eitaa logo
کلاس احکام و عقاید حسین محققی
1.4هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
113 فایل
بر اساس فتوای مراجع تقلید با محوریت فتاوای آیت الله خامنه ای (پخش مطالب کانال به هر صورتی مجاز است). ارتباط با استاد برای سوالات شما و مشاوره👇 @Ahkam2
مشاهده در ایتا
دانلود
💠ضمان خسارت به اموال مسجد 💬 سؤال: گاهی اوقات در مسجد، مُهر از دستمان می‌افتد و می‌شکند یا هنگام شستشوی وسائلی مانند ظروف، خسارتی به آن وارد می شود؛ آیا در این صورت ضامن هستیم؟ ✅ پاسخ: اگر در حفظ آن کوتاهی نکرده باشید، ضامن نیستید.
خدا از نگاه بی‌دین ها از دید علی کریمی و حمید فرخ نژاد نعوذ بالله یا خدایی نباید درکار باشه یا اگه هست باید باب میل اینها عمل کنه
شبهه : سید حسن نصرالله در خیابان‌های ایران در انقلاب ۵۷ آدم‌ میکشت و گردن شاه مینداخت... ❇️ این عکس‌ها که صاحب آن لباسی شبیه به سید حسن نصرالله دارد و عینک هم زده، درواقع متعلق به شهید حاج علی محمدسلمان (ابوعباس) است. 🔸شهید علی محمد سلمان معروف به ابو عباس از شهدای مقاومته که سال 1967در شبعا به دنیا اومده و دسامبر 1989 درکفر ملکی لبنان به شهادت رسیده http://mshrgh.ir/1009110پس نه اینجا ایرانه و نه ایشون سید حسن نصرالله است
1.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کدوم موسیقی رو دوست دارید افاضات چند ماه قبل علی کریمی
2.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لال شدن هنگام مرگ... یکی از دعاها تون این باشه موقع مرگ لال از دنیا نریم! 🎙مرحوم مجتهدی (ره)
💠 ناتوانی در ادای کفاره روزه 💬اگر کسی نتواند کفاره افطار عمدی را به جا آورد، چه وظیفه ای دارد؟ ✅ اگر کسی هيچ يک از سه موردی را که برای کفاره عمد، مخير است، نتواند انجام دهد، بايد به هر تعداد فقير که قادر است، غذا بدهد و احتياط آن است که استغفار هم بکند و اگر به هيچ وجه قادر بر غذا دادن به فقرا نيست، کافی است که استغفار کند، يعنی با دل و زبان بگويد: اَستَغفِرُ اللهَ (از خداوند بخشايش می‌طلبم). 📚 پایگاه اطلاع رسانی دفتر رهبری
علامه طباطبایی (ره): اگر کسی را وسیله گناه قرار بدهد و بگوید گناه می‌کنم بعد هم استغفار می‌کنم، این دو گناه کرده: یکی خودِ گناه را مرتکب شده، یکی اینکه حریم استغفار را حفظ نکرده، استغفار را به استهزا گرفته.
🔹مرحوم حائری شیرازی🔹 🔸نقش رفقای سلوکی در سیر و سلوک🔸 در شب های شام غریبان، همه می گیرند دستشان؛ درست است؟ وقتی باد می زند و شمع یکی را خاموش می کند، او شمعش را می گیرد به شمعی که روشن است و آن را روشن می کند. این جوری‌اند. اگر یکی غفلت بکند، دیگری غفلت او را برطرف می‌کند. بعد همه‌شان با شمع روشن جلو می روند. جزء آداب سلوکی، انس افراد به همدیگر است. همین که مأنوس بشوند، سیر می کنند. چطور وقتی انسان به تعلقات دنیا انس بگیرد، زمین‌گیر می شود، تعلق دوستان سلوکی به همدیگر نیز آنها را جاکَن می کند.
