#آنچه_از_امام_حسین_علیه_سلام_که_کمتر_شنیده ایم
🔸امام حسین را فقط در چند ساعت آخر زندگیاش خلاصه کردهایم در حالی که از ۵۷ سال زندگی او بی خبریم.!
✅ امام حسین در جنگهای جمل و صفین، مثل سربازهای ساده در میدان جنگ حاضر شد؛ در حالی که میتوانست به بهانه آقازاده بودن، خود را از رزم، معاف کند.
✅ امام حسین عاشقانه خانوادهاش را دوست داشت و به آنها محبت میکرد و حتی برای همسرش رباب، شعر عاشقانه میسرود.
✅ در حال اعتکاف و طواف خانه خدا، شخص مقروضی از ایشان تقاضای کمک کرد و امام حسین اعتکاف خود را شکست تا از طلبکار، تقاضای مهلت کند.
✅ هیچگاه هیچ پست و مقامی را از پدر خود که حاکم تمام ممالک اسلامی بود طلب نکرد. امام حسین کشاورز بود و هر روز بر روی اراضی خود کار میکرد.
✅ در ماجرای صلح امام حسن با معاویه، با برادرش همراهی کرد و سخن هیچ مخالفی را نپذیرفت. پس از شهادت برادر نیز تا زمان مرگ معاویه به پیمانی که معاویه بارها آن را شکسته بود، متعهد ماند.
✅ هیچگاه هیچ سائلی از خانه او دست خالی بر نمیگشت و نه تنها به فقرا کمک میکرد بلکه آنها را از گدایی بی نیاز میکرد.
✅ در ماجرای خاکسپاری امام حسن، به خاطر جلوگیری از نزاع، به دفن نشدن برادرش در کنار رسولالله رضایت داد.
✅ کنیز خود را به خاطر اینکه یک دستهگل به ایشان هدیه داد، آزاد کرد.
✅ وقتی بردهای را دید که به یک سگ غذا میدهد، او را از اربابش که یهودی بود خرید و همانجا آزاد کرد. مرد یهودی و همسرش با دیدن مرام حسین، همانجا مسلمان شدند.
✅ در ماجرای بیعت اجباری با یزید، در حالی که میتوانست مثل عبداللهبنزبیر در مکه پناهنده شود، اینکار را نکرد تا حرمت کعبه خدشهدار نشود.
✅ وقتی به سپاه هزار نفری حربنیزید ریاحی برخورد کرد، نه تنها از عطش لشکریان دشمن سوءاستفاده نکرد بلکه همه لشگریان دشمن را سیراب کرد. حتی امامحسین دستور داد که اسبهای دشمن را هم سیراب کنند.
✅ وقتی که فهمید مردم کوفه از بیعت خود برگشتهاند، برای جلوگیری از جنگ و خونریزی به دشمن گفت که از رفتن به کوفه منصرف شده و برمیگردد ولی ابنزیاد مخالفت کرد.
✅ وقتی حربنیزید ریاحی به دستور ابنزیاد، اجازه بازگشت به امام حسین نداد، اصحاب به ایشان پیشنهاد دادند که با لشکر کوچک حُر بجنگند و از مهلکه فرار کنند ولی حضرت سیدالشهداء فرمود:
من شروع کننده جنگ نیستم.
✅ در حالی که تعداد سربازان ایشان کمتر از صد نفر بود، به آنها فرمود هر کسی که بدهکار است نمیتواند با ما باشد و دو نفر از سربازان، به همین دلیل شبانه از امام حسین جدا شدند.
✅ زمین کربلا را شصت هزار درهم از صاحبان آن خرید و به همانها بخشید تا خون او در زمین دیگران ریخته نشود.
✅ مردم در هنگام دفن امامحسین، آثار زخمهایی کهنه بر دوش ایشان دیدند. امام سجاد فرمودند این زخمها اثر کیسههایی است که پدرم شبانه به منزل نیازمندان میبُرد.
