eitaa logo
نوشته‌ها
834 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
628 ویدیو
28 فایل
اینجا به یاری خدا از خانواده، زنان، سیاست، مبانی تمدن غرب و نقد اندیشه‌ها می‌نویسم. «اللهم اجْعَلنی مُجَدِّد دینک و مُحیِ شَریعَتِک» نقدی داشتید اینجا بهم بگید👇 https://harfeto.timefriend.net/17335852547776 @ma_3461 ایتا اینستاگرام @maryam_ordouei
مشاهده در ایتا
دانلود
زمانی در جامعه‌ی ما مراجعه به روان‌شناس نوعی تابو قلمداد می‌شد. پیشنهاد مراجعه به یک دکتر روان‌شناس، مساوی بود با تصور دیوانه بودن. اما به مرور زمان این تابو شکسته شد و بازار روان‌شناسان داغ و داغ‌تر شد، تا جایی که تمایل به مطالعه‌ی کتب روان‌شناسی به یک ذائقه‌ی عمومی تبدیل شد. وجه مثبت شکسته شدن فرهنگ مقاومت در برابر مراجعه به روان‌شناس این است که جامعه درد را پذیرفته و به دنبال درمان و بهبود روابط فردی و اجتماعی خویش است. اما ظهور انسان روان‌شناختی وجه دیگری هم دارد که به تعبیر ویلیام گاردنر نویسنده‌ی کتاب «جنگ علیه خانواده»، معلول ظهور نسبیت‌گرایی اخلاقی به صورت نظام اعتقادی است. دیدگاهی که معتقد است «هیچ سلسله مراتب اخلاقی که بتوان زندگی را بر مبنای آن سامان داد، هیچ درست یا نادرستی وجود ندارد» و همه چیز نسبی است. او در ادامه می‌گوید وقتی چنین نسبیت‌گرایی اخلاقی در قالب یک نظام اعتقادی در جامعه‌ی غربی ظهور یافت، روان‌شناسی جایگزین اصول اخلاقی شد. او همچنین معتقد است این گسست اخلاقی دارای دو پیامد قطعی بود. نخست آن‌که کنار گذاشتن اصول اخلاقی در ازای روان‌شناسی، نیاز انسان را به معنویت پایان نداد، بل‌که این نیاز به شدت افزایش یافت. همین نیاز سبب ظهور مدعیانی به نام درمان‌گران با نرخ‌های بسیار بالا شد تا مجموعه‌ای حیرت‌آور از درمان‌های گوناگون از روان‌درمانی تا تصوف شرقی را به فروش برسانند. نکته‌ی قابل تأملی که گاردنر در خلال این بحث به آن اشاره می‌کند این است که می‌گوید:« انسان مذهبی‌ زاده می‌شد تا به رستگاری برسد؛ اما انسان روان‌شناختی به دنیا می‌آید تا لذت ببرد» به گونه‌ای که « اعتقادات جای خود را به احساسات داده است». این حرف‌ها را وی در نقد ظهور تمدن مدرنی می‌گوید که دیگر قائل به سلسله مراتب نیست و خواهان نظام برابری و در پی طلب خدای انسانی است. اگرچه او این حرف‌ها را متناسب با جامعه‌ی غربی می‌گوید، اما نمی‌توان از ظهور و بروز این آسیب در جامعه‌ی کنونی ما چشم پوشید. جامعه‌ای که به علت تصادم با تمدن غربی و فشار ساختارهای فرهنگی و اجتماعی آن، صدمه دیده و ثمره‌ی این برخورد، ظهور انسان روان‌شناختی به جای انسان اخلاقی و اگر بخواهم دقیق‌تر بگویم به جای انسان متقی بوده است. البته این یادداشت به هیچ وجه به دنبال تخطئه‌ی روان‌شناسی نیست و خدمات ارزشمند پاره‌ای از روان‌شناسان خداباور به جامعه را انکار نمی‌کند. بحث تنها بر سر چرایی به وجود آمدن چنین نیاز و عطشی است که حتی سبب روی‌آوری بخشی از جامعه به کتب ترجمه‌ای و زردی چون «خودت باش دختر»، «معذرت‌خواهی بسه دختر»، «بیشعوری» و... شده که در پس آن‌ها دست‌های سرمایه‌داری و انگیزه‌های اقتصادی به وضوح قابل مشاهده است. دست‌هایی که نه به دنبال درمان که کاسبی با درد روان مردمند. ✍️مریم اردویی @zananegiii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همیشه وقتی خواستند یک کشور موفق و پیشرفته را برای ما مثال بزنند و داشته‌هایش را مقابل نداشته‌های ما قرار دهند، از ژاپن گفته‌اند. حتی وقتی خواستند استکبارستیزی ما را به چالش بکشند، به دروغ از تلفن پاناسونیکی گفتند که روی میز رییس جمهور آمریکاست. همیشه از ژاپن توسعه‌یافته گفتند و ما شنیدیم و باور کردیم. اما کسی از ژاپن افسرده‌ای نگفت که احساسات مردمانش زیر چرخ‌های توسعه له شده‌اند؛ از خانواده‌های اجاره‌ای که محصول فرهنگ آن توسعه‌اند. ✍مریم اردویی @zananegiii
. بعضی وقت‌ها که چشمم به تابلوی برخی مغازه‌ها می‌افتد و می‌بینم با پز شهری بودن بزرگ نوشته « کابینت‌سازی مدرن»، «دکوراسیون داخلی مدرن» و مشاغل خرد و کلانی از این دست که مخرج مشترک همه‌شان را که بگیری، به واژه‌ی «مدرن» می‌رسی، بر خلاف ظاهرش که برای جماعت شهرنشین فکل کراواتی شیرین و دال بر امروزی بودن است، به فلسفه‌ی پشت آن می‌اندیشم. به فلسفه‌ای که انسان را علی‌الاصاله بوزینه‌ای می‌بیند که تنها مغزی پیچیده‌تر دارد. به منطقی می‌اندیشم که انسان را نه «حی متأله» که حیوان ناطق می‌داند. لاشه علمی که انسانش به قول شهید آوینی در تقابل میان عقل جزوی و دل، جسم و روح، ماده و معنا، کم و کیف، زمین و آسمان و خود و خدا، جانب عقل جزوی، ماده، کمیت، جسم، زمین و خود را گرفته است. بشری که نه فقط آدمش هبوط کرده که در حیثیت جمعی هبوط کرده است. همین فلسفه، دنیایی ساخته که بدون نفی صریح دین آن را تبدیل به خرده‌فرهنگی کرده که نسبتی با چگونه زیستن بشر ندارد. فقه‌ش را از عرف مدرن می‌طلبد، اقتصادش را لیبرال‌ها رتق و فتق می‌کنند. روابط بین‌المللش را به بند تنبان دموکرات‌ها گره می‌زند. سیاستش را سکولار می‌خواهد. حقوق زنانش را فمنیست‌های اسلامی استیفا می‌کنند که پارادوکسیال اسم‌شان، خبر از باطن متناقض‌شان می‌دهد و اینچنین جهانی را که مبنایش تکالب است برساخت می‌کنند. فلسفه‌ای که آغاز تاریخ تمدن‌ها را نه از بهشت که از غار و تاریخ علم را نه از «علم الاسماء آدم» که از «من می‌اندیشم دکارت» می‌خواند. آری چنین فلسفه‌ای است که لذت و آرامش روستا را با ذلت و بوق و کرنای شهر تاخت می‌زند و عزت تولید و خودباوری را با خفت مصرف‌زدگی و خودتحقیری. ساختن و ساخته شدن را با خوردن و خوابیدن. فلسفه‌ای که فرد را به جای خانواده اصل می‌انگارد و از زن و مرد دیو و ددی می‌سازد مقابل هم و فرزند را نه نان‌آور که نان‌خور فرض می‌گیرد و رزقش را نه میان آسمان، که فقط در زمین می‌جوید. انسانی که برای ضمانت قول خداوند که می‌گوید: «یغنهم‌الله من فضله»، سفته می‌خواهد ولی برای قول بشر «با کارمزد 18 درصد» سفته می‌دهد. با اسم خدا، خود را ترویج می‌کند و به اسم علم، جهل را گسترش می‌دهد. به اسم صلح اقدام به جنگ می‌کند و به اسم عقل توصیه به جنون. به اسم عرفان، از قانون جذب می‌گوید و خرافات را به جای الهیات توجیه می‌کند. به اسم شکرگزاری، سوداگری به راه می‌اندازد و آخرت را به ثمن بخس دنیا می‌فروشد. خلاصه اینکه انسان مدرن، مدرن می‌اندیشد. ساده بگم دهاتی‌ام. ✍مریم اردویی @zananegiii
. . جماعت مذهبی در حال مستحیل شدن در جریان شبه مدرنی است که ارمغان توسعه‌یافتگی است. جریانی که طبقه متوسط شهری را درگیر سبکی متفاوت از سبک زندگی سنتی کرده و او را با خوانش جدیدی از دینداری مواجه کرده است. در این درک جدید از دینداری، فرد مذهبی تلاش می‌کند، اسلام را امروزی کند و شرع را بر عرف مدرن تطبیق دهد، حتی به غلط! یک زن مذهبی در رویارویی با این جریان شبه مدرن در حالی‌که تمایل به پوشش دارد اما دیگر تعریفش از پوشش، تعریفی نیست که یک زن سنتی دارد. علت این چرخش در نگاه و تفکر، به مبانی‌ای برمی‌گردد که مدرنیته بر آن استوار است. روح حاکم بر مدرنیته، امانیسم یا همان نفس اماره است؛ نفسی که خود را در دایره‌ی ولایت الهی نمی‌بیند. خودش امر می‌کند، تشخیص می‌دهد و عمل می‌کند. نفسی که بالاصاله و بالذات معیار تشخیص، مبدأ و غایت قرار می‌گیرد و انسان را دایر مدار نظام هستی می‌داند. مدرنیته که با لحظه لحظه‌ی زندگی ما درآمیخته، تمام مناسبات انسانی، تعاملات محرم و نامحرم، نوع پوشش، بافت معماری شهری و مسکونی، روش و رویکرد آموزشی‌مان را متأثر از امانیسم کرده است. سربند همین تأثیرپذیری و انفعال در برابر ساختارهای تمدنی غرب، زن مذهبی هنگام انتخاب پوشش ناخودآگاه به سمتی گرایش پیدا می‌کند که جامعه برای او تعریف می‌کند. او دریافته به سبکی از پوشش تمایل دارد که دیگر شبیه به پوشش یک زن سنتی نیست. ذهنیتی که از زن بودن خود پیدا کرده، ذهنیتی برساخته از رسانه و جریانات سیاسی و فرهنگی امانیسمی است. زنی که زیاد در کف جامعه حضور فیزیکی دارد. شاغل است. به راحتی با مردان تعامل دارد. لباس های رنگی می‌پوشد. کافی‌شاپ می‌رود. از به تصویر کشیدن عاشقانه‌هایش با همسرش ابایی ندارد. حجابش متأثر از خوانش جدیدی که از پوشش پیدا کرده، دیگر ساده و غیر جذاب نیست. بل‌که دوست دارد هم پوشیده باشد، هم جذاب. این تنها سرنوشت زن نیمه مدرن مذهبی نیست، بل‌که مرد مذهبی در چنین جامعه‌ای خوانشی متفاوت از مردان سنتی دارد. غیرت دارد اما در عین حال از کانون توجه بودن همسرش راضی است. دین‌دار است اما دین‌مدار نه. معیار انتخاب همسرش دیگر تنها نجابت و حیا نیست، زیبا، بی نقص و شاغل بودن همسر هم برایش اصالت ذاتی دارد. مذهبی است اما پای ثابت پیج های بلاگری و حجاب استایل‌هاست و مشغول احسنت گفتن به حجاب جذاب خانم بلاگر. زیستن در جامعه‌ای که دیده شدن را فریاد می‌زند،غض بصر را برایش تهی از معنا کرده است. جامعه‌ای چنین غوغاسالار که آرمانش دیده‌شدن است، دین را اینچنین عرفی می‌کند. ✍مریم اردویی @zananegiii