💬 سوال:
در مواردی که نظر ولی فقیه و مرجع تقلید تفاوت دارند، تکلیف چیست
☞
احادیث الطلاب(در ایتا )
🆔 @ahadis_tollab
❤️🍃❤️
#آقایان_بخوانند
👈 مثلا همین که کار میکنید و #یخچال خونه رو پر میکنید
👌 به نظر خودتون دیگه به خانمتون اثبات #محبت کردید
❌ در حالی که این کاملا #اشتباه است
👌خانم ها برعکس شما هستند.
❤️خانم ها باید #محبت رو #بشنوند
بعد اونو تو رفتارتون ببینند.
✍یه نکته خیلی مهم:
✅درسته که گفتم خانم ها باید #محبت رو بشنوند
👈 ولی اونا یه ویژگی دیگه هم دارند و اون #جزیی_نگری اوناست.
#خانمهابدانند
❌❤️ بدقولی مردها
👌 ریشه ی بسیاری از بد قولی ها ناتوانی مردها در محاسبه ی زمانه
👌مثلا شوهر شما میگه نیم ساعت دیگه خونم آماده باش بریم بیرون ولی یهو یک ساعت و نیم بعد می رسه...
شما اینطور وقتا چه کار میکنید؟؟
هی بهش میگین کجا بودی این همه مدت و ...
👌درحالی که خیلی وقت ها اشتباه همسر شما اینه که تصور نمیکنه تا خونه حداقل یک ساعت راه داره و وقتی میگه الان میام شما الان نهایت تا نیم ساعت دیگه منتظر اومدنش هستید...منظور همسر شما این هست که کارهاش رو ردیف میکنه و راه میفته ..اما این زمانها رو محاسبه نمیکنه.. توی این ترافیک و از طرفی کارشم حداقل نیم ساعت مونده
بهترین کار دراین موارد اینه که تو کنترل زمان کمکش کنی یا شرایط رو درک کنی..
✅مثلا اگه ساعت 7 قرار دارید قبل اون ساعت بهش زنگ بزن و یاداوری کنید و بگین راستی رادیو گفته فلان مسیر امروز ترافیک سنگینه یا مسیر طولانیه
یه کم زودتر راه بیفت...
یا نهایتا نزارید اونقدر نگران شین که اعصابتون خورد شه..به کارهاتون رسیدگی کنید و نهایتا با یک تماس ببینید کجاست و چقدر دیگه میرسه ..
احادیث الطلاب(در ایتا )
🆔 @ahadis_tollab
❌ نوشیدن چای داغی که بخار از آن بلند میشود خطر ابتلا به سرطان مری را افزایش میدهد❗️
🔹دليل بالا بودن ابتلا به سرطان مرى در شمال ايران هم عادت نوشيدن چاى بسيار داغ ميباشد!
احادیث الطلاب(در ایتا )
🆔 @ahadis_tollab
🎋🎋
تجملات زیاد
🔵👈 تجملات برای یک جامعه، مضر و بد است. آن کسانی که با تجملات مخالفت میکنند، معنایش این نیست که از لذتها و خوشیهایش بیاطلاعند، نه! آن را کاری مضر برای جامعه میدانند. مثل یک دارو یا خوراکی مضر. با تجملات زیادی، جامعه زیان میکند. البته در حد معقول و متداول ایرادی ندارد. اما وقتی که همینطور مرتب پای رقابت و مسابقه به میان آمد، اصلاً از حد خودش تجاوز میکند و به جاهای دیگر میرود.
خطبهی عقد ۱۳۷۰/۴/۲۰
🔵👈 مگر کسانی که با تجمل عروس و داماد میشوند خوشبختترند؟ چه کسی میتواند چنین چیزی را ادعا کند؟ این کارها جز اینکه یک عده جوان را، یک عده دختر را حسرت به دل کند و زندگی را بر اینها تلخ نماید، اگر نتوانستند آنجور آنها هم عروسی بگیرند تا ابد حسرت به دل بمانند یا اصلاً نتوانند عروسی بگیرند. چیز دیگری نیست... تا آمدند دخترش را بگیرند، چون دستش خالی است، این دختر بماند توی خانه. این پسر دانشجو یا کارگر یا کاسب ضعیف، همینطور غیر متأهل بماند.
خطبهی عقد ۱۳۷۳/۹/۲۳
✍ موضوع: هشت سنت غلط ازدواج از نگاه
❤️ #مقام_معظم_رهبری (حفظه الله)❤️
احادیث الطلاب(در ایتا )
🆔 @ahadis_tollab
اعمال شب نیمه شعبان
هر کدام از اعمال فوق که در توان دارید مانند غسل کردن و دعای کمیل خواندن و....انجام دهید و خود را بی نصیب نگذارید
احادیث الطلاب(در ایتا )
🆔 @ahadis_tollab
ولادت با سعادت حضرت امام زمان مهدی موعود ، نجات دهنده بشریت از ظلم و ستمی جهان گرفتار آن خواهد بود بر شیعیان و دوستداران آن حضرت تبریک و تهنیت عرض می کنیم.
