#عقیق_شعر
در آن تاریک، دل میبُرد ماه از عالم بالا
گرامی باد این رخشنده، این تابان بیهمتا
شب است و خردههای خندۀ ماه از ورای ابر
میافتد روی آب و میپرد خواب از سر دریا
شب است و میتکاند آسمان از دامنش آرام
کمی از ماندههای نور را بر سفرۀ صحرا
میاندازد فلک بر صورت خورشید روانداز
و میخواباند او را روی پای خویش تا فردا...
میان چادر شب ماه زیباتر شود آنسان
که بین لشکر دشمن جمال یوسف لیلا
خوشا لیلا که در دامان جوانی اینچنین پرورد
که دارد خوف از پروردگار خویشتن تنها
تعالیالله رویش را که «والفجر» است تفسیرش
تعالیالله مویش را که «والیل اذا یغشا»
ملاحت میچکد از ساحت پیشانیاش هر بار
که در نزد پدر پایین میاندازد سر خود را
کسی چون او پر از سُکر خدا گشتهست پا تا سر
که نشناسد میان سجدههای خویش سر از پا
علی اکبر است او یا نبیّ دیگر است او یا
علیّبنابیطالب مهیا گشته بر هیجا!
که او تا بر زمین پا میگذارد، راه میافتد
میان آسمانها بر سر پابوسیاش دعوا
«اگر امر خدا جنگ است باید رفت» گفت و رفت
نه از شمشیرها ترس و نه از سرنیزهها پروا
بلاجوی و بلیگوی و عطشنوش و رجزخوان بود
هجوم آورد بر میدان چه رعدآواز و برقآسا
«منم من زادۀ زهرا، منم آیینۀ حیدر!»
ولی نشناختند او را ولینشناسها... دردا!
نقاب از روی خود برداشت تا محشر کند، محشر
گره بر ابروان انداخت تا غوغا کند، غوغا
نمیگویم چه آمد آخر اما بر سر جسمش
همین و بس، پس از او خاک عالم بر سر دنیا
::
چراغی نیست در دل - این پریشانخانۀ مغموم -
که دزد نفس عمری برده از ایمان من یغما
امیدم سوی الطاف علی اکبر است، ای کاش
بگیرد دست خالی مرا در محشر کبری
#رضا_یزدانی
#ولادت_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
ای خداجلوه و نبیمرآت
مرتضیخصلت و حسینصفات
انبیا در جلال تو شده محو
اولیا بر جمال تو همه مات...
ز تو نازد همیشه حلم و رضا
به تو بالد هماره صوم و صلات
نام حق را ز عزم توست بقا
باغ دین را ز خون توست حیات
جان اهل صلات قربانت
اَشهَدُ اَنّ قَد اَقَمتَ صلات...
از تو آنی دلم جدا نشود
با توام با تو، در حیات و ممات
مدح تو در زبان آل رسول
بهترین سوره، خوشترین آیات...
دین حق را بقا، ز مکتب توست
اَوَلَسنا عَلَی الحق از لب توست...
به جلال نبی به ذات خدا
که تویی آفتاب برج هُدی...
نعت تو بر زبان دشمن و دوست
مدح تو ذکر اهل ارض و سما
ناخلفزادۀ ابوسفیان
که دلش بود پر ز بغض شما
کرد روزی سؤال از یاران
که خلافت که را بود اولی
همه از بیم جان خود گفتند:
کاین جلال و شرف تو راست سزا
گفت نه، باللّه این مقام بُوَد
حق فرزند یوسف زهرا...
همچو ختم رُسُل به خلق حَسَن
همچو آل ثقف به رخ زیبا
هم سخاوت ز دست او جاری
هم شجاعت ز تیغ او پیدا
گفت فضل تو دشمنت؛ «اَلفَضل،
هِیَ ما تَشهَدُ بِهِ الاَعدا»...
دین حق را بقا، ز مکتب توست
اَوَلَسنا عَلَی الحق از لب توست...
ای به نام خوش تو، احیا دل
ای که دل با تو و تویی با دل
همچو زندان ز مقدم یوسف
با صفای تو شد مصفا دل...
دل ز دست پدر بری آنسان
که برد از رسول، زهرا، دل...
با چنین حُسن احمدی زیبد
که بری از علی اعلا، دل
حرم خاص توست از رفعت
چون خداوند حق تعالی، دل
جُسته بر درگهت توسّل، جان
یافته از رخت تجلّا، دل...
حق به خون تو تا ابد زندهست
از محبّت چنانکه احیا دل
دین حق را بقا، ز مکتب توست
اَوَلَسنا عَلَی الحق از لب توست...
#غلامرضا_سازگار
#ولادت_حضرت_علی_اکبر_ع
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها
از یک خروش نالۀ عشاق کوی تو
«حاجت روا شوند هزاران هزارها»
یک بار نیز پشت سرت را نگاه کن
دل بسته این پیاده به لطف سوارها...
ما را به جبر هم که شده سر به زیر کن
خیری ندیدهایم از این اختیارها
باید برای دیدن تو «مهزیار» شد
یعنی گذشتن از همگان «محض یار»ها...
