eitaa logo
رسانه اجتماعی مسجد و محله
395 دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
5.3هزار ویدیو
489 فایل
رسانه اجتماعی و کانال رسمی مسجد حضرت زینب سلام الله علیها قم، شهرک شهید زین الدین، خیابان شهید پائیزان انتهای خ دکتر حسابی کدپستی3739115659 شناسه ملی 14013514594 حساب حقوقی درآمد وجاری مسجد 5892107047156958 💳 IR050150000003101103064788
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🌺 پایـی که جا مانـد 🌺🌺 🇮🇷 قسمت بیست و دوم 🇮🇷 قسمت قبل: https://eitaa.com/salonemotalee/139 حدود ساعت چهار عصر بود، افسران بخش استخبارات نظامی وارد زندان شدند. ارشد آن‌ها سرهنگ تمام بود. عراقی‌ها به دنبال آرپی‌جی‌زن‌ها، تیربارچی‌ها و تک‌تیر‌اندازهایی بودند که آن روز بیش از سی، چهل قایق عراقی را در جزایر مجنون منهدم کرده بودند. وقتی با کابل و باتوم به جان بچه‌ها افتادند، سید نادر سادات و محمد صادقی‌فرد بلند شدند و گفتند: «نزنید بچه‌هارو، ما آرپی‌چی‌زن بودیم!» سرهنگ گفت: «شما ایرانی‌ها سعی می‌کنید برای همدیگه فداکاری کنید، قبلا اسرا را می‌آوردن اینجا، وقتی به دنبال شخص خاصی می‌گشتیم، یکی از اسرا خودشو به جای اون فرمانده‌ای که ما دنبالش بودیم، معرفی می‌کرد، بعد که ما اون فرمانده رو پیدا می‌کردیم، معلوم می‌شد اون اسیر دروغ گفته و می‌خواسته فداکاری کنه» به دستور سرهنگ تعدادی را از جمع بیرون کشیدند، بعد دستور داد اسرا دونفر، دونفر در مقابل یکدیگر قرار بگیرند. سرهنگ گفت : « به همدیگه سیلی بزنید!» بچه‌ها حاضر به اینکار نبودند. فکر می‌کنم آن‌ها قصد داشتند کاری کنند که بچه‌ها نسبت به هم کینه به دل بگیرند. سید محمد شفاعت‌منش طبق معمول شوخی‌اش گرفته بود و گفت : « آبتان نبود، نانتان نبود، چرا آمدید جبهه، حالا کتک بخورید!» شب بود. تعدادی از اسرا را از بصره آورده بودند. بعثی‌ها در بصره اجازه نداده بودند، اسرا به دستشویی بروند. بوی تعفن گرفته بودند. وارد سلول که شدند بعضی از آن‌ها دیگر نتوانستند تحمل کنند. تعدادی‌شان در همان راهروی سلول‌ها رفع حاجت کردند. بوی آزار دهنده‌ای در فضای داخل سلول‌ها پیچیده بود. آن شب، فضای داخل زندان تحمل‌ناپذیر بود. از سر و وضع کبودشان پیدا بود چه کشیده‌اند. بیشترشان حتی زیرپیراهن تنشان نبود. یکی از آن‌ها که منصور نام داشت و لر بختیاری بود، از بصره و آنچه بر آنان گذشته بود، صحبت می‌کرد و گفت: « اگه پدر و مادرتون نمازی خونده، روزه‌ای گرفته و یا کار خیری انجام داده، به کمکتون اومده که شما رو نیاوردن بصره!» - یعنی بصره بدتر از اینجا بود؟! - بصره جهنم بود! سرش را تکان داد و گفت: « بیشتر بچه‌ها تو بصره شهید شدند. بعثی‌ها روی جنازه شهدا راه می‌رفتند. جنازه‌ها رو جمع کرده بودند تو گوشه‌ای از حیاط پادگان.