دیالوگی از فیلم سینمایی اسنایپر ساخته ایالات متحده
سرباز: فرمانده چرا داریم تو این "بغداد لعنتی" می جنگیم؟
فرمانده:برای اینکه مردممون درنیویورک و لس آنجلس در امنیت زندگی کنن.
🇮🇶فاصله بغداد تا نیویورک9700کیلومتر🇺🇸
▪️بعضی از مردم ایران:
آخه ما برای چی باید پول هامونو تو عراق،لبنان وسوریه خرج کنیم و نیروهامونو بفرستیم اونجا بجنگن؟
فاصله بغداد تا ایران《80کیلومتر》🇮🇷🇮🇷
سلامتی همه مدافعان حرم و حریم انقلاب اسلامی صلوات
✅خدمتی که حصر کرد...
1⃣یکم. یک اصل کلیدی را فراموش نکنیم؛ جامعه ای که در آن نفاق کم شود، جامعه رشد یافته است.
نفاق از کفر بدتر است. چون منافق، همان کافر در لباس نفاق است. جامعه ای که در آن نفاق کم شود، جامعه بلوغ یافته است چراکه دشمن نمی تواند با تزیین و ظاهرسازی آنها را دچار خطا کند.
2⃣دوم. حوادث 88 چرا لقب فتنه گرفت؟ ادعای تقلب؟ خیر. اعتراضات غیرقانونی؟ خیر. آدم کشی و و صدمه زدن به بیت المال؟ خیر. عنوان فتنه تنها به یک دلیل بود: امتزاج غبارآلود حق و باطل؛ به نحوی که حق از باطل قابل شناسایی نبود؛ بقیه موارد ذیل همین عنوان بود.
3⃣سوم. همان سال رهبری فرمودند أین عمار؟ چرا چنین گفتند؟ مگر نبودند شخصیت های سیاسی و رسانه ای که علیه فتنه موضع گیری کنند؟ بودند؛ پس چرا فرمودند این عمار؟ مگر عمار در تاریخ چه کرده است و چرا آنروز نیازمند عمار بودیم؟
4⃣چهارم. در تاریخ ثبت است که نقش عمار در سپاه امیرالمومنین روشنگری و نشاندن غبار صفین بود تا حق از باطل تمییز داده شود. عمار فتنه شکن بود.
آنروز ها مطالبه منتقدین و مخالفان جنبش سبز محاکمه سران فتنه بود؛ حال آنکه کشور عمار می خواست.
چرا؟ مگر حق شان محاکمه نبود؟ حتما بود. اما قبل از محکمه باید نزد مردم محاکمه می شدند. باید فتنه ها می شکست تا حق نمایان شود.
5⃣پنجم. هدف نهایی حصر چه بود؟ حصر کمک کرد زمان بگذرد و غبارها بنشیند و باطل خود را نشان دهد. حصر کمک کرد هیجان های کف خیابان تمام شود تا جامعه عاقلانه صحنه را ببیند. نقش حصر فرصت روشنگری و انداختن نقاب نفاق بود.
و این پروژه کلان انقلاب اسلامی است. باید مردم بخواهند تا هر تصمیمی ولو قهریه کارساز باشد. امام با بنی صدر و بازرگان و منتظری نیز با همین راهبرد رفتار کرد. برای تک تک آنها فرمود "از اول می دانستم محق نیستند" اما همراهی می کنند تا با گذر زمان و روشنگری نقاب ها بیافتد. رهبری نیز با موسوی و جنبش سبز و جریان فتنه همین کردند. با امثال احمدی نژاد نیز.
6⃣ششم. و حالا توهین ها و هتاکی ها در بیانیه موسوی مهم نیست. مهم اینست که گذشت روزگار فتنه. رقیب موسوی آگاهی مردم است. همه چیز روشن است. یک خط است با دو سو؛ یا جریان انقلاب اسلامی و یا مقابل آن که طرفداران داعش و تروریست ها و آدم کش ها و سلطنت طلب ها و رجوی ها و غیره اند.
