فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اعتکاف
❓اعتکاف چجوریه؟
❓چه چیزهایی به معتکف حرامه؟
🔻نکته:
1⃣ تو جزییات مسئله حتما به رساله مرجعتون مراجعه کنید.
2⃣ اگه میخواید تو یه شهر دیگه معتکف بشید
حتما با یه مشاور مذهبی تماس بگیرین.
⬅️ احکام به زبان خیلی ساده
╔══❖•° 🌺 °•❖══╗
@ahkam_yar
╚══❖•° 🌺 °•❖══╝
👆 لطفا تصویر باز شود
🌷انس با صحیفه سجادیه در #اعتکاف
در دو بخش:
« عمومی و اختصاصی»
#لمس_قرآن #دست_زدن_بچه
⁉️بعضی از مردم فکر میکنن که نباید به بچه اجازه بدن که به قرآن دست بزنه. درسته؟
☃️⛅🌷☃️⛅🌷☃️
📍کیا دوست دارن یک آموزش قرآن
خوب واسه بچهها بذاریم یا معرفی کنیم؟
اعلام آمادگی کنید.
🤳@mahjabin313
☃️⛅🌷☃️⛅🌷☃️
⬅️ احکام به زبان خیلی ساده🔻
┏━━ °•☃️🌷☃️•°━━┓
@ahkam_yar
┗━━ °•🌷☃️🌷•°━━┛
ـ🍭♥️🍭♥️🍭♥️
ـ🎀🍃🎀🍃🎀
ـ♥️🍭♥️🍃﷽
ـ🍃🎀🍃
ـ🍭♥️
ـ🎀 #قرآن_در_سجده
❓قرآن خوندن تو سجده های نماز چه حکمی داره؟
📚 آیات عظام رهبری، مکارم، سیستانی، نوری، وحید، شبیری : این کار مکروهه، مکروه اینجا به معنی اینه که ثوابش کم میشه، یعنی بازم ثواب داره اما از وقتهای دیگه که قرآن میخونیم کمتره.
🔺سیستانی، رساله جامع، ج1 م 1417؛ رهبری، رساله نماز و روزه، س ۲۷۹؛ مکارم، رساله، م ۹۷۸؛ نوری، رساله، م ۱۰۹۳؛ وحید، رساله، م ۱۱۰۱؛ شبیری، استفتائات، س۱۶۰۳.
⬅️ احکام به زبان خیلی ساده/عضو شوید
·—————··𑁍··—————·
https://eitaa.com/joinchat/1924136962Cb1c8fdf901 ·—————··𑁍··—————·
🍭♥️🍭♥️🍭♥️🍭♥️🍭♥️🍭♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پست_ویژه
🔴 حتماً حتماً حتماً حتماً ببینید و منتشر کنید!
📺 شبکه منوتو در کمتر از ۲ دقیقه تبیین میکند که عدم مشارکت در انتخابات چه نتیجهای دارد!!!
🚨این فیلم را به هر کس که برای شرکت در انتخابات مردد است نشان دهید.
#انتخابات
(\(\
(„• ֊ •„)
┏━∪∪━━━━━━━━━
🦋 •°@ahkam_yar •
احکام به زبان خیلی ساده
┗━━━━━━━━━━━━
سلام بر محبّین و شیفتگان مولود کعبه، امیرالمؤمنین، حیدر کرّار😍
عیدتون مبارک🌹
برای این سه روز مبارک پیشرو یک هدیه ویژه سه قسمتی داریم.
اینم قسمت اولش👇
در این روزهای استجابت دعا، التماس دعا خییلی🙏
هوالحق
نذر بابا
قسمت اول
- من میخوام بدونم شما که اینقدر میگین تکبّر بَده، پس چرا خودتونو بهتر از بقیه میدونین؟
هیچ وقت به این موضوع فکر نکرده بودم. نه اینکه نخواهم؛ بلکه آنقدر این قضیه برایم محرز بود که اصلا به فکر چرایش نبودم؛ اما وقتی این سؤال را از پسر بیستوسه چهارساله شنیدم که با قیافه حق به جانب ایستاده بود روبروی من و با ناخنهای بلندش، خشخش، صورت سهتیغهکردهاش را میخاراند، بدجوری به فکر افتادم.
