eitaa logo
عقیق شعر
1.5هزار دنبال‌کننده
234 عکس
92 ویدیو
0 فایل
کانال ویژه شعر آیینی سایت عقیق ارتباط با ادمین @haadipoem
مشاهده در ایتا
دانلود
درست آنگونه که با رقص تاک انگور می ریزد زمان گرد گیری از ضریحت نور می ریزد مرا بیرون نکن از خانه ات هرچند می دانم که دهقان جنس نامرغوب خود را دور می ریزد نمی بینیم لطفت را و می پرسد ملک از خود : چرا شاهی طلا در دامن یک کور می ریزد؟ بگو این صحنه ی رویایی باران و گلدسته است؟ و یا آب وضو از گونه های حور می ریزد؟ تو صیادی ، ضریحت دام ، هر کس می رسد از راه دلش را مثل مشتی دانه در این تور می ریزد یقین قصد زیارت کرده با پیراهن احرام همین ابری که خود را پای نیشابور می ریزد شبی در خواب دیدم حضرتش در جام زایرها به لبخندی « شرابِ سعیکم مشکور » می ریزد 🔹عقیق شعر @aghighpoem
🔹عقیق شعر @aghighpoem
دعای عاصیانم ناامیدم مستجابم کن گناهم روسیاهم خود مبدل بر ثوابم کن کمم هرچند اما از شما بسیار میخواهم منم ذره تو که شمس الشموسی آفتابم کن به رغم دیده گریان کویری تشنه ام دریا به لطف آب سقاخانه آزاد از سرابم کن هراس سرکه گشتن دارم و بسیار غمگینم اگرچه قوره ام ساقی بیا کهنه شرابم کن  امید از عالم و آدم بریدم با امید تو الا یاضامن آهو خودت آدم حسابم کن قسم دادم اگر جان جوادت را ببخش اما اگر که می توانی از درت حالا جوابم کن به سمت صحن آزادی اسیر تو نخواهد رفت به صحن کهنه خاکم کن شهید انقلابم کن 🔹عقیق شعر @aghighpoem
🔹عقیق شعر @aghighpoem
🔹عقیق شعر @aghighpoem
این آستان که خانۀ توحید را در است دروازۀ طلایی دنیای باور است این ساحت تقدس و این آستان قدس رمز بقای کشور اللّه اکبر است این رویش بلند در این دوردست شور از کربلای عشق حدیث مکرر است.. دامن به اشک شوی که این خاک داغدار ایثارگاه هشتم آل پیمبر است بر گرد خویش در طلب اصل خود مگرد راهی اگر به خلوت یار است، از این در است این هشتمین بهانه برای گریستن شیرازۀ گشایش دل‌های مضطر است 🔹عقیق شعر @aghighpoem
با زمزمی به وسعت چشم تر آمدم تا محضر زلال‌ترین کوثر آمدم قسمت نشد که بال و پری دست و پا کنم اما به شوق دیدن تو با سر آمدم گفتند زائر حرمت زائر خداست مُحرم‌تر از همیشه بر این باور آمدم اینک مدینةالنبی‌ام، مشهدالرضاست با نام تو به محضر پیغمبر آمدم از حس و حال روشن معراج پُر شدم وقتی به خاکبوسی «بالاسر» آمدم حسی کبوترانه گرفته‌ست جان من «پایین پای» تو شده هفت آسمان من در این حریم قدسی سرتاسر آینه روشن شده به نور تو چشمم هر آینه گرد و غبار صحن تو را می‌خرد به جان همواره بوده است بر این باور آینه پر می‌کشد از این همه قلب شکسته: آه سر می‌زند از این همه چشم تر: آینه عکس ضریح توست که در قاب چشم‌هاست یا عکسی از بهشت نشسته بر آینه گم کرده دارم، آمده‌ام با نگاه تو پیدا کنم تمام خودم را در آینه لبریز روشنی‌ست تمام رواق‌ها آیینگی‌ست جان کلام رواق‌ها شب‌های گریه تا به سحر حرف می‌زنم با واژه واژه خون جگر حرف می‌زنم شمعم که گریه می‌کنم و گریه می‌کنم با قطره قطره آتش تر حرف می‌زنم روح لطیف تو شده سنگ صبور من گویی که با نسیم سحر حرف می‌زنم گاهی