پویش «مطالبه از دولت، صدا و سیما و سازمان های مربوطه برای جلوگیری از پیری جمعیت در ایران»
زنگ خطر پیری در ایران اسلامی عزیزمان🇮🇷:
«طبق نظر کارشناسان حوزه جمعیت، اگر چاره ای نکنیم تا سال ۱۴۳۰ایران سومین کشور پیر دنیا خواهد شد» 😱😨
❇️اجرتان با حضرت زهرا سلام الله علیها 🤲. هم حمایت کن و هم نشر بده✨✨✨👇
https://farsnews.ir/my/c/113939
صدا و سیما نقش بسیار مهمی 👌در فرهنگ سازی و رفع بحران پیری دارد
☎️۱۶۲
سامانه پیامکی30000162
#کانال_نهضت_مطالبه_گری
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت سی و یکم
قسمت قبل: https://eitaa.com/salonemotalee/424
فصل سوم
بلدچی شانزده ساله (۹)
آنها دم غروب در همان سنگر اصلی اطلاعات نماز خواندند و به جای شام، نان خشک خوردند و خیلی سریع نیروهای اطلاعاتی را سازماندهی کردند.
من در یک تیم چهار نفره افتادم که ظاهراً مسیر شناساییها یا به تعبیر دقیقتر مسیر حرکت در شب عملیات با آنها یکی بود.
صمد یونسی از بچههای همدان پس از تاریکی شب ما را با قایق تا آن سوی کارون میبرد و از آنجا تیم های چهار نفره هر کدام به سمت مسیرهای تعیین شده رها میشدند.
قطب نما برای تعیین مسیر یا تشخیص مسیر مشخص شده در اختیار تمام بلدچیها نبود و ما یاد گرفته بودیم که از نقطه آغاز، زیر لب قدمهایمان را بشماریم. وقتی به عدد صد میرسیدیم، یک سنگریزه به جیب میانداختیم و بعد از برگشت سنگ ها را میشمردیم تا مسافت طی شده تعیین شود.
مسیر را هم با همه پیچ و خم هایش رو کاغذ میکشیدیم.
شب های اول شناسایی از لب کارون تا عمق شش کیلومتری رفتیم. اما فاصله ما تا خط ماموریت گردان مسلم بن عقیل یعنی خاکریز دایرهای زینالقوس ۱۴ کیلومتر بود. لذا برای شب های بعدی هر شب یک کیلومتر به مسیر اضافه میکردیم.
پاهایمان به دلیل سفتی زمین و طولانی بودن مسیر تاول زده بود. گاهی از نقطه حرکت تا زمان برگشت ۱۳ ساعت پاهایمان در پوتین بود و وقتی برمی گشتیم یارای باز کردن بند پوتین یا جدا کردن تاولهای ترکیده از جوراب را نداشتیم. باید بقیه نیروهای گشتی پوتینهای ما را میکندند، جورابهای مان را در می آوردند و یخ روی کف پایمان میگذاشتند.
شب سوم شناسایی در عمق هشت کیلومتری هنگام بازگشت راه را گم کردیم. اولین باری بود که تردید و نگرانی بر جانم مستولی شد. ترس برای شخص خودم نبود که از هر حیث آماده اسارت و شهادت بودم. بلکه به دلیل نگرانی برای انجام وظیفه بود و اینکه آیا میتوانم در شب عملیات ۳۵۰ نفر را پشت سر خودم بیاورم. یکی از بچه ها از ستارهها کمک گرفت و با یک حدس که درست از آب درآمد راه را نشان داد و برگشتیم. البته با حجم سنگینی از اضطراب در دل، تاول و زخم در پا، و بی خوابی در چشم.
شب چهارم موقع برگشت وسط راه خوابم گرفت. پایم روی زمین بود اما پلکهایم بی اراده میافتاد.
همین وقت بود که یک مار بزرگ و سیاه از زیر پایم خزید و خواب از کلهام پرید.
مسیر فاقد مین و هرگونه سیم خاردار و موانع از سوی دشمن بود. آنها فرصت ایجاد موانع را تا شب چهارم شناسایی ما پیدا نکرده بودند. اما از شب پنجم وقتی چشمهای ما به خاکریز زینالقوس در ۱۴ کیلومتری افتاد، متوجه شدیم عراقیها به سرعت به دنبال ایجاد موانع جدید و زدن خاکریزهای تازهاند. باید از آنها عبور میکردیم و تعداد نفرات و امکانات عراقی ها را داخل خاکریز دایرهای برآورد میکردیم. عراقی ها حدود ۴۵ تانک داخل خاک ریز چیده بودند با تعداد زیادی سنگر اجتماعی و انفرادی
◀️ ادامه دارد ...
