تاقبل از امروز، نه اسمت راشنیده بودم نه میشناختمت
شیوه شهادتت را که شنیدم به حالت غبطه خوردم بیش از این هم نمیشناسمت و لازم هم نیست.
چقدر رشک برانگیز؛ در خط مقدم دفاع از دین هستی و در حالی که لباس دین به تن داری، #ماه_رمضان با زبان روزه و در حرم رضوی ...
خوشا به حالت قهرمان
چه شیرین است با عمامه خونی به آغوش شهادت رفتن 🌷🌷🌷🌷🌷
سرباز #امام_زمان
هدایت شده از فقه و احکام رهبری (leader.ir)
📚 تبدیل کردن فدیه و کفاره به جنس دیگر
💠 کسی که فدیه و یا کفاره تأخیر مثلا به اندازه ده روز، مد طعام بر عهده او باشد لازم است به اندازۀ ده مد طعام مانند ده تا 750 گرم گندم یا نان و امثال آن، به فقیر بدهد و نمی تواند معادل قیمت ده مد طعام را تبدیل به چیز دیگری کند (مانند اینکه به همان قیمت، تخم مرغ یا گوشت به فقیر بدهد).
#احكام_روزه #احكام_كفارات
🆔 @leader_ahkam
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت نود و سوم
قسمت قبل:https://eitaa.com/salonemotalee/683
فصل نهم
من، مهتاب، مین(۲)
جوانی خوش سیما به نام امیرحسین فضلاللهی به جمع ما ملحق شده بود
خیلی زود با او صمیمی شدیم
همین دوستی زود هنگام به من جسارت داد که قیچی را بردارم و هنگام خواب وسط کلهاش یک معبر بزنم
آخرای کار بود که بیدار شد و دنبالم دوید
بیرون زدم
علیآقا و عده دیگری شاهد کار بودند
علیآقا دمپایی برایم پرتاب کرد و گفت: "اگر دستم به تو برسد میدانم چه کارت کنم!"
فردا بعد از نماز صبح سرم را پایین انداختم و قیچی به دست پیش فضلاللهی رفتم
علی آقا با غیظ و غضب گفت: "خوشلفظ لاکردار! حالا از وسط سر امیر، راهکار پیدا میکنی!؟"
امیر هم دست وسط سرش میکشید و میخندید
علی آقا ادامه داد: "بیا درستش کن! وگرنه نمیگذارم به گشت بروی."
گفتم: "ای به چشم!"
با قیچی تمام سرش را چَرّه کردم
بدتر شد
بچههای واحد با اشاره علی آقا چند نفری افتادند به جانم
بازار پرتاب مشت و لگد داغ بود
من در میان دست و پای ۷-۸ نفر گم شده بودم
علیآقا هم مثل داور نشسته بود
گاهی صدای دورگهاش را میشنیدم: "هنوز جان دارد! بزنید. تا جا دارد بزنیدش!"
من هم کم نمیآوردم و میزدم تا آنکه علیآقا مثل داورها گفت: "فکر کنم سر عقل آمده! دیگر بس است!"
این شیطنت یعنی چره کردن موی فضل اللهی رفاقت من و او را بیشتر کرد
برای توجیه کارم به او گفتم: "امیر جان! موی سرت خیلی به تو میآمد! شاید به قدری زیبایت کرده بود که مایه غرورت میشد! خواستم به این شکل کمکت کنم تا خودسازی کنی."
یک شب با امیر فضل الهی و بهرام عطاییان رفتیم سر وقت ماهیهای رودخانه
تاریکی مطلق کمک میکرد راحت ماهی بگیریم
هر کدام چراغ قوهای روشن در دهان میگرفتیم و تا زانو توی آب میرفتیم
۹۰ ماهی صید کردیم و فردا ناهار همه بچههای واحد، مهمان ما بودند...
غروب علی آقا گفت: "تیم محمدبختیاری امشب به گشت میرود."
خیلی خوشحال شدم
بعد از نماز به سمت خط ارتشیها حرکت کردیم
از سنگر فرمانده گروهان باید به سمت دشمن سرازیر می شدیم.
بختیاری گفت: "خوشلفظ! بیفت جلو!"
تعجب کردم
چون قاعده کار این نبود
دوربین مادون را به من داد و گفت: "راه بیفت!"
نمیترسیدم ولی دلم نبود جلو حرکت کنم چون برایم سوال شد که مسئول تیم با چه هدفی مرا جلو انداخته است.