بیانیه موسوی تصریح موکدی بود بر مرزبندی که از 88 با مردم و این خاک و انقلاب پیدا کرد. آنروز نقاب و امروز بی نقاب؛ همین. بیشتر هم لازم نیست جدی گرفته شود.
گذشت دوران نفاق؛ این جامعه بلوغ یافته است..... منبع: همشهری
🌹برای حاج حسین همدانی و حاج قاسم سلیمانی
🔺یادت بخیر مَرد . انگار همین دیروز بود ، نوروز ۹۴ را میگویم . در ساحل نیلگون بوشهر . با عزمی مصمم و راسخ گفتی : "می جنگیم تا ناموس ایرانی به دست دیو و دد داعشی نیفتد . " اما چه زود "قالوا بلی" گفتی و رفتی...
🔸بامرام زود رفتی و حاج قاسم تنها ماند . البته دروغ نگویم ؛ حاج قاسم تنها نماند . حاج قاسم ماند و یک عده فدائیان خمینی . در ایران به آنها بسیجی می گویند ، در عراق حشدالشعبی ، در سوریه قوات وطنی و .... . آری تفکر خمینی جهانی شده ، حتی در آن سوی قاره ی سیاه و با وجود امثال شیخ زکزاکی ها... امروز عَلَم به سید علی رسیده . با اذن سید ، حلب آزاد شد...موصل آزاد شد...
🔹حاج حسین دعایمان کن ، راه پر از سنگلاخ است و پاهایمان پرآبله ؛ ایمانمان هم که مثل یخ کم کم آب می رود...
حاج حسین دعایمان کن
.
♻️ چرا ساکتند؟
🔰 حمید رسایی: چهره میرحسین موسوی سالهاست برای مردم روشن شده، او مُرده سیاسی است. هدف از کتابی که یکی از رسانههای خارجی او آماده کرده و متنی که از وی به عنوان مقدمه آن قرار دادهاند، این است که بگوید: موسوی نمُرده، فراموشش نکنید.
اما مسأله ما موسوی نیست بلکه مسأله چهرههای دیگری هستند که همچنان با رفتار منافقانه خود، واقعیتشان مشخص نشده و زیست سیاسیشان ادامه دارد. این منافقین، برخی در اردوگاه اصلاحطلبی زیست کردهاند به عنوان اصلاحطلب شناخته میشوند و برخی در اردوگاه اصولگرایی زیستهاند و به عنوان اصولگرا شناخته میشوند، اما به کارنامه برخی از آنها که نگاه میکنیم، هر دو پشیمان از گذشته انقلابی خود، هر دو بیاعتماد به وعدهها و سنتهای الهی، هر دو خسته از آرمانگرایی و پنجه در پنجه شدن با استکبار، هر دو با تغییر سبک زندگی مردمی به زندگی اشرافی و ...
اعلام موضع خواص (اصلاحطلب یا اصولگرا یا ...) در این بزنگاهها مهم است چون واقعیتهای درونی افراد و جریانات را نشان میدهد.
دلیل سکوت برخی چهرهها در مواجه با متن منتشر شده موسوی، همان نکتهای است که در فتنه سال ۸۸ آنها را به سکوت واداشت.
سال ۸۸ بسیاری از آنها اعتقادی به وقوع تقلب نداشتند؛ وقتی حرمت امام و آرمانهای امام در تجمعاتشان شکسته میشد، واقعا در دل ناراحت بودند؛ در عاشورای ۸۸ هم وقتی عدهای حرام لقمه، آن جفا را در حق آن روز عزیز کردند و حرمت صاحبش را شکستند، اینها واقعا راضی و خوشحال نبودند؛ اما در تمام این مقاطع ساکت بودند، چرا؟
چون جسارت و شجاعت نداشتند که وقتی زمین خوردند، بلند شوند و خودشان را بتکانند و مسیر کجرفته را ادامه ندهند؛ چون با خود میگفتند موضعگیری ما به نفع رقیب تمام میشود! چون جناح و جهت و جریان سیاسیای که در آن قرار داشتند، بتهای درونیشان شده بود و نمیگذاشت حرمتشکنی و بر شاخه نشستن و بُن بریدن را ببینند. امروز هم همان منطق بر سکوت این جماعت حاکم است.