امید است که خداوند به حرمت آن بزرگوار گناهان ما را ببخشاید و ما را از یاران و شیعیان آن حضرت قرار دهد
احادیث الطلاب(در ایتا )
🆔 @ahadis_tollab
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
زندگينامه امام زمان عجل اللّه تعالى فرجه در يك نگاه
نام مبارك : م.ح.م.دعليه السلام
نام پدر : حسن عليه السلام
نام مادر : نرگس خاتون
لقب شريف : مهدى، صاحب، خاتم، منتظر، حجت
كنيه : ابوالقاسم
تاريخ تولد : شب جمعه 15 ماه شعبان سنه 255 هجرى
محل تولد : سامراء
غيبت كبرى : در سنه 329 هجرى
هنگام ظهور : جز خدا كسى نمى داند، اما نشانه هائى براى زمان ظهور حضرت در اخبار وارد شده است...
محل غيبت : سرداب منزل خودشان در سامراء
مختصرى از زندگينامه امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف)
امام زمان(عج) در شب جمعه نزديك اذان صبح، 15 شعبان سال 255 قمرى در شهر سامرا به دنيا آمد، امام (عج) 5 ساله بود كه پدر بزرگوارش امام حسن عسكرى عليه السلام از دنيا رفت و در سال 260 قمرى (در 5 سالگى) امامت را به عهده گرفت و در همين سال (260) تا سال 329 غيبت صغرى به مدت تقريباً 69 سال به طول انجاميد و اگر مبدأ آن را ميلاد حضرت حساب كنيم 74 سال غيبت صغرى طول داشته است.
در غيبت صغرى بعضى از مردم خدمت امام زمان(عج) مشرف مى شدند و مسائل و مشكلات خود را مطرح مى كردند ولى اكثراً توسط چهار نفر از نوّاب خاص حضرت، ارتباط با مردم برقرار بود، اين 4 نفر مورد اعتماد امام عليه السلام بودند كه به ترتيب عبارتند از:
1- عُثْمانُ بْنُ سَعِيدٍ الْعَمْرِىّ، مدت نيابت 5 سال
2- مُحَمّدُبْنُ عُثْمانَ بْنِ سَعِيدٍ الْعَمْرِىّ، مدت نيابت حدود 40 سال (فرزند عثمان است)
3- حُسَيْنُ بْنُ رَُوحٍ النَّوْبَخْتِىّ، مدت نيابت حدود 21 سال
4- عَلىُّ بْنُ مُحَمَّدٍ السَّمُرِىّ، مدت نيابت 3 سال
پايان زندگى اين 4 نفر اول غيبت كبرى شروع گرديد و عمر امام زمان (عج) در غيبت صغرى 74 سال بود (اگر 5 سال ولادت را محاسبه شود)
کتاب احادیث الطلاب ص 101
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@ahadis_tollab
🌹🌹🌹🌹🌹🌹حدیث 4103
معارف اسلامی فقط از طریق اهل بیت (ع)
3452 - وَ قالَ الْإِمامُ الْمَهْدِىُّ عليه السلام: طَلَبُ الْمَعارِفِ مِنْ غَيْرِ طَرِيقِنا اَهْلَ الْبَيْتِ، مُساوِقٌ لِاِنْكارِنا
🆔 @ahadis_tollab
جستجوى معارف( اسلامی ) غير از راه ما خاندان (پيغمبر) برابر با ( انحراف و )انكار ما خواهد بود.
کتاب احادیث الطلاب ص 1037
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🆔 @ahadis_tollab
🌹🌺💐 سفارش امام زمان(عج) به 3 چيز ::
فقيه عالى قدر و محقّق و محدّث بزرگوار مرحوم حاج ميرزا حسين نورى (صاحب مستدرك الوسايل) گويد: سيد حسن رشتى موسوى كه ساكن رشت بود، در چند سال قبل به نجف اشرف مشرف شد و به همراه عالم ربانى مرحوم حضرت آيه الله شيخ على رشتى به منزل حقير آمدند كه پس از گفتگو فراوان چون برخواستند كه بروند، حضرت آيه الله شيخ على رشتى از سيد حسن تعريف و تمجيد كرد و گفت ايشان جريان عجيبى دارند، چون در آن لحظه مجال بيان حكايت ايشان نبود به همين اندازه اكتفا شد و از منزل خارج شدند، بعد از چند روز دوباره حضرت آية الله شيخ على رشتى را ديدم، ايشان فرمودند: سيد حسن به نجف اشرف رفت و جريان عجيب ايشان را با جمله اى از حالات سيد برايم نقل كرد، و من تأسف بسيار خوردم، كه چرا حكايت را از خود سيد نشنيدم.
گرچه مقام آية الله شيخ على رشتى رحمة الله عليه، بزرگتر از آن بود كه اندكى خلاف در نقل ايشان باشد، و جريان سيد حسن تا چند وقت در ياد و خاطرهام بود تا اينكه من هم به نجف اشرف رفتم و پس از زيارت به كاظمين برگشتم و در كاظمين سيد حسن را ديدم كه از سامراء مراجعت كرده بود و قصد برگشت به ايران را داشت، پس شرح حال او را به همراه جريان عجيبش را كه از مرحوم آية الله شيخ على رشتى شنيده بودم از او پرسيدم، و او مطابق آنچه كه شنيده بودم تعريف كرد و گفت: در سال 1280 به قصد زيارت خانه خدا از رشت به تبريز آمدم و در خانه حاجى صفرعلى تبريزى كه شغلش تجارت بود و شخص معروفى بود منزل كردم، چون قافله نبود، متحيّر ماندم كه چكنم؟ تا اينكه شخصى به نام حاجى جبار جلودار اصفهانى، بار برداشت كه به جهت طَرابازون(يكى از شهرهاى تركيه) برود، من از او اسبى كرايه كردم و به اتفاق هم حركت كرديم، چون به منزل اول رسيديم، حاجى جبار 3 نفر ديگر را تشويق كرد كه در اين سفر همراه ما باشند، آنها هم قبول كردند و به ما ملحق شدند و به اتفاق هم به سمت طَرابازون حركت كرديم.
بعد از مدتى به يكى از استانهاى تركيه به نام اَرْزَنِ الرُّوم رسيديم و از آنجا به قصد طرابازون در حركت بوديم كه در يكى از منازل، حاجى جبار گفت، اين منزلى كه در پيش داريم ترسناك و خوف آور است، قدرى زودتر بارها را ببنديد و به همراه قافله (اى كه در بين راه به آن رسيديم) حركت كنيم، چون در ساير منازل، غالباً با كمى فاصله از پشت سر قافله حركت مى كرديم، ما تقريباً 3 ساعت به صبح مانده بود به اتفاق قافله حركت كرديم، تقريباً 3 كيلومتر حركت كرده بوديم كه هوا هنوز تاريك بود و برف شروع به باريدن كرد، چون هوا سرد بود و برف مىباريد رفقا هر كدام سر خود را پوشانيده بودند، و با سرعت و تند مىراندند، من نيز هر كارى كردم كه به مانند آنها تند و سريع بروم نشد، تا اينكه آنها از من دور شدند و رفتند، و من تنها ماندم، لذا از اسب پياده شده و در كنار جاده نشستم، و به شدت مضطرب و ترسيده بودم
(از يك طرف بيابان سرد و تاريك و از طرفى ديگر ترس از راهزنان و حيوانات درنده، فكرم را مشغول كرده بود، خصوصاً اينكه مبلغ قابل توجهى همراهم بود) تقريباً 600 تومان كه براى مخارج راه همراه داشتم، بعد از مدتى فكر كردن، تصميم گرفتم كه در همين جا بمانم تا هوا روشن شود و به همان منزلى كه از آنجا بيرون آمده بوديم برگردم، و دوباره با چند نفر به عنوان همراه و نگهبان، خودم را به قافله برسانم، در اين افكار بودم و هوا كمى هم روشن شده بود، ناگاه در مقابل خودم، باغى ديدم كه در آن باغ، باغبانى بود كه در دستش بيلى داشت كه بر درختان مى زد كه برف از آنها بريزد، تا مرا ديد به طرف من آمد و چون نزديك شد، فرمود: تو كيستى؟ عرض كردم از قافله عقب مانده ام و دوستانم رفته اند و من مانده ام و راه را بلد نيستم، آن جناب به زبان فارسى فرمودند: نافله (شب) بخوان تا راه را پيدا كنى، من هم مشغول نماز شب شدم، چون نماز شب تمام شد، باز آمد و فرمود: نرفتى گفتم: به خدا راه را بلد نيستم، فرمود جامعه بخوان، من جامعه را حفظ نبودم با وجود اينكه بارها به زيارت عتبات مشرف شده بودم، باز هم از حفظ نبودم، و الآن هم از حفظ نيستم ولى چون آن بزرگوار فرمود جامعه بخوان، من هم جامعه را خواندم و همه را از اول تا آخر از حفظ خواندم.