مادون قرمز را با عصبانیت گرفتم اما روشن نکردم
به جای آن کلاش را از ضامن خارج کردم و روی رگبار گذاشتم.
مسئول تیم هم چیزی نگفت
به جای من رفت ته ستون
هر چه به گیسکه نزدیک میشدیم بیشتر فکر میکردم
نه به مواضع و مشکلات عبور از دیسکه، بلکه به تدبیر مسئول تیم!
فکرهای تودرتو: "آیا او میخواهد عیار شجاعت یا ترسم را بسنجد و به علی آقا انتقال بدهد!؟"
۲-۳ کیلومتر از تپه ماهورها رد نشده بودیم که شیخ حسن نزدیک آمد و گفت: "آقای بختیاری میگوید؛ چرا نمیایستی؟ چرا مادون نمیکشی؟"
لجم گرفته بود یا غرور برم داشته بود
گفتم: "نیازی به مادونکشی نیست؟!"
بچهها که دیده بودند نمینشینم و مادون نمیکشم، محض احتیاط فاصلهشان را با من زیادتر کردند.
به یک سهراهی نزدیک شدم
در انتهای آن یک سیاهی مثل یک تکه سنگ به نظرم آمد
به طرف سیاهی رفتم
اگر دوربین مادون را روشن کرده بودم، میفهمیدم که به کام مرگ میروم...
◀️ ادامه دارد ...
هر روز با ما باشید با یک قسمت از خاطرات قهرمان ملی "علی خوشلفظ" از جانبازان و شهدای همدانی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد"؛ https://eitaa.com/salonemotalee/308
#افطارهای_مهدوی
🍂نان و پنیر سفره ی افطارم از شما
آه و نگاه و ضرب دل زارم از شما
🍂آهنگ قلب بی رمق و هِــق هق گلو
العفو و آه و چشم گهربارم از شما
🍂در ماه نور روز ظهور تو آرزوست
دل می دهم به تو که دلی دارم از شما...
🤲 افطارمان را با شیرینی دعا برای ظهور آغاز کنیم.
#اللهمعجللولیکالفرج
#ماه_رمضان
💠کانال مسجد حضرت زینب س
---------------------🌸
@ahlolmasjed
🌸---------------------
هدایت شده از روزی یک حدیث🇵🇸
اللهم صلی علی محمد و آل محمد
🖌 #پیامبر_اکرم (ص) فرمود: هرکه در این ماه بر من زیاد صلوات بفرستد خداوند کفه ترازوی سنجش اعمالش را سنگین می کند در روزی که کفه های ترازو اعمال سبک است،
🖌 إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص خَطَبَنَا ذَاتَ یَوْمٍ فَقَالَ ... ِوَ مَنْ أَکْثَرَ فِیهِ مِنَ الصَّلَاةِ عَلَیَّ ثَقَّلَ اللَّهُ مِیزَانَهُ یَوْمَ تُخَفَّفُ الْمَوَازِینُ.
📚 فضائل الأشهر الثلاثة، ح ۶۱.
#حدیث #ماه_رمضان
@hadith_daily
🔷️🔶️🔷️ سالن مطالعه 🔷️🔶️🔷️
🌷🌷🌷آنچه در این ایام در "سالن مطالعه محله زینبیه" بصورت روزانه تقدیم میشود:
✔ مجموعهی " لطیفه.نکته " که هر روز حاوی نکتهای در سبک زندگی اسلامی به همراه لطیفه و روایتی است.
آدرس قسمت اول:
https://eitaa.com/salonemotalee/933
✔ کتاب "فرنگیس" خاطرات بانوی قهرمان کرمانشاهی که تقریظی ماندگار از رهبری معظم انقلاب را به همراه داشته.
آدرس قسمت اول:
https://eitaa.com/salonemotalee/1205
✔ مقالهی "جریانشناسی بنیامیه" که در چند قسمت تبارشناسی، علل دشمنی آنها با بنیهاشم، ارتباطات آنها با یهود و ... میپردازد.
آدرس قسمت اول:
https://eitaa.com/salonemotalee/1251
✔ مقالهی "حزب شیطان در جنگ دوم اروپایی(جهانی) در چند قسمت به دستهای پنهان و آشکار یهود در ایجاد و راهبری ساختار کنونی جهان میپردازد.