سرم را زیر انداختم و خواستم از کنارش رد شوم که با دست راهم را سدّ کرد.
- چی شد؟ حرفی نداری بزنی؟
لبخند کمجانی روی لبهایم نشست. رو کردم به جوان.
- چرا! ولی الان باید به کارم برسم. شب، مسجد منتظرتم.
پقّی زد زیر خنده و گفت: «مسجد؟! برو بابا. خودتو خر کن»
ابروهایم را که سَرخود به هم گره خورده بودند، باز کردم و به دو چشم مشکیاش که به زور ریزشان کرده بود زل زدم. منتظر جواب بود. با صدایی که سعی میکردم لرزش نداشته باشد جوابش را دادم: «اصلا من میام مسجد شما. خوبه؟» چند بار سرش را تکان داد. دستش را پایین آورد و با لبخند دور شد.
کلاسم را که برایش از خانه خارج شده بودم، فراموش کردم. قدمهایم را به طرف کتابخانه تند کردم. به نفسنفس افتادهبودم. توی راه با خودم مدام حرف میزدم. میدانستم که حق با ماست؛ اما هیچوقت دنبال چرایش نگشته بودم. توی ذهنم دنبال منبع مناسب میگشتم. یاد کتابی افتادم که چند ماه پیش دوستم به من نشان داده بود و من بیتفاوت از کنارش رد شده بودم. شاید فکر میکردم اطلاعاتم کافی است؛ شاید هم اولویت اول مطالعهام نبود؛ شاید هم مشغله بیش از حد... هر چه که بود الان خیلی پشیمان بودم.
کاش نگاهی کرده بودم و دو جمله جواب داشتم که به آن جوانک ازخودراضی بدهم. میشناختمش. محلهشان چند خیابان آنطرفتر بود. صدای اذان ناقصشان، بدجوری روی اعصابم بود. سه چهار بار دیده بودم که نزدیک مسجد با چند نوجوان مشغول صحبت بود. کفش و لباسش به اندازه پول مجموع کفش و لباسهایی که تمام عمرم خریده بودم میارزید. نوجوانها اول شیفته رخت و لباس و انگشتر طلاییاش میشدند که نقش دو شیر برجسته روی رکابش بود و بعد با زبان چرب و نرمش نمیدانم آنها را کجا میبرد که دیگر نزدیک مسجد پیدایشان نمیشد.
تا خود کتابخانه یک طرف مغزم به کتاب دوستم مشغول بود و دیگری به نوجوانانی که توی این چند هفته غیب شده بودند. سلام کوتاهی به مسئول کتابخانه کردم و یکراست رفتم سراغ کتاب. میدانستم کجاست؛ حتی طرح روی جلدش را هم یادم بود؛ اما حیف که باز نکرده بودم تا دو جمله به آن... لاالهالاالله این فرشته لوّامه هم ولکن نبود.
دستی به سرم کشیدم و قول دادم دیگر به حرفش گوش کنم.
درست موقعی که توی مغزم ولوله بود، چشمها و دستها به وظیفه خود عمل کرده و کتاب را صحیح و سالم روبروی مغزم گذاشتند تا بلکه خودی نشان دهد. نفسی از ته دل کشیدم و روی صندلی گوشه سالن نشستم. کتاب را باز کردم و دنبال چیزی گشتم که خودم هم نمیدانستم چه چیزی است. فقط میدانستم باید تا شب پیدایش کنم. مسئله حیثیتی بود.
