eitaa logo
منتظران ظهور اقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
2.3هزار دنبال‌کننده
66.3هزار عکس
15.6هزار ویدیو
53 فایل
هر گونه کپی وبرداشت بهر صورت با ذکر صلوات برای سلامتی و تعجیل در ظهور اقا امام زمان حلال میباشد و معرفی ما صدقه جاریه
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅═✼✿‍✵🌷♥️🌷✵✿‍✼═┅┄ ⊰❀⊱اولین ســـلام_صبــحگاهے ⊰❀⊱⊰❀⊱⊰❀⊱━═━━═━ا تقـــدیم به ســـاحت مقـــدس قطب عالــم امکان حضـــرت صـاحـب الــزمان【عجل الله فرجه】 السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدے یاخلیفةَ الرَّحمن و یاشریڪَ القرآن ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان الاَمان ⊰❀⊱و سلام بر سالارِ شهیدان ━═━━═━⊰❀⊱⊰❀⊱⊰❀⊱ا
*۹سفارش از قران که اگر عمل کنیم خیلی از رفتارهایمان شاید شکل دیگری بخود گیرد* *👌فَتَبَيَّنُوا:* اهل تحقیق و بررسی باشید، قبل از اینکه سخنی بگویید، خوب در باره آن تحقیق کنید. *👌فَأَصْلِحوُا* اگر بین دوستان و آشنایان شما کدورتی هست، میان ایشان صلح و سازش برقرار کنید و خود نیز اهل صلح و سازش باشید. *👌وَأَقْسِطُوا:* عادل باشید و براساس حق قضاوت کنید و در اجرای حق، میان دوست و آشنا با غریبه فرقی نگذارید. *👌لَا يَسْخَر:* دیگران را مسخره نکنید، مردم‌ و‌ اقوام گوناگون را به سُخره نگیرید. *👌وَلَا تَلْمِزُوا:* به دیگران طعنه نزنید و از آنها عیب جویی نکنید. *👌وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَاب:* لقب‌های زشت و ناپسند بر یکدیگر مگذارید و از اینکه یکدیگر را با القاب زشت و ناپسند صدا بزنید، شدیداً اجتناب کنید. *👌اِجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ:* از بسیاری از گمانها دوری کنید، همچنین از گمان بد در مورد دیگران به شدت خودداری کنید. *👌وَلَا تَجَسَّسُوا:* اهل جاسوسی و پرده دری نباشید و در کار و زندگی دیگران سرک نکشید. *👌وَلَا يَغْتَب:* اهل غیبت پشت دیگران نباشید و جلساتی را که در آن غیبت کسی می شود، ترک کنید. *🗣 🌹این سفارشات ۹گانه در سوره مبارکه حجرات آمده و برخی از رهنمودهای الهی در تعامل با سایر انسانها را به اختصار بیان فرموده است.🌹
✍ شخصی از آیت الله بهجت درخواست دستوری فرمودند. آقا که همیشه مشغول ذکر بودند، سر بلند کردند و فرمودند :«تا می‌توانید گناه نکنید» سپس سر به زیر انداختند و مجدّداً مشغول ذکر شدند. بعد از چند لحظه سر بلند کردند و فرمودند: «اگر احیاناً گاهی مرتکب شدید سعی کنید گناهی که در آن حقّ‌الناس است نباشد». باز سر به زیر انداخته و مشغول ذکر شدند. و بعد از چند لحظه باز سر بلند کردند و برای سومین بار فرمودند: «اگر گناه مرتکب شدید که در آن حقّ‌الناس است سعی کنید در همین دنیا آن را تسویه کنید و برای آخرت نگذارید که آن جا مشکل است.» 📚 برگرفته از کتاب فریادگر توحید، ص ٢١٨ 🍂🍁🍂