از ظهر تا شب جنازه‌ها اونجا افتاده بودند. مرتب می‌اومدند پیش جنازه‌ها و عکس می‌گرفتند..» روز پنجم حضورمان، در زندن الرشید است. پایم هر روز بدتر می‌شد. خون لخته‌شده، چرک و عفونت زیرپوست پایم جمع شده بود. زیرپوستم عفونت زلالی شبیه مایع زردرنگی جمع شده بود.در شلوغی‌های زندان، وقتی عراقی‌ها خواسته و اسرای ایرانی ناخواسته پایم را لگد می‌کردند، تاول‌ها می‌ترکید، مثل بادکنک! از تشنگی نا نداشتیم. یکی از بچه‌ها چفیه‌ای خیس کرد و به سمت مجروحین پرت کرد. بچه‌ها چفیه را در دهان می‌گذاشتند و می‌مکیدند تا دهان‌شان خیس شود! دژبان‌ها بچه‌ها را به خط کردند. ابزار ضرب و شتمشان متفاوت بود. کابل، شلنگ،چوب خیزران و باتوم. خیزران بیشتر درد داشت. حالت فنر عمل می‌کرد. وقتی می‌زدند پرش داشت. دور تن می‌پیچید، گوشت و پوست را باهم می‌کند. کابل‌های سیاه برق که روکش سیاه قسمتی از آن را کنده بودند هم زیاد درد داشت. برای دژبان‌ها مجروح و سالم فرقی نداشت. به جز احمد، همه اسرا وقتی کابل به سر و صورتشان می‌خورد، دست‌هایشان را سپر سر و صورتشان می‌کردند تا سرشان ضربه نبیند. در پد خندق ترکش شکم احمد را پاره کرده بود. بچه‌ها روده‌هایش را درون شکمش برگردانده و با پارچه بیشتری آن را بسته بودند. در جابه‌جایی‌ها روده‌هایش از پایین شکمش بیرون می‌ریخت. روده‌های احمد با خاک و شن و ماسه مخلوط شده بود.در ضرب و شتم امروز، احمد روده‌هایش را گرفته بود تا روی زمین نریزد! از اینکه احمد مثل دیگر اسرا دستش را سپر سر و صورتش نمی‌کرد، دژبان‌ها عصبی شدند و بیشتر کتکش زدند. یکی از دژبان‌ها با او لج کرد و چندین بار با کابل به سرش کوبید. دژبان‌ دست بردارش نبود. ◀️ ادامه دارد . . . با ما همراه باشید با هر روز یک قسمت از کتاب بی‌نظیر "پایی که جا ماند" ✅ از قسمت اول: https://eitaa.com/salonemotalee/111
هدایت شده از اکبر ابدالی
📍 کمدیِ بورس؛ موج سوارانیکه حاضر نیستند صحنه را ترک کنند! 👈 زمانی مردم هر نوع خودرویی را می‌خریدند اما حدود ۴-۵ سال پیش با فشار افکار عمومی تصمیم گرفتتد خودرو نخرند و بانک مرکزی را مجبور کردند تا ۷۰ درصد قیمت خودرو را وام بدهد. همه خوشحال بودند که رفتار اقتصادی مردم تغییر کرده است اما اینبار تاریخ تکرار شد و ان هم از نوع کمدی! ۴ میلیون نفر برای چند هزار خودروی بی کیفیت از رده خارج که حتی نسبت به ۵ سال پیش امکانات کمتری دارد هجوم آورده اند! و حالا افکار عمومی به جای نقد کردن این رفتار و آموزش مردم، آن را دستمایه طنز قرار داده. 🔴 بورس هم وضعیت مشابهی دارد. هجوم مردم به بورس هم دیگر شبیه طنز شده است نه از آن بابت که مردم در بورس سرمایه گذاری می‌کنند (اتفاقا بهترین تصمیم اقتصادی چند سال اخیر است و امیدوارم دولتهای بعدی هم این مسیر را ادامه دهند) بلکه از این جهت که رفتار توده وار مردم و عدم شناخت آن باعث این پدیده ها شده است. روزی مجوز مشاوه سرمایه گذاری وجود نداشت. سبدگردانی نبود و تحلیلگران حرفه ای وآماتور فعالیت می‌کردند در این بین کلاهبردانی نیز بودند که یا پول مردم را بالا می‌کشیدند و یا ضرر