هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت بیستم
قسمت قبل: https://eitaa.com/salonemotalee/397
فصل دوم
پایگاه راه خون (۹)
... ناهیدی گفت: "به موقع آمدی. عملیات جلو افتاده است" مرا با موقعیت منطقه روی نقشه توجیه کرد.
تلاش اصلی عملیات روی ارتفاعی به نام قوچ سلطان بود و عملیات تا جبهه چپ ما و تا محور پاوه امتداد مییافت جایی که حاج ابراهیم همت در آنجا فرماندهی میکرد.
عصر عملیات یک کامیون ۵ تنی مهمات آوردند و در خط تقسیم کردند. بخش زیادی از آن، خمپاره ۱۲۰ بود که به دلیل نبودن جاده ماشین رو بردن مهمات خمپاره تا پای قبضه ها ممکن نبود.
چند نفر شروع کردیم و یکییکی جعبههای خمپاره را روی دوش انداختیم و از یک مسیر ۵۰۰ متری تا پایین تپه تا قبضههای خمپاره بردیم. قریب ۴۰۰ جعبه.
قبل از نماز ناهیدی و آن مربی ارتشی خودشان را به دیدگاه رساندند. سرهنگ ارتشی دیده بان شد. من بیسیمچی او و آقای ناهیدی هم مسئول تطبیق آتش.
عملیات چهار صبح شروع شد. نیروهای پیاده از محورهای مقابل درگیر شدند و سلاح های منحنی زن عقبهی دشمن را زیر آتش گرفتند.
سرهنگ تا ساعت ۱۰ صبح یکسره از قبضه آتش خواست قریب سیصد گلوله بر سر دشمن ریختیم.
ساعت ۱۱ چند قاطر از محورهای جلو و سنگرهای فتح شده دشمن به سمت ما آمدند. روی هر کدام شهیدی را بسته بودند که خون از سر و بدن آنها روی زمین می ریخت. با بیسیم به آقای ناهیدی گفتم: "اجازه بده من جلو بروم"
گفت: "از جناب سرهنگ اجازه بگیر"
جناب سرهنگ موافقت کرد و گفت آن جلو به مهمات سبک و آب نیاز دارند. هرچقدر میتوانی با خودت فشنگ و آب ببر.
چند قطار فشنگ به خودم بستم و دو دبه آب پر کردم و راهی جلو شدم.
یک ساعت و نیم راه تا خط فتح شده بود. وقتی رسیدم دشمن داشت برای بازپس گیری سنگرهای از دست رفتهاش پاتک میزد.
دبه های آب و فشنگ را داخل یک سنگر کنار چند رزمنده گذاشتم.
همونجا چشمم به یک پیراهن چهار جیب خوشگل و تننرفته عراقی افتاد. پیراهن را برداشتم.
بلافاصله یک خمپاره زوزه کشید و دم سنگر منفجر شد. موج انفجار مرا به عمق سنگر پرتاب کرد. گرد و خاک راه افتاد. پیراهن هنوز در دستم بود. به خودم نهیب زدم؛ میخواهی شهید راه پیراهن شوی؟! پیراهن را کنار انداختم. گیج و منگ از موج انفجار از سنگر بیرون آمدم.
همانجا مسئول محور قله فتح شده را دیدم قیافهاش آشنا بود و گوش شکستهاش مرا به خاطره آن چند همراه که با حاج احمد متوسلیان و صیادشیرازی به دیدگاه آمده بودند، برد.
نامش حسین قجهای بود و همه گوش به فرمانش.
مرا شناخت و اثر موج گرفتگی را در چهرهام دید. به من گفت: "اسلحه که می توانی به عقب ببری؟ هر چقدر میتوانی بردار و برو عقب"
هشت قبضه کلاش عراقی برداشتم و به خودم آویزان کردم و بی هیچ اتفاقی به عقب برگشتم.
عملیات با تلفات سنگین دشمن و آزادی چند ارتفاع مهم و به دست آوردن غنایم زیادی از سلاح های سبک و نیمه سنگین به پایان رسید.
با دو قبضه خمپاره ۶۰ و ۸۱ میلیمتری موضع جدیدی ایجاد کردیم و آقای ناهیدی گفت: "حالا تو مسئول موضع خمپارهانداز هستی."
او هم مرا به خوبی شناخته بود و هم میدانست که پای من یک جا بند نمی شود لذا مسئولیت یک موضع را به من سپرد تا بیشتر احساس وظیفه کنم. خمپاره ۶۰ در خط مستقر شد و خمپاره ۸۱ در کنار دو خمپاره ۱۲۰ قبلی کمی عقب تر از خط
◀️ ادامه دارد ...
با ما همراه باشید با هر روز یک قسمت از داستان زندگی قهرمان ملی همدانی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد"
قسمت اول: https://eitaa.com/salonemotalee/308
--------------
🖋سالن مطالعه محله زینبیه، با کلی کتاب، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
هدایت شده از 🇮🇷قرآن روزی یک صفحه🇵🇸
0431.mp3
2.89M
هدایت شده از 🇮🇷روزی یک حدیث🇵🇸
روزی و عمل
🖌 حضرت #امام_رضا (ع) فرمود: کسی که فقط به روزى زیاد قانع می شود، بداند او را نجات نمی دهد مگر عمل زیاد... .
🖌 عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ مَنْ لَمْ يُقْنِعْهُ مِنَ الرِّزْقِ إِلَّا الْكَثِیرُ لَمْ يَكْفِهِ مِنَ الْعَمَلِ إِلَّا الْكَثِیر... ُ.
📚 اصول کافى جلد ۳ صفحه: ۲۰۷ روایة: ۵
#حدیث #قناعت
@hadith_daily
هدایت شده از 🇮🇷قرآن روزی یک صفحه🇵🇸
0432.mp3
3.04M
هدایت شده از 🇮🇷روزی یک حدیث🇵🇸
از دنیا چه می خواهیم؟
🖌 حضرت #امام_صادق (ع) فرمود: امیرالمؤمنین (ع) می فرمود: فرزند آدم! اگر از دنیا به اندازه رفع نیازت بخواهی، اندک چیز دنیا تو را بس است، و اگر بیش از رفع نیازت بخواهى هر چه در دنیاست برایت کم است.
🖌 عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ كَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ص يَقُولُ ابْنَ آدَمَ إِنْ كُنْتَ تُرِیدُ مِنَ الدُّنْيَا مَا يَكْفِیكَ فَإِنَّ أَيْسَرَ مَا فِیهَا يَكْفِیكَ وَ إِنْ كُنْتَ إِنَّمَا تُرِیدُ مَا لَا يَكْفِیكَ فَإِنَّ كُلَّ مَا فِیهَا لَا يَكْفِیكَ .
📚 اصول کافى جلد ۳ صفحه: ۲۰۷ روایة: ۶
#حدیث #قناعت
@hadith_daily
هدایت شده از
امام زادگان عشق
عرض سلام و ادب
خبر دار شدیم که یکی از خانواده های معزز شهدای محلمون دچار سانحه تصادف شدند و دختر جوانشان نیاز به دعای خیر شما بزرگواران دارد لطفا جهت شفای همه بیماران و بیمار منظور #حمد_شفا بخوانیم.ان شاء الله اهل بیت علیهم السلام به ایشان و همه مرضای اسلام نظر کنند.
یا علی
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