آدرس قسمت اول:
https://eitaa.com/salonemotalee/1252
--------------
... و کلی کتاب، مقاله، رمان و ... در موضوعات مختلف در "سالن مطالعه محلهی زینبیه" کاری از واحد فرهنگی مسجد حضرت زینب علیهاالسلام/شهرک شهید زینالدین قم؛
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیشنهاد میکنم حتما ببینید 👆
سلام👋
داشتم درباره "مطالعه کردن" تحقیق میکردم که به یک نکتهی خیلی ظریف برخوردم👇
حضرت آقا در دیدار با اعضای گروه اجتماعی صدای جمهوری اسلامی ایران (29/11/1370) فرمودند:
واقعاً خدا میداند من وقتی یادم میآید- و این چیزی است که تقریباً هیچوقت از یادم نمیرود- که مردم ما مطالعه کردن را بلد نیستند، به قلب من فشار میآید! از این بابت، ما چقدر داریم هر ساعت خسارت میبینیم.؟
به تعبیر حضرت آقا دقت کنید. حضرت آقا نمیگن (مردم ما مطالعه نمیکنن) بلکه میفرمایند (مردم ما مطالعه کردن را بلد نیستند)
از این تعبیر مشخص میشه که مطالعه کردن بلدی میخواد... همینجوری نمیشه مطالعه کرد... قواعد و اصول خودش رو داره.👌
این همه برای #مطالعه_درس_ها وقت میذاریم ولی بلد نیستیم مطالعه کنیم. شاید علت استرس شب های امتحان و عقب موندگی از محدوده امتحانات، این باشه که #مهارت_مطالعه_کردن رو بهمون یاد ندادن.😔
با دوره #تندخوانی_برای_امتحان از استرس شب های امتحان و عقب موندگی از محدوده های امتحانات خداحافظی کنیم...💪
ثبتنام از طریق لینک زیر👇
https://eitaa.com/joinchat/2285699248Ca963ea6f7c
🍃 باز هم خبر رسید...
دومین شهید...
دومین شهید روسپید...
گرچه داغ تازه شد برایمان،
خوش به حالتان...
برای این سعادت بزرگ...
❣ حجتالسلام دارایی نیز که از طلبههای مجروح در ماجرای حمله تروریستی حرم مطهر بود به شهادت رسید...
#طلبه_شهید
#افطارهای_مهدوی
✨مولایمن
🍂روزه دار روی زیبای توییم
کی شود تا وقت افطار؛
🍂جرعه ای از جامِ شیرینِ نگاهت
قسمت این سفره دلها شود؟
🤲 افطارمان را با شیرینی دعا برای ظهور آغاز کنیم.
#اللهمعجللولیکالفرج
#ماه_رمضان
💠کانال مسجد حضرت زینب س
---------------------🌸
@ahlolmasjed
🌸---------------------
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت نود و چهارم
قسمت قبل:https://eitaa.com/salonemotalee/691
فصل نهم
من، مهتاب، مین(۴)
سه نفرشان کشته و زخمی شدند
پشت تختهسنگ دیگری پریدم
۴ نفر سالم جنازهها را پشت تپه بردند
باز درمانده بودم که چرا به سمتم نمیآیند
سکوت همه جا را فرا گرفت
در آن تاریکی دهشتزا، جنون و ترس و شوق و همه چیز بر تمام سلولهای بدنم مستولی شد
از پشت سنگ فریاد زدم:
"گردان حمله کنید! گروهان حمله کنید! بچه ها از پشت سر بزنیدشان! امانشان ندهید!"
فریاد میزدم و زانوهایم از ترس میلرزید
شیخ حسن از بقیه به من نزدیکتر بود
صدای مرا شنیده بود
لذا اولین رگبار را به سمت گشتی، رزمیهای عراقی گرفت
بقیه بچه ها هم نزدیکتر شدند و به سمت آنها آتش گشودند
تیراندازی متقابل شد
در این گیر و دار فرصت پیدا کردم از معرکه فرار کنم و خودم را به جمع دوستانم برسانم
تیم گشتی رزمی عراقی از لحاظ تعداد با ما قابل قیاس نبودند ولی عقب کشیدند
ما هم در اوج ناباوری از معرکه ریختیم
وقتی به مقر واحد رسیدیم بچه ها دعای کمیل میخواندند
حاج حمید ملکی بعد از مداحی آماده شد که به گشت برود
نوبت تیم آنها بود که از مسیر دیگری روی سمت چپ ارتفاعات گیسکه کار کنند
ماجرا را برای آنها تعریف کردم و گفتم: "امشب عراقیها مثل مار زخمخوردهاند! هیچ کس نباید به گشت برود."