کنار پنجره‌های ضریح تو گاهی در آستانهٔ در حرف می‌زنم شب‌های بارگاه تو را درک کرده‌ام از «لیلة الرغائب» اگر حرف می‌زنم بر لب رسیده از قفس سینه، آه من حرف دل است روی زبان نگاه من روی تو را ستارهٔ اشراق خوانده‌اند خوی تو را «مکارم الاخلاق» خوانده‌اند دست تو را که خالق لطف و کرامت است روزی‌رسان انفس و آفاق خوانده‌اند باران مهربانی بی‌وقفهٔ تو را شأن نزول سورهٔ انفاق خوانده‌اند در مذهب نگاه تو غم حرف اول است چشم تو را پیمبر عشاق خوانده‌اند هفت آسمان و رحمت شمس الشموسی‌ات ذرات خاک و لطف انیس النفوسی‌ات 🔹عقیق شعر @aghighpoem
🔹عقیق شعر @aghighpoem
اشعار ولادت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام 👇👇 https://aghigh.ir/fa/news/126406 🔹عقیق شعر @aghighpoem
بغضم آخر وا شد از بس رو به آه انداختم کاروان اشک هایم را به راه انداختم کندم از دنیا دل خود را سپردم دست تو بی پناهی را در آغوش پناه انداختم تو خودت صید دلم کردی به چشم مست خویش کی به دام تو دلم را دل بخواه انداختم؟ ناز حاجات دلم را چشم های تو خرید تا بساط اشک در این بارگاه انداختم هرکه چیزی در ضریح انداخت من هم ناگزیر از سر بهت فراوانم نگاه انداختم نیمه های ماه چشمم را به گنبد دوختم بعد با طعنه نگاهم را به ماه انداختم هیچ حرفی در خور توصیف معنایت نبود چنگ بر دامان لفظ لا اله انداختم... 🔹عقیق شعر @aghighpoem
وقتی از معجونِ خاک و اشک، انسان خلق شد مثل احوالِ دلِ تنگش پریشان خلق شد روزهای دور، بر انسان و دلتنگی گذشت تا برای گریه‌هایش شامِ هجران خلق شد آسمان از تشنگی‌های بیابان بغض کرد اشک‌هایش ریخت روی خاک، باران خلق شد عشق آمد تا بسوزاند دلِ عشاق را عشق در انسان نه، آتش در نیستان خلق شد نقطه‌ی پرگارِ عالم، کعبه‌ی بیت‌الحرام فاش شد، تا باء بسم‌اللهِ قرآن خلق شد هیچ خلقی هدیه‌ای شایسته‌ی مولا نداشت تا به قربانِ امیرالمومنین، جان خلق شد در ازل وقتی خدا تصویرِ سلمان را کشید از غبار پای حیدر، خاکِ ایران خلق شد خونِ حیدر در رگِ خشکِ بیابان‌ها دوید قلبِ ایران زنده شد وقتی خراسان خلق شد تا حدیثی از طلا دور خراسان حلقه زد مأمنی از نور، دور از چنگِ شیطان خلق شد خاک نیشابور وقتی شد قدمگاهِ بهشت باغی از فیروزه در قلبِ بیابان خلق شد پادشاهانِ کذایی را گدایی پیشه شد تا که با شاهِ خراسان، نامِ سلطان خلق شد تا بیفتد از سرِ شاهان کلاهِ اعتبار زیر چترِ گنبد و گلدسته، ایوان خلق شد دردها بیراهه می‌بستند بر دارو دخیل عاقبت در پنجره‌فولاد، درمان خلق شد دعبل و شعر و عبا راه غزل را باز کرد با امامِ شاعران دیوان به دیوان خلق شد 🔹عقیق شعر @aghighpoem
همچون نسیم صبح و سحرگاه می‌رود هر کس میان صحن حرم راه می‌رود از هر چه غصه دارد و غم می‌شود ر‌ها هر سائلی به خدمت این شاه می‌رود   وقتی فرشته‌های حرم بال می‌زنند از سینه‌های شعله زده آه می‌رود اینجا بهشت روی زمین فرشته هاست از کوی تو فرشته به اکراه می‌رود خورشید در طواف حرم، وه! چه دیدنیست هر شب به پای بوسی آن ماه می‌رود باب الجواد راه ورودی به قلب توست حاجت رواست هرکه از این راه می‌رود 🔹عقیق شعر  @aghighpoem