کتاب شروع شده بود از دوران کودکی و خاطرات مکه و مدینه و ... فایدهای نداشت. از فهرست چیزی عایدم نمیشد. چشمهایم را بستم و نذر بابا کردم. مطمئن بودم خودش حواسش به فرزندش هست. نوک انگشتم را گذاشتم بالای کتاب. صفحهای را با بسمالله باز کردم و شروع کردم به خواندن:
«خداوند متعال توسط من بندههای خود را در بوته آزمایش قرار داد. مخالفان را به دست من از میدان خارج کرد و منکرانش را با شمشیر من نابود ساخت و مرا وسیله نشاط و شادمانی مؤمنان و همچنین عامل مرگ زورگویان و جبّاران قرار داد. من شمشیر خدا علیه مجرمان بودم. خدا مرا وسیله پشتگرمی پیامبرش قرار داد. لطف خدا در حق من این بود که توفیق یاریرسانی به رسولش را نصیبم ساخت. شرافتی که خداوند به من بخشید این بود که از علم سرشار رسولش بهرهمندم کرد. رسول خدا مرا به طور ویژه وصیّ خود قرار داد و برای جانشینی در میان امّتش انتخابم کرد...(علی از زبان علی، ص81)
ادامه دارد.
#مولا_علي
#فضايل_امیرالمؤمنين
#شيعه
ـ☘️🌺☘️🌺☘️
ـ🌺☘️🌺☘️
ـ☘️🌺☘️﷽
ـ🌺☘️
ـ☘️ #معنی_یک_رکعت
❓این که میگن اگر یک رکعت از نماز در وقت خونده شه، نماز اداء حساب میشه، منظور از یه رکعت تا کجای نمازه؟
📚 آیات عظام رهبری، مکارم، وحید، نوری و شبیری: همین که گفتن ذکر سجده دوم تموم شد رکعت اول تموم میشه.
📚 آیتالله سیستانی: همین که در سجده دوم پیشونی روی مهر قرار بگیره رکعت اول تمام میشه.
⭕️ نکته: عمدا به تاخیر انداختن نماز تا جایی که به این وضع بیفته حرام و معصیته.
🔺 عروةالوثقي، ج ١، أحكام حائض، م ٣٢ و احکام اوقات، م 15.
⬅️ احکام به زبان خیلی ساده/عضو شوید
·—————··𑁍··—————·
https://eitaa.com/joinchat/1924136962Cb1c8fdf901 ·—————··𑁍··—————·
🌺☘️🌺☘️🌺☘️🌺☘️🌺☘️🌺☘️
#مو_در_نماز
⁉️اگه خانمی بین نماز متوجه بشه که موهاش از چادر بیرون اومده، تکلیفش چیه؟ اگه بعد از نماز بفهمه، چی؟
☃️⛅🌷☃️⛅🌷☃️
📍تا حالا پیش اومده تو نماز بچه
چادرتون رو از سرتون بکشه؟
🤳@mahjabin313
☃️⛅🌷☃️⛅🌷☃️
⬅️ احکام به زبان خیلی ساده🔻
┏━━ °•☃️🌷☃️•°━━┓
@ahkam_yar
┗━━ °•🌷☃️🌷•°━━┛
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ـ🌸🎊🌸🎊🌸
ـ🎊🌸🎊🌸
ـ🌸🎊🌸﷽
ـ🎊🌸
ـ🌸 #غسل_با_حوله
❓میشه تو مهمونی و جاهایی که خجالت میکشیم بریم حمام، با یه حولهی خیس، به نیت غسل بدنمون رو خيس کنیم؟
📚 آیات عظام سیستانی، مکارم، شبیری، نوری: بله، می شه، اما باید اینقدری حوله خیس باشه که هر دفعه آب به اندازه چند قطره هم شده جریان پیدا کنه.
📚مقام معظم رهبری: بله میشه، جریان آب هم لازم نیست ولی باید طوری باشه که «شستن» به حساب بیاد. [بنابراین نم دار کردن بدن کافی نیست].
🔺عروه: ج1ص133، رهبری: استفتائات.