بعد از دعا به جایی رفتم و به حال خودم گریستم
روزهای بعد هرچه علیآقا میگفت، بی چون و چرا میپذیرفتم
گاهی خیلی جدی سر به سرم میگذاشت
ادایم را درمیآورد: "گردان! حمله کنید. گروهان! حمله کنید. بچهها! امانشان ندهید."
شبهای بعد سه گشت متوالی از همان مسیر رفتیم
هر بار که از کنار آن تختهسنگ رد میشدم تمام لحظات آن کمین جلوی چشمم میآمد
این بار مرحلهبهمرحله مادون میکشیدم
بدون برخورد با کمین عراقیها، از میدان مینشان هم رد شدیم
تا زیر سنگرهای گیسکه رفتیم
یک شب حسنترک، جانشین طرح و عملیات تیپ و مسئول محور، به واحد آمد و گفت:
"خودم باید مسیر حرکت گردان را برای شب عملیات از نزدیک ببینم و حد مانور گردانها را مشخص کنم."
بی هیچ بحث و مجادلهای جلو افتادم
از خط عبور کردیم و به میدان مین رسیدیم
بدون خنثی کردن مین یا ایجاد معبر از میانش رد شدیم
به انتهای میدان مین و زیر ارتفاع رسیدیم
چند سنگر تیربار مشخص بود
سر و صدای عراقیها هم به گوش میرسید
حسن خواست زیر گوش من چیزی بگوید که یک مین والمر از زمین بالا جهید و منفجر شد
من پشت حسن ترک بودم
یکباره حسن شل شد و روی دست من افتاد
آرام روی زمین خواباندمش
همان لحظه عراقیها با شنیدن صدای مین، منوری فرستادند
زیر نور منور پیکر غرق به خون حسن به خوبی نمایان شد
خون تمام صورتش را پوشانده بود
گلوی او شکافته و داشت خرخر میکرد
انگار نادر فتحی را بغل کرده باشم
او را در آستانه پرواز میدیدم
با التماس تکانش دادم و گفتم: "حسن جان! شفاعتم کن!"
در حالی که به پهلویش میزدم این جمله را چند بار تکرار کردم
ریههایش از خون پر شده بود و می جوشید و بالا میآمد و از گلوی پارهاش بیرون میریخت
فکر این بودم که پیکرش را چطور میان میدان مین رها کنم که با پشت دست ضربهای به سینه ام زد
آنقدر محکم که افکارم به هم ریخت
احساس کردم می گوید هنوز زنده ام
منور خاموش شد
بلافاصله کسی کمک کرد و او را از میدان مین خارج کردیم...
◀️ ادامه دارد ...
هر روز با ما باشید با یک قسمت از خاطرات قهرمان ملی "علی خوشلفظ" از جانبازان و شهدای همدانی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد"؛ https://eitaa.com/salonemotalee/308
📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣
🍃باسلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات
احتراما باستحضار شما والدین گرامی میرسانیم؛
شروع کلاسهای مهد و پیش دبستانی امین(مسجدحضرت زینب (س) در
👦👧روز شنبه ۲۰ فروردین
((۱۰الی ۱۳)) روزهای زوج
ورود و خروج مهدکودک
👦👧 یڪشنبه ۲۱ فروردین
((۹الی ۱۲:۳۰)) روزهای فرد
ورود و خروج پیش دبستانی
منتظر نونهلان مهدوی خود هستیم... 😍😍😍👌🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🇮🇷
✍التماس دعای ڪثیر
15.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پیام همسر شهید دارایی، دومین طلبه حادثه حرم رضوی خطاب به دشمنان اسلام
#شهید_دارایی
14.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حجت الاسلام دارایی هم "شهید" شد 💔
نخستین تصاویر از خدمات جهادی و خیرخواهانه حجت الاسلام شهید دارایی که عصر دیروز به خیل شهدا پیوست
شهادتت مبارک (:
فقط ۲۵ سالشون بود ...
فقط ۲۵ ...
دو تا بچه هم داشتن ...💔
بایّ ذنب قتلت ؟ 💔(((:
#شهید_دارایی