هر روز با ما باشید با یک قسمت از خاطرات قهرمان ملی "علی خوشلفظ" از جانبازان و شهدای همدانی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد"؛ https://eitaa.com/salonemotalee/308
--------------
🖋سالن مطالعه محله زینبیه، با کلی کتاب، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
هدایت شده از
امام زادگان عشق
توهین به قهرمانان ملی
بی انصافیه اگر ساکت بشینیم
ببنید درباره شهید حججی چه اراجیفی گفته؟
کمپین را تا لحظه آخر دنبال میکنیم تا به نتیجه برسه...
هر چه تعداد امضا بیشتر، برخورد سریع و قاطع تر!
بسم الله...
#حاج_قاسم #hero
#قهرمان_من
فارس من :
https://farsnews.ir/my/c/113059
https://farsnews.ir/my/c/113059
هدایت شده از 🇮🇷روزی یک حدیث🇵🇸
خانه ما
🖌 حضرت #امام_صادق (ع) فرمود: ... #رسول_خدا صلى الله علیه وآله فرمود: دنیا خانه کسى است که خانه ندارد، و آنکه عقل ندارد برای دنیا می اندوزد.
🖌 عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَال ... فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الدُّنْيَا دَارُ مَنْ لَا دَارَ لَهُ وَ لَهَا يَجْمَعُ مَنْ لَا عَقْلَ لَه.
📚 اصول کافى جلد ۳ صفحه: ۱۹۵ روایة: ۸
#حدیث #زهد
@hadith_daily
هدایت شده از ۱۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مصیبت مادر
حجت الاسلام دارستانی
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت سی و دوم
قسمت قبل: https://eitaa.com/salonemotalee/433
فصل دوم
بلدچی شانزده ساله (۱۰)
شب ششم شناسایی، مسیر پشت خاکریز دایرهای زینالقوس را حسابی با بلدچی گردان عمار چرخیدیم.
این مکان با نقطه عزیمت ما در کنار کارون، ۱۴ کیلومتر فاصله داشت و از آنجا نیز دو سه کیلومتر تا جاده آسفالت اهواز خرمشهر فاصله بود.
ما باید از آن شب حدود ۲۸ کیلومتر راه می رفتیم و برمیگشتیم.
از جا گشتیهای دشمن را میدیدیم ولی درگیر شدن به منزله استارت ما و لو رفتن عملیات بود.
وقتی برمیگشتیم، شور و شوق گزارش دادن به شهبازی و همدانی به پاهای خسته و تاولزدهمان قوت میداد.
بخشی از مسیر را میدویدیم.
قبل از غروب آفتاب حرکت میکردیم و قبل از طلوع آفتاب برمیگشتیم.
چارهای نبود باید نماز صبحمان را در حال راه رفتن و دویدن و بدون در نظر گرفتن قبله میخواندیم.
قبل از حرکت محمود شهبازی مرا صدا کرد و گفت: "برای بردن گردان مسلم و شکستن خاکریز زینالقوس تو تنها هستی."
شناسایی آخر همزمان با رها کردن تیمهای دیگری بود که بعضی از آنها باید تا جاده آسفالت میرفتند یعنی سه کیلومتر بیشتر از ما.
باید به درخواست و تاکید حسنباقری دستشان به جاده آسفالته اهواز-خرمشهر می خورد.
ما غافل بودیم از اینکه شبها محمود شهبازی قرار است با تعدادی از مسئولان اصلی اطلاعات جلو برود و به جاده برسد.
مشاهدات شب آخر تفاوتی با شبهای قبل نداشت و ما با اطمینان می توانستیم مسیر را برای حرکت گردان در شب حمله قفل کنی.
میدانستیم که چشم ۳۵ میلیون ایرانی به گام های ما برای پیمودن این راه تا آزادی خرمشهر است.
وقتی برمیگشتیم مزد تلاش مان را با دیدن حسن باقری در آن سوی کارون میگرفتیم. او وقتی محمود شهبازی را که آن شب با چند نفر تا لب جاده رفته بودند، دید نتوانست خوشحالیاش را پنهان کند و ما شنیدیم که به شهبازی گفته بود: "با این شناسائی مسیر آزادی خرمشهر انشاالله هموار شد ...
◀️ ادامه دارد ...
با ما همراه باشید با هر روز یک قسمت از داستان زندگی قهرمان ملی همدانی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد"
قسمت اول: https://eitaa.com/salonemotalee/308
هدایت شده از اینستای انقلابی
5.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هدایت شده از اینستای انقلابی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دروغ مصلحتی!
💬 #ahkam.tv3
@insta_enghelabi