رهبر معظم انقلاب پس از شهادت حاج قاسم سلیمانی، درباره خصوصیات آن شهید به نکته ظریفی اشاره کردند. یکی از خصوصیات آن شهید را شجاعت دانستند و بعد فرمودند که حاج قاسم نه فقط در میدان جنگ که در میدان سیاست هم شجاع بود.
اما شجاعت آن شهید در میدان سیاست چه بود؟ پس از شهادت آن عزیز، وقتی ارادت چند ده میلیون به حاج قاسم هویدا شده، چهرهها و رسانههای جریان مشهور به اصلاحات با استناد به برخی مواضع گذشته آن شهید (از جمله گرایش وی به خاتمی در انتخابات سال ۷۶ و ارتباطات شخصی ایشان با برخی چهرههای سیاسی این جریان) این استقبال مردمی را به نام خود فاکتور کردند (هر چند کم کم چهره واقعی خود را در نفی انتقام سخت نشان دادند).
همه میدانند که آن شهید علیرغم موضعی که در انتخابات ۷۶ داشت، سال ۷۷ وقتی شعار اصلاحطلبی این جماعت، رُخ واقعی خود را (که اصلاح اصول مهم قانون اساسی و در مواردی، اصلاح مبانی شریعت به اسم روشنفکری دینی بود) نشان داد، حاج قاسم عَلَم مقابله با این انحراف را برداشت و در نامه مشهور فرماندهان سپاه، به خاتمی هشدار داد. این تنها مورد از شجاعت آن شهید در میدان سیاست نبود.
بله، این همان صفتی بود که رهبر انقلاب وقتی این جماعت به دنبال بهره برداری از محبوبیت آن شهید هستند، درباره ایشان فرمودند:
"این شجاعت و تدبیرِ توأمان، فقط در میدان نظامی هم نبود، در میدان سیاست هم همین جور بود... در مسائل داخل کشور اهل حزب و جناح و مانند اینها نبود، لکن به شدّت انقلابی بود. انقلاب و انقلابیگری خطّ قرمزِ قطعیِ او بود؛ ذوب در انقلاب بود. پایبند به خطّ مبارک و نورانیِ امام راحل (رضوان الله علیه) بود." ۹۸/۱۰/۱۸
ریشه سکوت تلخ عدهای در بزنگاههای حساس و در برابر مواضع غلط امثال موسوی، فقدان ارزشهای انقلاب، پشیمانی از راه امام، وابستگی حزبی و نبود شجاعت در درون آنها و در یک کلمه قبیلهگرایی است.
8.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یکنکته از هزاران:
کائنات چیست ؟
در نظر بزرگان دین و دانشمندان علوم دینی کائنات بخش کوچکی از مُلک خداوندیه که شامل مخلوقات و منظومات و قوانین الهی حاکم بر اون هستش.
مکاتب مادی سعی در القای متوقف بودن دنیا به همین منظومات و قوانین میکنن تا وجود خدا و معاد رو منکر بشن .
لذا این خیلی مهمه که مراقب این شیوههای شیاطین ضد خدا و دین و مکتب و مذهب باشین.
هر چه هستش از خداست و حال خوب رو باید از خدا خواست و هرآنچه که مکاتب مادی برای کسب حال خوب میگن ؛ اتم و اکملش در دین اسلام وجود داره.
اونم در بهترین حالت و با کسب ثوابی دائمی که کوچکترین کارمونم بنام خدا و برای خداست حتی آب خوردن و نیازش.
ترجمه صفحه◄ ٢٩٥ ►🌹سورة الكهف🌹
و [پس از مشورت و گفتگو با یکدیگر چنین گفتند:] اکنون که از آنان و آنچه غیر خدا می پرستند، کناره گرفته اید، پس به این غار پناه گیرید تا پروردگارتان از رحمتش بر شما بگستراند و در کارتان آسایش و آسانی فراهم آورد. (۱۶) و خورشید را می بینی که وقتی طلوع می کند، از سمت راست غارشان متمایل می شود، و وقتی غروب می کند، سمت چپشان را ترک می کند، و آنان در محل وسیعی از آن غارند [که نسیم مطبوعش آنان را فرا می گیرد]؛ این از نشانه هایِ [قدرتِ] خداست. خدا هر که را هدایت کند، راه یافته است و هر که را گمراه نماید، هرگز برای او یاور و دوست هدایت کننده ای نخواهی یافت. (۱۷) و آنان را گمان می کنی که بیدارند، در حالی که خوابند، و آنان را به جانب راست و جانب چپ می گردانیم، و سگشان دو دستش را در آستانه غار گسترانیده است. اگر بر آنان آگاه می شدی از آنان روی برتافته و می گریختی و همه وجودت از [دیدن] آنان پر از ترس می شد. (۱۸) و همان گونه [که با قدرت خود خوابشان کردیم، از خواب] بیدارشان نمودیم تا میان خود از یکدیگر [از حادثه اتفاق افتاده] بپرسند. گوینده ای از آنان گفت: چه مقدار [در خواب] مانده اید؟ [برخی] گفتند: یک روز یا پاره ای از روز را [در خواب] مانده ایم. [و برخی دیگر] گفتند: پروردگارتان به مقداری که [در خواب] مانده اید، داناتر است، پس یکی از خودتان را با این پولتان به شهر روانه کنید و او باید با تأمل بنگرد کدام یک [از مغازه داران شهر] غذایش پاکیزه تر است؟ پس غذایی از آن برایتان بیاورد، و او باید [در رفت، برگشت و داد و ستد] دقت و نرمی و لطف نشان دهد و احدی را از حال شما آگاه نکند. (۱۹) زیرا اگر بر شما دست یابند، سنگسارتان می کنند یا شما را به آیین خود برمی گردانند، و در آن صورت هرگز رستگار نخواهید شد. (۲۰)🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
#خاطره_ای_زیبا_از_دکتر_زرین_کوب
🔹روز عاشورا بود و در مراسمی بهمین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم ، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی، نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و عکسم را روی آن زده بودن انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه ای نشستم.
🔹دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی ام می گشتم .. موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند ، برای همین نمی خواستم، فعلا کسی متوجه حضورم بشود، هرچه بیشتر فکر می کردم ، کمتر به نتیجه می رسیدم ، ذهنم واقعا مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته افکارم را پاره کرد :
🔹ببخشید شما استاد زرین کوب هستید ؟
🔹گفتم : استاد که چه عرض کنم، ولی زرین کوب هستم
🔹خوشحال شد، شروع کرد به شرح این که چقدر دوست داشته، بنده را از نزدیک ببیند، همین طور که صحبت میکرد، دقیق نگاهش می کردم، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد ؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد ؟
🔹پیرمردی روستایی با چهره ای چین خورده و آفتاب سوخته، متین و سنگین، اما باوقار
🔹می گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده و در اوقات بیکاری یا قرآن می خواند یا غزل حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه و چه زیبا غزل حافظ را می خواند
🔹پرسیدم : حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید ؟
🔹گفت : سؤالی داشتم و سپس پرسید : شما به فال حافظ اعتقاد دارید ؟
🔹گفتم : خب بله ، صددرصد ... گفت : ولی من اعتقاد ندارم !
🔹پرسیدم : من چه کاری می تونم انجام بدم ؟ از من چه خدمتی بر میاد ؟
💥( عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می بردم )
🔹گفت : خیلی دوست دارم معتقد شوم، یک زحمتی برای من می کشید ؟
🔹گفتم : اگر از دستم بر بیاد، حتما ، چرا که نه
🔹گفت : یک فال برام بگیر
🔹گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم نیست
🔹بلافاصله دیوانی کوچک از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت : بفرما
🔹مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم، نیت کنید
🔹فاتحه ای زیر لب خواند و گفت : برای خودم نمی خوام، می خوام ببینم حافظ در مورد امروز ( روز عاشورا ) چی می گه ؟؟
🔹برای لحظه ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال
🔹حافظ ...عاشورا ، اگه جواب نداد چی ؟ عشق و علاقه این مرد به حافظ چی ؟
🔹با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوعات پرداخته باشد
🔹متوجه تردیدم شد، گفت : چی شد استاد ؟ گفتم : هیچی، الان
🔹چشمان را بستم و فاتحه ای قرائت و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه ای را باز کردم :
💥زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
💥گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت
💥بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
💥یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
💥رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
💥گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
💥در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
💥سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
💥چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی
💥جانا روا نباشد خونریز را حمایت
💥در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
💥از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
💥از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
💥زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
💥ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم
💥یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
💥این راه را نهایت صورت کجا توان بست
💥کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
💥هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
💥جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
💥عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
💥قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
🔹خدای من این غزل موضوعش امام حسین و وقایع روز و شب یازدهم نیست، پس چیست ؟ سالها خود را حافظ پژوه می دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل، از این زاویه نگاه نکرده بودم، این غزل ویژه برا همین مناسبت سروده شده !
🔹بیت اولش را خواندم از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه کردن با من کرد و از حفظ با من همخوانی و گریه می کرد، طوری که تمام بدنش می لرزید انگار روضه می خواندم و او هم پای روضه ی من بود .
🔹متوجه شدم عده ای دارند مارا تماشا می کنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فرا خواند و عذرخواه که متوجه حضورم نشده ، حالا دیگر می دانستم سخنان خود را چگونه آغاز کنم .
🔹بلند شدم، دستم را گرفت و می خواست ببوسد که مانع شدم، خم شدم، دستش را به نشانه ادب بوسیدم .
🔹گفت معتقد شدم، معتقد بووودم، ایمان پیدا کردم استاد، گریه امانش نمی داد !
🔹آن روز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه من گریه کردند که پای هیچ روضه ای به قول خودشان گریه نکرده بودند .
🔹پیشنهاد می کنم هر وقت حال خوشی داشتید، این غزل را بخوانید.
🍀🍀🍀﷽🍀🍀🍀
ســـــلام صبــحگاهے تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج)
🌺السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ
یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان🌺
🌹#سلام_بر_حسین_ع 🌹
🌺 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.🌺
#حدیث_روز
🖤 #امام_حسين عليه السلام فرمودند:
🍀 اَعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ الدُّعاءِ، وَاَبْخَلُ النّاسِ مَنْ بَخِلَ بالسَّلامِ
🍃 ناتوان ترين مردم كسى است كه از دعا عاجز باشد و بخيل ترين مردم كسى است كه در سلام بُخل ورزد
📖 بحارالانوار، ج93، ص294
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
🌷۲ نشانه مومن:
۱.مال دادن درراه خدا۲.استغفاردر دل شب
وَالْمُنْفِقِينَ وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحَارِ١٧آل عمران
تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ (١٦)سجده
وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ (١٨)ذاریات
وَفِيٓ أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّآئِلِ وَالْمَحْرُومِ (١٩)ذاریات
🌷صدقه ومال دادن مقدمه صالح شدن است:
🌷... لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ (٧٥)توبه
🌷... فَأَصَّدَّقَ وَأَكُنْ مِنَ الصَّالِحِينَ (١٠)منافقون
میگن خدایامهلت بده صدقه بدهیم وازصالحین شویم
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