هنگفتی به سرمایه گذاران وارد می‌کردند و با زیان ، سید سرمایه‌گذار را تحویل می دادند. سازمان قصد داشت بازار را ساختار مند کند اما در ساماندهی و وضع مقررات تا انجا پیش رفت که خودیها و شناسنامه دارها را هم زیر گرفت و میدانِ آموزش و تحلیل بورس را مانند روز بعد از بیگ بنگ ، کرد؛ یک فضای ناشناخته! از طرفی نتوانست آموزش و فرهنگ سازی بورس را توسعه دهد و میدان را برای شیادان باز کرد. شیادی فقط از دیوار بالا رفتن نیست. گاهی اوقات شیاد با عشوه گری ، مظلوم نمایی و پنهان شدن پشت افکار عمومی ، قانون را به سخره می‌گیرد و خود را منجی نشان می‌دهد! آری تاریخ تکرار شد و اینبار هم به صورت کمدی! ارسال سیگنال‌های معما گونه و اشارات غیر مستقیم که نشان می‌دهد نوتحلیلگران پر مدعا چقدراز مغز تهی هستند. این بدعت خطرناک صرفا بازی با سرمایه های مردم است و چه بسا به علت نداشتن ساختار تحلیل باعث تفاسیر و برداشتهای گوناگون شودودر نهایت باعث زیان سرمایه گذاران شود. تحلیلگران همواره اشتباه می‌کنند و این اصلا ایراد ندارد زیرا تحلیلگران بر اساس اطلاعات موجود نظر می‌دهند‌، موسسات جهانی بارها تحلیلهای اشتباه از روند قیمتها ارایه کرده اند و این ذات تحلیل است اما آنچه باید درست باشد روش تحلیل و مبنای تحلیل است و صرفا نباید نتیجه را نگریست. اما وقتی تحلیل مبنا ندارد، می‌شود حدس و گمان و پیشگویی و درنهایت شیادی و کلاه برداری! به سازمان بورس امیدی نیست، زیرا زمانی که باید فرهنگ سازی می‌کرد، نکرد و حالا دیگر خطر در کمین همگان است. تنها راه ، آگاهیست. این ماییم که نباید بها دهیم، ماییم که باید دهیم و رفتار درست را به مردم آموزش دهیم. مردم باید آگاه شوند و یاد بگیرند که در این دامها نیفتند در غیر این صورت فرداروزی ،حماقت و تزویر با نقابی دیگر به میان ما خواهد آمد، حق به جانب و کمین گرفته در انبوهی از توده‌ی مردم! ✍️ محسن عباسی دکترای مدیریت مالی و مدرس دانشگاه پ.ن.1: برنامه ملی آموزش باید جزو مطالباتمان باشد تا عده ای از کم اطلاعی مردم از بورس سوء استفاده نکنند. پ.ن.2: دولت و مجلس باید سرمایه های جذب شده به بورس را در جهت و پروژه های عمرانی هدایت کنند. 🆔 @mashgh626
هدایت شده از بیسیمچی مدیا 🎬
6.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در سالروز بمباران شیمیایی سردشت مظلوم یادی کنیم از بدهکاری بزرگ دولت‌های غربی به ملت ایران + سال‌هاست که با این دولت‌ها در حال مذاکره‌ایم، همان‌ها که یک روز اوار بمب و یک روز تحریم به ملتمان هدیه می‌دهند @Bisimchimedia
هدایت شده از  امام زادگان عشق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج قاسم سلیمانی: بعضی ها بجای نامه سرگشاده نوشتن به استکبار و صهیونیست، نامه سرگشاده به ولی ایستاده در خط مقدم می‌نویسند. پ.ن: آقای سیدمحمد خوئینی‌ها، شما امروز باید پاسخگوی مواضع و رفتارهای سیاسی‌تان باشید، نامه‌ی سرگشاده نوشتن حق شما نیست...
