده اند😭 گفته اند که علیه السلام، رفت تا از شریعه فرات آب بیاورد، اما من که نمیدانم شریعه کدام قسمت از فرات بوده، و آن حضرت دقیقاً از کجای فرات آب برداشت ولی نخورد !😔 اما در جای جای کنار فرات میتوان احساس کرد که شاید حضرت، در همین نقطه نشسته و در حال پر کردن مشک آب بوده است😭 گاهی با خود می گویم کاش نشانه های واقعه عاشورا را نمی ساختند و به همان حالت، باقی میگذاشتند تا امروز بهتر بتوانیم تصویری از آن واقعه داشته باشیم ، اما دوباره می گویم در آن صورت چه روضه مکشوفه ای خواهد شد زیارت کربلا.....!!!😭😱 ....و فرات همچنان بی حسین ع و بی عباس ع، بر بستر مظلومیت تاریخ جاری است....😭 🆔 @afzayeshetelaat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مسیر سعادت⁦🏝️⁩
#تلنگر #نکته #خط_را_گم_نکنیم 1⃣ اگر بخواهیم جامعه را اداره کنیم، یارانی می‌خواهیم که #شیعه
2⃣ (ع) انتظارشان از اطرافیانشان برای برقراری حاکمیت خیلی بالاست. 👈به زُراره وقتی آرزو کرد ای کاش شما امام بودید، فرمودند: «الآن آسوده اید، اگر من امام بودم شما باید از شب تا صبح پیش من می نشستید به برنامه ریزی کردن، و از صبح تا شب به کار کردن.!» 👌 شاید در این کلام، تعریض و اشاره ای باشد که شما این‌کاره نیستید! 😔 حالا شما دوست دارید ما حاکم شویم، ولی من شما را می‌شناسم. ‼️ 👈 یا آن صحابه جلیل‌القدر امام صادق(ع) که  جُنب بود و غسل نکرده خدمت امام ‌رسید! حضرت با صدای بلند فرمودند: «آدم بدون طهارت، پیش امامش نمیرود»!⚠️ آن صحابی هم برگشت غسل کرد! 🚿 هیچ‌کس هم نفهمید چه شد و حضرت به چه کسی فرمود. بعد از جلسه، آن صحابی به امام صادق گفت: «آقا می‌خواستم شما را امتحان کنم!» 😳 😡آخر کسی امامش را امتحان می‌کند؟!! 😡 ادامه دارد 🆔 @afzayeshetelaat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚫⚫⚫🔘🔘🔘⚫⚫⚫ 🚩 نافع بن هلال🚩 1⃣ ست.... نافع، دلش در خیمه تن ، بی تابی می کند، مبادا دشمن نامرد بر محمل تاریکی بنشیند و بر خیام حرم یورش آورد... از جا برمی‌خیزد و دشت را میکاود... سایه ای در دشت می‌بیند، دست بر قبضه شمشیر می برد و آرام به سایه نزدیک می شود... سایه آرام روی بر می‌گرداند... ⬅ ای وای ، نه، این سایه نیست!! نور محض است. نور مطلق است. این امام است.... در اینجا چه می کند؟!🤔 سؤال گفته یا نگفته ی نافع را امام به نرمی پاسخ می دهد: «آمده بودم که فراز و نشیب های این اطراف را بنگرم و برای اهل حرم، مأمنی بیندیشیم. خارهای اطراف را برچینم تا خراشی بر پای طفلان نیندازد😭😭 تو چرا از خیمه خارج شده ای؟»
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
2⃣ نافع، دست بر قلب میگذارد. انگار می خواهد اضطراب و نگرانی خود را بپوشاند. کلامی که راهش را در گلو باز می کند نمیداند که پاسخ امام هست یا نه ، اما نگفتنش را هم نمی‌تواند. « من نگران شمایم ای امام! چشمانم فدایتان! شما و این شب و تنهایی و دشمن و سفاکی؟ مبادا.....😰 کلام در گلوی نافع بغض میشود و بعد آرام آرام آب می شود و از دیده ها فرو می ریزد.😭 امام دست او را به مهر میگیرد و می‌گوید: 👈چه جای هراس ای نافع! وعده خدا که تخلف نمی یابد، میشود آنچه باید بشود. امام دست بر شانه نافع میگذارد و صمیمانه میپرسد : «هیچ تمایلی به پرهیز و گریز از این مهلکه در تو هست؟»⁉ 😱 وای ! چه سوال غریبی! نافع و پرهیز؟! نافع و گریز؟!😩 پاهای نافع سست می شود آنچنانکه با تمام جانش بر پاهای امام می افتد😭😭 « مادرم به عزایم بنشیند اگر حتی ابر چنین خیالی لحظه ای در آسمان دلم ظاهر شود😱 این شمشیر من و هزار شمشیر دشمن! این تن ناقابل من بوسه گاه هزار خنجر دشمن! ای نازنین! سوگند به همان خدا که بر ما منت نهاد و تو را به ما داد، من تا آن سوی مرگ خویش از تو جدا نخواهم شد.»😭 امام این شاگرد پیروز شده در امتحان را ، با افتخار از جا بلند و روانه اش می کند...
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
3⃣ به خیمه زینب س رسیده اند، امام وارد خیمه میشود و نافع در بیرون حرم، می ماند و خیالش از خلال خیمه نفوذ می کند . نافع، کلام زینب را میشنود : « عزیز برادر! آیا اصحابت را آزموده ای؟ آنقدر دل و دین دارند که تو را در میانه نبرد تنها نگذارند و به دشمن نسپارند؟....😰 نافع، پریشان حال و گریان به خیمه حبیب میرود... حبیب! آی حبیب! این چه گاه خفتن است؟؟ بیا و ببین در دل دختر رسول خدا چه میگذرد؟ ما خفته ایم و زینب پریشان است! ما مرده ایم مگر؟؟ بیا کاری کنیم حبیب! بیا خاکی به سر کنیم ! جنون نافع چون صاعقه ای در تن و جان حبیب می پیچد و او را از جا می جهاند. انگار خبر زلزله همراه دارد در اطراف خیمه ها می دود و فریاد میزند: ای غیرت زادگان! ای غیور مردان! این گاه خفتن نیست! برخیزید بیایید! شیران حرم، در چشم به هم زدنی حبیب را دوره می کنند. چه خبر شده است؟؟ ما خواب نیستیم، نبودیم، منتظر اشاره ایم، چه خبر شده است؟؟ حبیب نگاهش به نگاه بنی هاشم گره می خورد: شما نه! شما بروید! شما اهل خانه اید! این آتشی است که بر جان همسایگان افتاده، شما محرم خانه اید ، شما اهل بیتید، بروید و آسوده بخوابید که این کار، کار ماست و منشأ این آتش در خانه ماست! ❗️
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
4⃣ و بعد حبیب، رو می کند به بقیه و می‌گوید: « من چه کرده‌ام؟ شما چه کرده اید ؟ این ننگ نیست برای ما که حرم، در ماندن و نماندن مان تردید کند؟؟ این عار نیست برای ما که زنده باشیم و حرم در اضطراب باشد؟؟ عرق شرم بر غرور شیران می نشیند. 👈 حبیب می گوید:« من الان سرم را بر خاک آستانه حرم میگذارم و بیعت بندگیم را تجدید می‌کنم.» در چشم به هم زدنی حبیب و نافع و یاران بر درگاه حرم فرود می آیند... صدای حبیب برای اهل حرم آشناست: ↩ « ای آزادگان رسول الله !! ما شمشیر های شماییم و شمشیر های جوانان شما جز بر گردن بدخواهان شما فرود نمی آید و این پیر ترین غلام شما قسم می‌خورد که بتازد بر آنان که در پی آسیب و گزند شمایند. به خداوندی خدا سوگند که اگر انتظار امر امام نبود، هم اکنون با شمشیرهای آخته بر دشمن هجوم می بردیم. ما آمده ایم تابیعت بندگیمان را با شما تجدید کنیم . ↩ و می‌شنوند که:« مرحبا به شما ای پاک طینتان و غیور مردان ! حرم رسول الله را پاس دارید.»👏🌹