⬅️ احکام به زبان خیلی ساده/عضو شوید
·—————··𑁍··—————·
https://eitaa.com/joinchat/1924136962Cb1c8fdf901 ·—————··𑁍··—————·
🌸🎊🌸🎊🌸🎊🌸🎊🌸🎊🌸🎊
🔆💠🔅💠﷽💠🔅
💠🔅💠🔅
🔅💠🔅
💠
#پست_ویژه #امام_زمان
توی مسافرت بودم خونه کسی مهمون بودم؛ مشکلی داشتم، بعد از نماز صبح دستها رو به حالت عجز و لابه بالا بردم و گفتم امام زمان به فریادم برس! داشتم هی تکرار می کردم:
«یا صاحب الزمان اَغِثنِی، یا صاحب الزمان ادرکنی»
💥یهو بدون هیچ زمینه قبلی چشمم به تابلویی افتاد توی منزل صاحبخونه که نوشته بود از قول امام زمان (علیه السلام) خطاب به شیعیان:
💝 «إِنَّا غَيْرُ مُهمِلِينَ لِمُرَاعَاتِكُم وَ لَا نَاسِينَ لِذِكْرِكُم»
«همانا، ما از رعايت حال شما كوتاهى نمى كنيم و شما را از ياد نمى بريم!» [الخرائج و الجرائح، ج2، ص: 903]
❤️ دلم آروم شد؛ همین که منو تنبّه دادن که زندگی ما تحت نظره و حضرت از احوال ما آگاهی دارن دلم آروم شد؛ گفتم مشکلمم حل نشه، همین که حضرت اطلاع دارن برای آرامش من کافیه!
⬅️ احکام به زبان خیلی ساده/عضو شوید
·—————··𑁍··—————·
https://eitaa.com/joinchat/1924136962Cb1c8fdf901 ·—————··𑁍··—————·
🔅💠🔅💠🔅💠🔆💠🔅💠🔅💠
هدایت شده از احکام به زبان ساده/ احکامیار
🍃 هر کس سوره جمعه را در هر شب جمعه بخواند، کفاره گناهان ما بین دو جمعه خواهد بود.
احکام به زبان ساده/ احکامیار
هوالحق نذر بابا قسمت اول - من میخوام بدونم شما که اینقدر میگین تکبّر بَده، پس چرا خودتونو بهتر ا
نذربابا
قسمت دوم
دلیلی به این محکمی برای حقانیتمان پیدا کرده بودم؛ اما یاد سقیفه که افتادم، از فکرم، هم خندهام گرفت، هم لجم درآمد. اگر این دلیل برای آنها محکم بود که مسیر تاریخ به عاشورا نمیرسید. اگر قدرش را میدانستند که خودش را، همسرش را و تا نسلهای بعد، فرزندانش را یک به یک نمیکشتند؛ اما به نظرم خوب هم میدانستند؛ مثل همان قوم قریشی که معجزه تکانخوردن درخت را دیدند و به پیامبر ایمان نیاوردند و او را ساحر نامیدند.
کتاب را ورق زدم. نوشته بود: «بدانید که من در میان شما همانند هارونم در میان آلفرعون و همچون باب «حطّه» در بنیاسرائیل و چونان کشتی نوح در قوم نوح. من «نبأعظیم» و صدّیق اکبرم ...» (همان، ص83)
و چه شباهت نزدیکی بود بین او و هارون و بنیاسرائیل و قوم جاهل زمانش.
چشمهایم دویدند دنبال حقایقی که حقّانیّت مولا را ثابت کند؛ هر چند که گوش شنوایی نبود؛ اما برای منی که ادعای حبّ او را داشتم افتخاری بود و شاید واجبی که تا انجام نشود اعمال دیگرم قبول نخواهد بود.
صفحه دیگر سوگند بابا بود. دلم لرزید. از یک یک جملاتش میشد فهمید که چقدر از آن جماعت کجعقل به ستوه آمده؛ اما چارهای ندارد جز صبر و اثبات حقّانیّت خودش که خود، حق است و حق با اوست.