هدایت شده از اکبر ابدالی
📌 چه کسی باید در پیشگاه مردم پاسخگو باشد؟ 🆔 @mashgh626
حفظ قرآن چرا 🖌 حضرت علیه السلام ... فرمود: برخى از مردمند که قرآن خوانند که گفته شود: فلانکس قارى قرآن است، و برخى قرآن مى‏خوانند براى (سود جوئى) و بدست آوردن دنیا و خیرى در اینها نیست و برخى هستند که قرآن خوانند تا از آن در نمازشان و در شب و روزشان منتفع شوند.. 🖌 ابِی عَبْدِ اللَّهِ ع َّ ... قَالَ إِنَّ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقْرَأُ الْقُرْآنَ لِيُقَالَ فُلَانٌ قَارِئٌ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقْرَأُ الْقُرْآنَ لِيَطْلُبَ بِهِ الدُّنْيَا وَ لَا خَيْرَ فِی ذَلِكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقْرَأُ الْقُرْآنَ لِيَنْتَفِعَ بِهِ فِی صَلَاتِهِ وَ لَيْلِهِ وَ نَهَارِهِ‏. 📚 اصول کافى جلد 4 صفحه: 409 روایة: 1
🌺🌺 پایـی که جا مانـد 🌺🌺 قسمت قبل:https://eitaa.com/salonemotalee/140 🇮🇷 قسمت بیست و سوم 🇮🇷 ✅شب بود. داخل سلول‌ها بودیم. نگهبان‌ها در حیاط زندان پایکوبی میکردند، نمی‌دانستیم چرا؟! آن‌ها برای اینکه خوشحالی‌ خود را به ما ابراز کنند، وارد راهروی سلول‌ها شدند. دژبان عراقي كه نامش صباح بود با به حرکت درآوردن دستش به آسمان، گفت :«الطیاره الایرانیه فی الخلیج العربی،گبت!» منظورش را نفهمیدم. صباح خوشحال بود. مترجم ایرانی را صدا زد و گفت: «امریکایی‌ها هواپیمای شمارا با موشک زدند!» وقتی این را گفت فکر میکردم شاید در جنگ، هواپیمای جنگی ایرانی را عراقی‌ها یا امریکایی‌ها زده‌اند. برایم انهدام هواپیمای جنگی عادی بود! با توضیحات بیشتر صباح، فهمیدم امریکایی‌ها هواپیمای مسافربری ما را بر فراز آب‌های خلیج فارس هدف قرار دادند (پرواز ٦٥٥). صباح با خوشحالی گفت: «سیصد ایرانی کشته شدند!» با وجود دردها و سختی‌هایی که با آن دست و پنجه نرم می‌کردیم، اشکمان از وقوع این مصیبت درآمد. خدارضا سعیدی به صباح و دیگر نگهبان‌ها گفت : «شما چه آدم‌هایی هستید که از کشته شدن سیصد آدم بی‌گناه، اونهم غیر نظامی خوشحال میشید!» صباح در جواب گفت: «البته مرگ ایرانی‌ها خوشحالی داره». ✅ پوست بدنم مثل بادمجان سیاه شده. پایم به خاطر عفونت شدید گندیده و زخم‌هایم کرم زده. عفونت شدید موجب تکثیر کرم‌ها شده. کرم‌ها تمام بدنم را گرفته و کلافه‌ام کردند. شبانه روز از سر و صورتم بالا می‌روند. شب‌ها از دست کرم‌ها خواب ندارم. برای اینکه داخل گوش‌هایم نروند توی هر دو گوشم پارچه می‌چپاندم. کم‌کم حس لامسه پایم را از دست می‌دادم. می‌دانستم کار پایم تمام است. نه میکشتنم، نه