یک بار هم مسیر دلم سوی تو نبود
اما مسیر تو به من افتاده بارها
شبها بدون آمدنت صبح ظلمتاند
برگرد ای توسل شب زندهدارها
این دستها به لطف تو ظرف گداییاند
ای أیّهاالعزیز تمام ندارها
#علی_اکبر_لطیفیان
#امام_عصر_عج
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📝 متن بیانات شب گذشته رهبرانقلاب در #دیدار_شاعران منتشر شد. ۹۸/۲/۳۰
🔍 بخوانید👇
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=42611
#عقیق_شعر
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
دلم زبانهٔ آتش، دلم خرابهٔ شام
مرا به خاطر این خانهٔ خراب ببخش
ببین! خرابی من از حساب بیرون است
مرا بگیر در آغوش و بیحساب ببخش
تمام عمر حواست به حال و روزم بود
تمام عمر خودم را زدم به خواب، ببخش
اگر شکسته پر و روسیاه آمدهام
مرا به نور حسین ابن آفتاب ببخش
حسین گفتم و گفتی حسین عشق من است
مرا به عشق عزیز ابوتراب ببخش
همیشه جانب او گفتم «السلام علیک...»
مرا به لطف فراوان آن جناب ببخش
شنیدهام که تو با کودکان رفیقتری
مرا به گریهٔ ششماههٔ رباب ببخش
#ناصر_حامدی
#امام_حسین_ع
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
به مسجد میرود یا سمت قربانگاه میآید؟
چرا از هر طرف امشب نسیم آه میآید؟
قدمهایش چقدر از خانه تا مسجد شتابان است
به سختی عرش دارد پا به پایش راه میآید
چه شوقی میچکد از صورتش وقت وضو امشب
برایش عاقبت آن لحظه دلخواه میآید
برای بار آخر کوچه کوچه کوفه میبیند
سراغ سایههای تیره، نور ماه میآید
هلا ای شهر! شام آخر است آمادهای آیا؟
چه بر روز تو در این فرصت کوتاه میآید؟
نمیبینند مردم حجم تنهایی مولا را
غریبی علی تنها به چشم چاه میآید
#فاطمه_عارفنژاد
#امیرالمومنین_ع
#شهادت
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
مگر رسول به وصفش بیان کند سخنی
که وصف ذات خدا نیست کار همچو منی
جواب هر چه که باشد نوازش است مرا
خدا کند بنوازد مرا ولو به " لن " ی
بساط حوزه کرم میکند ، چه ذوالکرمی
بساط روضه عطا میکند ، چه ذوالمننی
به دست شیخ الائمه غدیر جان بگرفت
بله ؛غدیر جوان شد ز باده ی کهنی
ببین حدیث حدیث و ببین که بحث به بحث
چگونه یک تنه رفته به جنگ تن به تنی
به جعفر بن محمد بگو بسوز و بساز
مباش فکر حرم گر نواده ی حسنی
سیاه تر ز همه روزگار پروانه ست
اگر که شمع بسوزد میان انجمنی
نخست آنچه صدا میکند سر زانوست
اگر کشیده شود ناگهان سر رسنی
ببین چه بر سر زن یا که مرد میاید
طناب را بکشی ، تازیانه هم بزنی
عبا نداشت که از خجلتش به سر بکشد
پناه برد به یک آستین پیرهنی
چه سخت میگذرد مرد آبروداری
طی طریق کند با غلام بددهنی
اگر چه سوخته در ، جای شکر آن باقی ست
که میخ در نگرفته به گوشه بدنی
اگر چه از نفس افتاده باز هم راضی ست
که بین کوچه نیفتاده است هیچ زنی
چه حرفها نشنید و چه چیزها که ندید
شکسته دل شد و آمد ولی چه آمدنی
غریب نیز از اینجا نمیرود عریان
برای تو کفن آورده اند ، عجب کفنی
#علی_اکبر_لطیفیان
#شهادت_امام_صادق_ع
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
تصویر مهتاب و شب و آیینهبندان
امشب صفای دیگری دارد شبستان
گلدستهها و آسمان سرمهای رنگ
نقش و نگار کاشی و گلهای ایوان
شهر از هیاهوها پر اما با حضورت
آرامش باغ ارم دارد خیابان
جایی به غیر از خانهٔ امن شما نیست
چتر امانی بر سر ما بیپناهان
در ساحل آرامشت پهلو گرفتند
دلهای طوفان دیدهٔ جمعی پریشان
گنبد... کبوتر... اشتیاق روشن ابر...
حس زیارتنامه خواندن زیر باران
قلبم هوایی میشود پر میکشد باز
با شوق معصومانهای سمت خراسان...
#سیده_تکتم_حسینی
#ولادت_حضرت_معصومه_س
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
صدای ذکر تو شب را فرشتهباران کرد
عبور تو لب «شیراز» را غزلخوان کرد
«کرم نما و فرود آ که خانه خانهٔ توست»
بیا که چشم و دلت شهر را چراغان کرد
چو خواهرت که ز «دریاچهٔ نمک» دل برد
هوای زلف تو دریاچه را «پریشان» کرد
نه شیخ شهر، تو شاهی که با چراغ رسید
و برق عشق تو ما را گرفت و انسان کرد
ولی چه حیف که آن طرهٔ خیالانگیز
چه زود آمد و دل برد و روی پنهان کرد
چه اشکها که ضریحت به گونهها جاری...
چه دردها که خدا با دل تو درمان کرد
شرابِ خون تو جوشید و جان «حافظ» را
به جرعهای غزل از جام غیب مهمان کرد
و گنبد تو برای دل کبوترها
چه مهربان شد و پرواز را چه آسان کرد
سفر اگرچه چنین ناتمام ماند، ولی
صدای پای تو «شیراز» را «خراسان» کرد
#قاسم_صرافان
#حضرت_احمد_بن_موسی_ع_شاهچراغ
🔹عقیق شعر
@aghighpoem