کلمات را شمرده میخواندم و خودم را میان جمعیت روبروی ولیّخدا تصور میکردم. او دستش را بالا آورده بود و سوگند میخورد:
«سوگند به خدایی که دانه را شکافت و خلق را آفرید و جان بخشید. به خوبی میدانید که منم امام و پیشوای شما. منم آن کسی که باید فرمان او را بپذیرید و پیروش باشید و منم دانشمند و عالِم شما که با دانش او میتوان شما را نجات بخشید. منم جانشین پیامبرتان، برگزیده پروردگار شما، زبان قرآن شما و آگاه به مصالح شما.» (کافی، ج8، ص32)
بیاختیار فریاد کشیدم: «راست میگویی که تو صدّیقی.» به خودم که آمدم، دور و برم را دیدم که چند چشم به من زل زده بودند و زیر لب غرولند میکردند. سرم را بردم توی کتاب و انگار نه انگار این صدای رسا، وسط سکوت مطلق کتابخانه، مال من بوده است.
آبها که از آسیاب افتاد، سرم را بلند کردم. نگاهم به نوجوانی آشنا افتاد. به مغزم که فشار آوردم یکی از همان غیبشدهها بود. تا دستم را بلند کردم و آمدم صدایش بزنم، نگاه چپچپ میز چپ و راست پشیمانم کرد. بلند شدم و با نوک پا به طرف در رفتم؛ اما اثری از نوجوان نبود. محکم به پایم کوبیدم و با لبهایی آویزان رفتم سر میز و صفحهای را باز کردم.
اینبار سخن بهترینِ امت اسلام با بدترینشان بود:
«تو را به خدا سوگند، آیا رسولخدا «صلیاللهعلیهوآله» در زمان حیات خود، به یارانش فرمود که مرا با عنوان «امیرالمؤمنین» سلام دهند یا تو را؟ ...
«تو را به خدا سوگند، آیا این کلام رسولخدا «صلیاللهعلیهوآله» که فرمود: «تو صاحب پرچم من در دنیا و آخرتی» در حق من بود یا درباره تو؟...»
ولیّخدا یک به یک افتخارات خود را میگفت و دشمن خدا به یکایک آنها اعتراف میکرد و در آخر با گریه گفت: «راست گفتی ای ابالحسن. به من مهلت بده تا امشب درباره خود و حرفهای تو تأمل کنم و ولیّخدا فرمود: «هر چه میخواهی فکر کن» (الاحتجاج، ج1، ص115. الخصال، ص548)
کتاب پر بود از احتجاجاتی از زبان امیرالمؤمنین برای یگانهبودنش در دنیا و آخرت، پس از رسولخدا . آنجا که میفرمود: «آیا در میان شما جز من کسی هست که رسولخدا «صلیاللهعلیهوآله» در کنار درختان سرزمین غدیرخم به او گفته باشند: «هر کس از تو فرمان ببرد از من فرمان برده و هر کس از من فرمان ببرد خدا را فرمانبری کرده است و هرکس از تو نافرمانی کند، مرا نافرمانی کرده و هر کس از من نافرمانی کند خداوند متعال را نافرمانی کرده است؟»
و در جای دیگر فرمود: «تو پس از من سزاوارترین کس به امّت من هستی. هر کس با تو دوست باشد با خداوند دوست است و هر کس با تو دشمنی کند با خداوند دشمنی کرده است و خدا بستیزد با کسی که پس از من با تو بجنگد.»
کتاب را تا آخر ورق زدم. فضایل مولا تمامی نداشت. بیش از ششصد صفحه، امیرالمؤمنین از زبان خودش، خودش را و برتریهای بینظیرش را شمرده بود. دیگر حجّت تمام بود. چرا مکتب و مذهبی برتر نباشد وقتی امیر و سرورش، برترین است؟
ادامه دارد.
#مولا_علي_علیهالسلام
#فضايل_امیرالمؤمنين
#شيعه
فقط جمعه فرصت داری!
🔻 خیلی راحته؛ ولی عوضش:
🔹 بهشتی شدن🤩
🔸 شهری از یاقوت در بهشت😍
🔹 و روزی هزار حسنه میاد به کارتت😉
❗️اگه خوندی برامون دعا کن😘
✅ نیت کن و برای تعجیل در فرج بفرست برا دوستات تا اونها هم از این همه ثواب بهرهمند شن😇
(\(\
(„• ֊ •„)
┏━∪∪━━━━━━━━━
🦋 •°@story_yar •
احکام به زبان خیلی ساده
┗━━━━━━━━━━━━