فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😱😍
مره تیمجار واری لو بزوئه
شِه خاطری مره سرکو بزوئه
نخواسمه که آبرو شندی بَوِّه
هنیشتمه مه تن ره چو بزوئه
سرکو زدن : سرزنش کردن
@AHANGMAZANI❤️
👆🌸کانال آهنگ مازنی🌸👆
226296240 (1).mp3
4.12M
رضوان آشکاران🎤
آهنگ زیبای👈مه یار نادونه
@AHANGMAZANI❤️
👆🌸کانال آهنگ مازنی🌸👆
4_6023693986282087636.mp3
4.41M
محمدکجوری🎤
بدیمه درمه لمپاره سوها کنین
سال نو بویه چه آرزوها کنی؟
#جدید جشنی
@AHANGMAZANI❤️
👆❄️کانال آهنگ مازنی❄️👆
128449047 (2).mp3
9.9M
مجید گنجی🎤جشنی شاد شاد
قسمت اول
🕺💃💃🕺😍
@AHANGMAZANI❤️
👆❄️کانال آهنگ مازنی❄️👆
128449047 (4).mp3
8.35M
مجید گنجی🎤جشنی شاد شاد
🕺💃💃🕺😍
قسمت دوم
@AHANGMAZANI❤️
👆❄️کانال آهنگ مازنی❄️👆
@AHANGMAZANI.mp3
3.93M
جواد نکایی🎤
مازنی ریکایی
🕺💃💃🕺
@AHANGMAZANI❤️
👆❄️کانال آهنگ مازنی❄️👆
🌸 داستان طالب و زهره🌸
قسمت سوم
یک روز عصر طالب احساس کرد که کمی ناخوش است ، یار غار و برادرش سبزعلی را صدا زد و گفت : من کمی ناخوشم ، باید کمی بخوابم ، تو گاوها را بدوش و از شیرشان کره بگیر تا من کمی استراحت کنم ، طالب سر بر زمین گذاشت و به خواب رفت ، در خواب ، زهره را دید که درون آب در حال غرق شدن و دست و پا زدن است و هر چه بیشتر دست و پا میزند بیشتر فرو می رود و باز زهره را دید که به همراه نامادری اش ( زهره هم نامادری داشت ) به بازار می روند تا برای عروسی پارچه های سفید و زربفت بخرند و طالب با همین خوابها تا صبح فردا آشفته بود.
فردا صبح ، طالب با صدای پارس سگهای پاسبان گله از خواب بیدار می شود ، ولی دید همچنان احساس ضعف و سنگینی دارد ، سبزعلی را صدا می زند و می گوید ببین چه کسی دارد نزدیک می شود؟ غریب است یا آشنا ؟! اگه غریبه است راه نده و از او دلیل آمدنش را بپرس اما اگر آشناست یا احترام به اینجا پیش من دعوتش کن و برایش چایی آماده کن و صبحانه ی مفصلی برایمان بیاور ....
سبزعلی نگاهی میکند و به طالب می گوید که قلی چارویدار ( چارویدار در گویش مازندرانی به کسی می گویند که از بازاری باری را خریده یا مال خریداری شده دیگران را بر روی اسب حمل کرده و به جایی دیگر یا بازاری دیگر منتقل می کند ) است .
طالب با شتاب به طرف قلی می رود و با شادمانی او را به داخل دعوت میکند
چون چاروادارها در آن زمان به نوعی افراد مطلع و با خبر محسوب میشدند و غرض طالب هم از دعوت قلی پرسیدن از اوضاع و احوال شهر بود
طالب از قلی اخبار شهر را جویا می شود و قلی هم از همه جا حرف می زند و در نهایت طالب از زهره می پرسد و قلی پاسخ می دهد که برای زهره خواستگار آمده و تا چند روز دیگر می خواهند عروسی بگیرند ، طالب از شنیدن این حرف مرد و زنده شد ، فریاد بلندی کشید و به سبزعلی گفت اسب را برایم مهیای تاخت کن که باید هر چه سریعتر به شهر برسم
طالب خبر عروسی زهره را از قلی چارویدار شنید و عنان اختیار از کف داد و به سبزعلی نهیب زد که اسب کهر را زین و یراق کند تا طالب هر چه زودتر خویش را به آمل برساند . پیش از حرکت طالب به سبزعلی گفت که از باب تشکر و امتنان به قلی ، یکدست چوقاع ( نوعی تن پوش پشمین) و دو سکه اشرفی و مقداری کره و ماست و سرشیر بدهد و سپس راهی شهر شد....
ادامه دارد ...
@AHANGMAZANI❤️
👆❄️کانال آهنگ مازنی❄️👆
بخش نظرات کانال
@AHANGMAZANI (1).mp3
5.63M
حسین علمباز🎤
قسمت سوم داستان "طالب و زهره"
@AHANGMAZANI❤️
👆کانال آهنگ مازنی👆
@AHANGMAZANI.mp3
3.88M
اما هم دومّی شما چنّه زحمت کشنِنی فقط اگه کمل تش ندین خاره
شمه تش گرم نئی شمه کمل دی اماره کور هکرده 😜
@AHANGMAZANI❤️
👆❄️کانال آهنگ مازنی❄️👆
May 11
️قلب شکسته_️.mp3
2.93M
فارسی
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن
علیرضا افتخاری🎤
@AHANGMAZANI❤️
👆❄️کانال آهنگ مازنی❄️👆
این آهنگ افتخاری هم برای شب بیدارهای
این مدلی 👈💔
برای شب بیدارهای اینجوری 👈🕺 و اینجوری👈💃 هم چشم 😃