می‌بردنم بیمارستان. فک ‌میکنم عراقی‌ها می‌خواستند مجروحان را آنجا نگه دارند تا بمیرند. تا امروز، بیش از بیست اسیر مجروح جان داده بودند. در محوطه زندان سعی می‌کردم با دیگران فاصله داشته باشم. احساس می‌کردم برای همه تحمل‌ناپذیر شده‌ام. می‌خواستم در گوشه‌ای دوراز چشم دیگران باشم تا از بوی آزاردهنده‌ام کمتر اذیت شوند. عراقی‌ها با دیدنم، بینی‌شان را می‌گرفتند و از من روی برمی‌گرداندند. ✅ بعداز ظهر امروز، تعدادی فیلمبردار و خبرنگار وارد زندان شدند. خبرنگار جوان از همان سمت راست درِ ورودی زندان شروع به مصاحبه کرد. خوشحال بودم که بالاخره در کنار همه‌ی این دردها و سختی‌ها فرصتی برایم پیش آمده، تا خبر سلامتی‌ام را به خانواده‌ام برسانم. نوبت به نصرالله غلامی بچه‌ی بوشهر رسید. او که کتابی صحبت میکرد، ضمن معرفی خودش گفت: «به پدرم روح‌الله سلام می‌رسانم. دلم برایت تنگ شده. امیدوارم خداوند سایه‌ی شما را از سر خانواده‌ کم نکند.» در طول اسارت، از بس اسرا عبارت روح‌الله را به کار برده بودند که بیشتر عراقی‌ها می‌دانستند منظور اسرای ایرانی امام خمینی(ره) است. مترجم ایرانی که همراه خبرنگار بود، لبخند تلخی زد. فهمیده بود منظور نصرالله امام است. قضیه را به خبرنگار گفت. دژبان‌ها با کابل به جان نصرالله افتادند. نوبت به من رسید. خواستم بگویم اگر اسارت بیست سال هم طول بکشد، ما ایستاده‌ایم. اما افسر ارشد اجازه نداد با من و مجروحانی که وضعشان وخیم‌تر از بقیه بود، مصاحبه کند! ✅ امروز هوا خیلی گرم بود. از آسفالت بخار برمیخاست. زمین سیمانی زیر پایمان چنان داغ بود که کبابمان کرده بود. نمی‌توانستم بنشینم، پوست بدنم بر اثر گرمای زمین کنده شده بود. دو سه نفر از بچه‌ها به خاطر تشنگی بیهوش شدند. نیم ساعت بعد، صباح درحالی که، پارچ آب دستش بود، پارچ را پُر کرد. حین برگشتن به اتاق نگهبان‌ها، محمد کاظم به طرفش دوید و پارچ را ازش قاپید. کاری به عواقبش نداشت، می‌خواست به هر قیمتی شده، برای مجروحان آب بیاورد. صباح که می‌دانست حریف محمدکاظم نمی‌شود. دژبان‌ها را صدا زد و به جان او افتادند. محمدصادقی‌فرد رفت به طرف محمدکاظم. صادقی‌فرد با صدای بلند به نگهبان‌ها گفت: «قاتلان حضرت عباس علیه‌السلام، فرزندان شمر لعنه‌الله‌علیه، آب رو خدا داده، چرا به بندگان خدا آب نمیدید!» شلنگ آب رو دور گردن صادقی‌ فرد انداختند و سه نفری کشیدند. چنان سه نفری شلنگ را کشیدند که گفتم الان خفه می‌شود. محمد دستش را بین شلنگ و گردنش قرارداده بود تا بتواند نفس بکشد. ◀️ ادامه دارد . . . از قسمت اول:https://eitaa.com/salonemotalee/111