✈️ *حاج قاسم.....* *مهندس پرواز....* 🌹 *خاطره ای زیبا از خلبان هواپیمای ایرباس درباره شهید حاج قاسم سلیمانی* 🔶خرداد سال ۹۲ قرار بود با هفت تُن بار ممنوعه به سمت دمشق پرواز کنیم. علاوه بر بار، تقریباً ۲۰۰ مسافر هم داشتیم که حاج قاسم یکی‌شان بود. حاجی مرا از نزدیک و به اسم می‌شناخت. طبق معمول وارد هواپیما که شد اول سراغ گرفت خلبان پرواز کیه؟ گفتند اسداللهی. صدای حاج قاسم را که گفت "امیر" شنیدم و پشت بندش دَرِ کابین خلبان باز شد و خودش در چارچوب در جاگرفت. مثل همه پرواز‌های قبلی آمد داخل کابین و کنارم نشست. زمان پرواز تا دمشق تقریباً دو ساعت و نیم بود. این زمان هر چند کوتاه بود ولی برای من فرصت مغتنمی بود که همراه و هم صحبتش باشم. تقریباً ۷۰ ، ۸۰ مایل مانده به خاک عراق قبل از اینکه وارد آسمان عراق شویم باید از برج مراقبت فرودگاه بغداد اجازه عبور می‌گرفتیم. اگر اجازه می‌داد اوج می گرفتیم و بعد از گذشتن از آسمان عراق بدون مشکل وارد سوریه می شدیم. گاهی هم که اجازه نمی دادند ناگزیر باید در فرودگاه بغداد فرود می‌آمدیم و بار هواپیما چک می شد و دوباره بلند می‌شدیم. اگر هم بارمان مثل همین دفعه ممنوع بود اجازه عبور نمی گرفتیم از همان مسیر به تهران بر می گشتیم. آن روز طبق روال اجازه عبور خواستم، برج مراقبت به ما مجوز داد و گفت به ارتفاع ۳۵ هزار پا اوج گیری کنم. با توجه به بار همراهمان نفس راحتی کشیدم و اوج گرفتم. نزدیک بغداد که رسیدیم، برج مراقبت دوباره پیام داد. عجیب بود! از من می‌خواست هواپیما را در فرودگاه بغداد بنشانم. با توجه به اینکه قبلا اجازه عبور داده بودند شرایط به نظرم غیر عادی آمد. مخصوصاً اینکه کنترل فرودگاه دست نیروهای آمریکایی بود. گفتم:" با توجه به حجم بارم امکان فرود ندارم. هنگام فرود چرخ‌های هواپیما تحمل این بار را ندارد. مسیرم را به سمت تهران تغییر می دهم." به نظرم دلیل کاملاً منطقی و البته قانونی بود اما در کمال تعجب مسئول مراقبت برج خیلی خونسرد پاسخ داد: نه اجازه بازگشت ندارید در غیر اینصورت هواپیما را می زنیم! 🔶من جدای از هفت تُن بار، حجم بنزین هواپیما را که تا دمشق در نظر گرفته شده بود محاسبه کرده بودم تا به دمشق برسیم بنزین می سوخت و بار هواپیما سبک تر می شد. تقریباً یک ربع با برج مراقبت کلنجار رفتم، اما فایده نداشت. بی توجه به شرایط من فقط حرف خودش را می زد. آخرش گفت: آنقدر در آسمان بغداد دور بزن تا حجم باک بنزین هواپیما سبک شود. حاج قاسم آرام کنار من نشسته بود و شاهد این دعوای لفظی بود. گفتم: حاج آقا الان من میتونم دو تا کار بکنم، یا بی توجه به اینها برگردم که با توجه به تهدیدشان ممکنه ما رو بزنن، یا اینکه به خواسته شان عمل کنم. حاج قاسم گفت: کار دیگه ای نمیتونی بکنی؟ گفتم: نه. گفت: پس بشین! آقای رحیمی مهندس پروازمان بین مسافرها بود، صدایش کردم. داخل کابین گفتم؛ لباس هات رو در بیار. به حاج قاسم هم گفتم: حاج آقا لطفاً شما هم لباس هاتون رو در بیارید. حاج قاسم بی چون و چرا کاری که خواستم انجام داد. او لباس های مهندس فنی را پوشید و رحیمی لباس های حاج قاسم را. یک کلاه و یک عینک هم به حاجی دادم. از زمین تا آسمان تغییر کرد و حالا به هر کسی شبیه بود الا حاج قاسم. رحیمی را فرستادم بین مسافرها بنشیند و بعد هم به مسافرها اعلام کردم: برای مدت کوتاهی جهت برخی هماهنگی های محلی در فرودگاه بغداد توقف خواهیم کرد. روی باند فرودگاه بغداد به زمین نشستیم. ما را بردند به سمت "جت وی" که خرطومی را به هواپیما می چسبانند. نیم ساعت منتظر بودیم، ولی خبری نشد. اصلاً سراغ ما نیامدند. هر چه هم تماس می گرفتم می گفتند صبر کنید... بالاخره خودشان خرطومی را جدا کردند و گفتند استارت بزن و برو عقب و موتورها را روشن کن و دنبال ماشین مخصوص حرکت کن. هرکاری گفتند انجام دادم. کم کم از محوطه عادی فرودگاه خارج شدیم، ما را بردند انتهای باند فرودگاه جایی که تا به حال نرفته بودم و از نزدیک ندیده بودم. موتورها را که خاموش کردم، پله را چسباندند. کمی که شرایط را بالا و پایین کردم به این نتیجه رسیدم که در پِیِ حاج قاسم آمده اند. به حاجی هم گفتم، رفتارش خیلی عادی و طبیعی بود. نگاهم کرد و گفت: تا ببینیم چه میشه. به امیر حسین وزیری که کمک خلبان پرواز بود گفتم: امیرحسین! حاجی مهندس پرواز و سر جاش نشسته! تو هم کمک خلبانی و منم خلبان پرواز. من که رفتم، دَرِ کابین رو از پشت قفل کن. بعد هم با تاکید بیشتر بهش گفتم: این "در" تحت هیچ شرایطی باز نمی شه، مگه اینکه خودم با تو تماس بگیرم. 🔶از کابین بیرون آمدم. نگاهم روی باند چرخید. سه دستگاه ماشین شورلت ون، به سمت ما می آمدند. دو تایشان، آرم سازمان اف بی آی آمریکا را داشتند و یکی شان آرم استخبارات عراق را. شانزده، هفده آمریکایی و عراقی از ماشین ها پیاده شدند و پله ها رابالا آمدند و توی پاگرد ایستاد
ند. برایشان آب میوه ریختم و سر حرف را باز کردم. به زبان انگلیسی کلی تملق شان راگفتم و شوخی کردم و خنداندمشان تا فقط حواسشان را از سمت کابین پرت کنم. سه چهارنفرشان که دوربین های بزرگ فیلمبرداری داشتند وارد هواپیما شدند. توی هر راهرو هواپیما دو تا دوربین مستقر کردند. بعد هم یکی یکی لنز دوربین را روی صورت مسافرهازوم می کردند. رفتارشان عادی نبود. به نظرم داشتند چهره ی مسافران پرواز را اسکن می کردند و با چهره‌ای که از حاج قاسم داشتند تطبیق می دادند. این کارها یک ربع، بیست دقیقه ای طول کشید و خواست خدا بود که فکرشان به کابین خلبان نرسید. آمریکایی ها دست از پا درازتر رفتند و عراقی‌ها ماندند. تا اینکه گفتند : زود در "کارگو" را باز کن تا بار رو چک کنیم. نفسم بند آمد. خیالم از حاج قاسم تا حدودی راحت شده بود، اما با این بار ممنوعه چه کار باید می کردم؟! این را که دیگر نمی شد قایم یا استتارکرد. مانده بودم چطور رحیمی را بفرستم کارگو را باز کند؟ این جزو وظایف مهندس فنی پرواز بود، اما رحیمی که لباس شخصی تنش بود هم مثل بید می لرزید، منم بلد نبودم. دیدم چاره‌ای برایم نمانده، خودم همراهشان رفتم. از پله ها بالا رفتم و از روی دستورالعملی که روی در کارگو نوشته بود در را با زحمت و دلهره باز کردم. یکی شان با من آمد یک جعبه را نشان داد و گفت: این جعبه رو باز کن... سعی کردم اصلا نگاهش نکنم. قلبم خیلی واضح توی شقیقه هایم می زد. حس می‌کردم رنگ به رویم نمانده. دست بردم به سمت جیب شلوارم، کیف پولم را بیرون کشیدم و درش را باز کردم و دلارهای داخلش را مقابل چشمش گرفتم. لبخند محوی روی لبش آمد و چشمکی حواله ام کرد. نمی‌دانم چند تا اسکناس بود همه را کف دستش گذاشتم، او هم چند عکس گرفت و گفت بریم... 🔶روی باند فرودگاه دمشق که نشستیم، هوا گرگ و میش بود.حاجی رو به من گفت: امیر پیاده شو. پیاده شدم و همراهش سوار ماشینی که دنبالش آمده بود شدیم. رفتیم مقرشان توی فرودگاه. وقت نماز بود. نمازمان را که خواندیم گفت: کاری که بامن کردی کی یادت داده؟ گفتم: حاج آقا من ۶۰ ماه توی جنگ بوده ام این جورکارها رو خودم از برم... قد من کمی از حاجی بلندتر بود، گفت: سرت رو بیار پایین. پیشانی ام را بوسید و گفت: اگرمن رئیس جمهور بودم مدل افتخار گردنت می انداختم. گفتم: حاج آقا اگه با اون لباس میگرفتنتون قبل از اینکه بیان سراغ شما، اول حساب من رو می‌رسیدند، اما من آرزو کردم پیشمرگ شما باشم... تبسم مهربانی کرد و اشک از گوشه ی گونه هاش پایین افتاد. 👨‍✈️راوی: کاپیتان امیر اسداللهی ، خلبان هواپیمای ایرباس شرکت هواپیمایی ماهان.
‍ ‍ ‍ ‍ ‍🌺🌺 ‍بسم رب الشهدا و صدیقین ‍ لحظات ناب بندگی 💦🌷💦 در یک قرار معنوی 💦🌷💦 بر سجاده عاشقی 💦🌷💦 💦🌷💦التماس دعا 💦🌷💦 ‍ ‍ 💝💝آوای ملکوتی اذان💝📣* 💞💞💞💞💞 🌻میرسد بانگ اذان باز مرا میخوانی 🌻تا دهی این دلِ بی حوصله را سامانی 🌻بار الها تو همانی که در هر نفسی 🌻بهتر از من، همه احوال مرا میدانی ‌‌ 🕊🌾🕊 🌾🕊 عاشقان وقت نماز است 🕊 📢 اذان میگویند 🌺اَللّهُ اَکبَرُ اَللّهُ اَکبَرُ 🌺اَللّهُ اَکبَرُ اَللّهُ اَکبَرُ 🌻💦🌻 🌺اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ 🌺اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ 💦🌻💦 🌺 اَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ 🌺اَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ 🌻💦🌻 🌺 اَشْهَدُ أَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّهِ 🌺 اَشْهَدُ أَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّهِ 💦🌻💦 🌺 حَی عَلَی الصَّلاةِ 🌺حَی عَلَی الصَّلاةِ 🌻💦🌻 🌺حَی عَلَی الْفَلاحِ 🌺حَی عَلَی الْفَلاحِ 💦🌻💦 🌺حَی عَلی خَیرِ الْعَمَلِ 🌺حَی عَلی خَیرِ الْعَمَلِ 🌻💦🌻 💝اَللّهُ اَکبَرُ اَللّهُ اَکبَرُ 💦🌻💦 💝لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ 💝عَجِلُ بِالصلاة 💝💝التمــــــــــاس دعــــای فرج💝 ☀🕊🍃🌻🍃🕊🌻 💐💐💐💐💐💐💐 🌼بِســـمِـ‌اللّہ‌اَݪْـــرَّحْمــݧِ اَݪْـــرَّحیـــݥــ🌼 🌼اللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن 🌼اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن‌ 🌼اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن 〰🕊🍃🌻🍃🕊〰 ه ✨🕊بشتابید به سوی نماز اول وقت 🍃🌻〰🕊〰
❣ قسمتم نيست ببوسم قدمت را انگار بر سر دوش بگيرم علمت را انگار هر زمان غرق شدم در دل درياي گناه ديدم از دور مي آيد کرمت را انگار 🤲اَللّٰهُمَّ عَجِّلِ لْوَلیِّکَ الْفَرَجْ🤲 🌹تعجیل درفرج پنج صلوات
┄┅══✼ *✨﷽✨*✼══┅┄ دست ادب بر روی سینه می گذاریم السَّلامُ عَلَى الْقآئِمِ الْمُنتَظَرِ و الْعَدْلِ الْمُشْتَهَرِ سلام بر قیام کننده‌اى که انتظارش کشیده مى‌شود و (سلام بر) عدل آشکار سلامی می دهیم از روی اخلاص سلامی را که دلتنگی در آن باشد نمایان ز لب های عزیرت گر جوابی بشنویم ما ؛ چه حسی می نشیند در میان سینه هامان پس : السَّلامُ عَلَیکَ یا صاحِبَ الزّمان
🕋🍃🕌🍃🕌 🍃🕌🍃 🕌🍃 🍃 وقت اذان است بشتابید به سوی نماز اول وقت                          🍃🌸الله اکبر 💗                              🍃🌸الله اکبر💗                           🍃🌸 الله اکبر💗                      🍃🌸 الله اکبر💗           🍃🌸اشهد ان لا اله الا الله💗       🍃🌸اشهدان لا اله الا الله💗 🍃🌸اشهد ان محمدا رسول الله💗 🍃🌸اشهد ان محمدا رسول الله💗     🍃🌸اشهد ان علیا ولی الله💗      🍃🌸اشهد ان علیا ولی الله💗             🍃🌸حی علی الصلاه💗               🍃🌸حی علی الصلاه💗               🍃🌸حی علی الفلاح💗             🍃🌸حی علی الفلاح💗        🍃🌸حی علی خیر العمل💗    🍃🌸حی علی خیر العمل💗        🍃🌸الله اکبر 💗              🍃🌸الله اکبر💗                 🍃🌸لا اله الا الله 💗               🍃🌸لا اله الا الله💗 🍃 🕌🍃 🍃🕌🍃 🕋🍃🕌🍃🕌
🔴 توسل به امام زمان علیه السلام بعد از نماز مغرب برای امور مهم 🔵 در کتاب «التحفة الرضويّة» آمده است : بعد از نماز مغرب بر پيغمبر و آل او عليهم السلام صد مرتبه صلوات مي‏ فرستي، سپس هفتاد مرتبه مي‏ گويي : يا اَللَّهُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا فاطِمَةُ يا حَسَنُ يا حُسَيْنُ، يا صاحِبَ الزَّمانِ، أَدْرِکْني يا صاحِبَ الزَّمانِ آن گاه صد مرتبه ديگر بر پيغمبر گرامي صلي الله عليه وآله وسلم صلوات مي‏ فرستي، سپس حاجت خود را مسألت مي‏ کني. 🌕 صاحب کتاب «التحفة الرضويّه» در ادامه مي‏ نويسد : سيّد علّامه پدر بزرگوارم گفته است : اين عمل براي امور مهمّ مجرّب است. 📚 التحفة الرضويّة ص ۱۵۰
هی گنه کردم و هی جار زدم یار بیا من ندانم چه شود عاقبت کار.....بیا خود بگفتی دعا بهر ظهورت بکنیم خواندمت خسته ام ای یار بیا... ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎
🔴 اوج گیری دوباره کرونا در مازندران بعد از کامل 😏 🔸موسوی، رئیس دانشگاه علوم پزشکی مازندران: 🔹تعداد مبتلایان جدید کرونایی در مازندران امروز در مقایسه با دیروز ۱۰۰ درصد افزایش داشته است./خبرنگاران جوان