1.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو اروپا همه تو خیابون در حال لبخند زدن به همدیگه هستن و مهربونی از در و دیوار بالا میره
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 🔸از شروع يك ماه گذشت. ابراهيم به همراه حاج حسين و تعدادي از رفقا به شهرك المهدي در اطراف سرپل ذهاب رفتند. آنجا سنگرهاي پدافندي را در مقابل دشمن راه اندازي كردند. نماز صبح تمام شد. ديدم بچه ها دنبال ابراهيم ميگردند! با تعجب پرسيدم: چي شده؟! گفتند: از نيمه شب تا حالا خبري از ابراهيم نيست! من هم به همراه بچه ها سنگرها و مواضع ديد هباني را جستجو كرديم ولي خبري از ابراهيم نبود! 🔸ساعتي بعد يكي از بچه هاي ديده بان گفت: از داخل شيار مقابل، چند نفر به اين سمت مييان!اين شيار درست رو به سمت دشمن بود. بلافاصله به سنگر ديده باني رفتم و با بچه ها نگاه كرديم. سيزده عراقي پشت سر هم در حالي كه دستانشان بسته بود به سمت ما مي آمدند! پشت سر آنها ابراهيم و يكي ديگر از بچه ها قرار داشت! در حالي كه تعداد زيادي اسلحه و نارنجك و خشاب همراهشان بود. هيچكس باور نميكرد كه ابراهيم به همراه يك نفر ديگر چنين حماسه اي آفريده باشد! آن هم در شرايطي كه در شهرك المهدي مهمات و سلاح كم بود. حتي تعدادي از رزمنده ها اسلحه نداشتند. 🔸يكي از بچه ها خيلي ذوق زده شده بود، جلوآمد و كشيده محكمي به صورت اولين اسير عراقي زد و گفت: «عراقي مزدور! » براي لحظه اي همه ساكت شدند. ابراهيم از كنار ستون اسرا جلو آمد. روبروي ايستاد و يكي يكي اسلحه ها را از روي دوشش به زمين گذاشت. بعد فرياد زد: برا چي زدي تو صورتش؟! جوان كه خيلي تعجب كرده بود گفت: مگه چي شده؟ اون دشمنه. ابراهيم خيره خيره به صورتش نگاه كرد و گفت: اولاً او دشمن بوده، اما الان اسيره، در ثاني اينها اصلاً نميدونند براي چي با ما ميجنگند. حالا تو بايد اين طوري برخورد كني؟! 🔸جوان بعد از چند لحظه سكوت گفت: ببخشيد، من كمي هيجاني شدم.بعد برگشت و پيشاني اسير عراقي را بوسيد و معذرت خواهي كرد. اسير عراقي كه با تعجب حركات ما را نگاه ميكرد، به ابراهيم خيره شد. نگاه متعجب عراقي حرفهاي زيادي داشت! ٭٭٭ 🔸دو ماه پس از شروع جنگ، ابراهيم به مرخصي آمد. با دوستان به ديدن او رفتيم. درآن ديدار ابراهيم از خاطرات و اتفاقات جنگ صحبت ميكرد. اما از خودش چيزي نميگفت. تا اينكه صحبت از نماز و عبادت رزمندگان شد. يكدفعه خنديد و گفت: در منطقه المهدي در همان روزهاي اول، پنج جوان به گروه ما ملحق شدند. آنها از يك باهم به جبهه آمده بودند.چند روزي گذشت. ديدم اينها اهل نماز نيستند! 🔸تا اينكه يك روز با آنها صحبت كردم. بندگان خدا آدمهاي خيلي ساده اي بودند. آنها نه سواد داشتند نه نماز بلد بودند. فقط به خاطر علاقه به امام آمده بودند جبهه. از طرفي خودشان هم دوست داشتند كه نماز را ياد بگيرند. من هم بعد از ياد دادن وضو، يكي از بچه ها را صدا زدم و گفتم: اين آقا شما، هر كاري كرد شما هم انجام بديد. من هم كنار شما مي ايستم و بلندبلند ذكرهاي نماز را تكرار ميكنم تا ياد بگيريد. 🔸ابراهيم به اينجا كه رسيد ديگر نميتوانست جلوي خنده اش را بگيرد. چند دقيقه بعد ادامه داد: در ركعت اول، وسط خواندن حمد، امام جماعت شروع كرد سرش را خاراندن، يكدفعه ديدم آن پنج نفر شروع كردند به خاراندن سر!!خيلي خند هام گرفت اما خودم را كنترل كردم. اما درسجده، وقتي امام جماعت بلند شد مُهر به پيشانيش چسبيده بود و افتاد. پيش به سمت چپ خم شد كه مهرش را بردارد. يكدفعه ديدم همه آنها به سمت چپ خم شدند و دستشان را دراز كردند! اينجا بود كه ديگر نتوانستم تحمل كنم و زدم زير خنده! 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم