هدایت شده از فقه و احکام رهبری (leader.ir)
📚 اقتدا به امام جماعت در حال رفتن به رکوع
💠 سؤال: آیا هنگامی که امام جماعت در حال خم شدن برای رکوع است اما به حد رکوع نرسیده، می توان اقتدا کرد؟
✅ جواب: در رکعت اول و دوم اشکال ندارد، ولی در رکعت سوم و چهارم، احتیاط این است که صبر کرده و در رکوع اقتدا کند.
#احکام_نماز_جماعت
🆔 @leader_ahkam
هدایت شده از سالن مطالعه
KayhanNews75979710412150505638114 (1).pdf
حجم:
8.79M
بسم الله الرحمن الرحیم
تمام صفحات روزنامه کیهان
امروز چهارشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۱
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
هدایت شده از 🇮🇷 نیمه پنهان 🇮🇷
3.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میدونید چرا ملک الموت روزی ۵ بار به خونه ها سر میزنه؟👆
استاد حسینی قمی
🇮🇷نیمه پنهان
🇮🇷@nimeyepenhan
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت صد و نوزدهم
قسمت قبل:https://eitaa.com/salonemotalee/783
فصل دهم
نبرد فاو(۱۰)
کار سازماندهی شروع شد
عدهای از بچههای واحد بنا به تدبیر علیآقا در گردانها تقسیم شدند
آنها در این ماموریت کمک کار فرمانده گردان میشدند
خیلی دوست داشتم من را هم به گردان حضرت علی اصغر بفرستد اما او نپذیرفت
قرار شد شش نفر نیروی پیشقراول با او همراه شویم و به فاو برویم
یک روز، بعد از نماز صبح و زیارت عاشورا کسی یادداشتی به علی آقا داد
یادداشت را خواند
چشم گرداند تا کسی را که از او شکایت شده بود پیدا کند
کسی که نامه را داده بود نه اسم خودش را نوشته بود و نه اسم کسی را که از او شاکی بود
فقط نوشته بود: "علیآقا! این برادران شورش را در آوردهاند. نصف شبها هنگام خواندن نماز شب نور چراغ قوه را روی صورت دیگران میاندازند!"
علی فهمیده بود که سرنخ این شیطنتها به من میرسد
بعد از صبحگاه دوباره احضارم کرد
گفتم حتماً باز رو ترش میکند و حرف سردی میزند
سعی کردم حاضرجوابی نکنم
علی متن نامه آن بنده خدا را دوباره خواند
اما عصبی که نشد هیچ! خندهاش هم گرفت!
گفت: "کارنامه درخشانی داری خوشلفظ! کتاب شیرین کاریهای تو یک مقدمه میخواهد این هم مقدمهاش! اگر روزی خاطرات جنگت را نوشتی این نامه را جای مقدمه آن بگذار!... حالا برو حنا بیاور! البته اگر حناها را نمیخوری!!!"
بوی حنا بوی عملیات بود
آن روز حنا گذاشتیم و منتظر شدیم؛ کی فرمان عملیات داده خواهد شد؟
همزمان گردان حضرت علی اکبر به سمت خرمشهر رفته بود
عملیاتی برای فریب دشمن در جزیره بوارین آن سوی اروندرود آغاز شده بود
قرار بود مصیب مجیدی و کریم مطهری بلدچی گردان باشند.
برای کریم حادثهای اتفاق افتاد
به ناچار من با مصیب مجیدی همراه شدم
گردان حضرت علی اکبر به فرماندهی حاج رضا شکری پور از سر پلی که تیپ ۲۱ امام رضا گرفته بود عبور کرد و سینه به سینه عراقی ها در جزیره بوارین شد
دم صبح سرمای شدید و آتش بیامان دشمن، جزیره را به جهنمی از آتش و دود تبدیل کرد
ما فقط با یک پل از اروند صغیر به جزیره متصل بودیم
حاج رضا شکری پور تمام توانش را گذاشت و مقابل پاتکهای متوالی دشمن ایستاد
ما هم مثل نیروهای پیاده رفتیم داخل عراقیها
مصیب مجیدی آرپیجی میزد
موشکهایش که تمام شد با یک گرینوف شلیک میکرد
او معاون علیآقا یعنی معاون اطلاعات عملیات لشکر انصارالحسین بود اما آنجا شده بود یک نیروی ساده گردان
دستور عقب نشینی دادند
به ناچار مجروحان را جمع کردیم و از پل به عقب برگشتیم
شب در مقرری در خرمشهر بودیم که مارش عملیات والفجر ۸ را از رادیو شنیدیم
عملیات فریب نتیجه داده بود
غواصها با عبور از اروند، خط مستحکم عراق را در بندر فاو شکسته و وارد شهر شده بودند
داخل مقر گفتند سید عباس الجی مسئول تعاون لشکر شهید شده است
جعفر منتقمی کنارم بود
گفت: "خوش به حال سیدعباس! ای کاش خدا قسمت کند من هم در این عملیات بمیرم!"
پرسیدم: "چرا مردن؟! مگر در جبهه کسی میمیرد!؟"
گفت: "شهادت مقام و منزلت اولیای خداست! برای ما مرگ در اینجا عین سعادت است!"
محمد رحیمی هم رسید
او هم وارد بحث ما شد
همان کسی که میگفت اگر اراده کنم ائمه را در خواب میبینم!
گفت: "به خانه و خانواده گفتهام؛ دیگر برنمیگردم! فاو آخر راه من است!"
تازه داماد بود
اما در جنگ کهنه کار
و در پیشگویی، روشن ضمیر و حق بین
گفتم: "از کجا میدانی که رفتنی هستی!؟"
گفت: "خواب دیدهام!"
با خنده پرسیدم: "پس چرا برای من از این خوابها نمیبینی!؟"
جواب نداد
در این اثناء بهرام عطایان هم آمد
از تهران میآمد
برای درمان پای قطع شدهاش و گرفتن پای مصنوعی به بیمارستان رفته بود
بهرام یار غار و مونس تنهاییهای من بود
بیمقدمه پرسیدم: "بهرام تو چه!؟ توهم میخواهی در این عملیات شهید بشوی؟!"
خیلی سرحال نشان میداد
حرفم هم شوخی بود و هم جدی
اما نشاط او از اتفاقی بود که برایمان تعریف کرد؛
گفت: "این خانمها که روسری میپوشند، اینقدرها هم که ما فکر میکنیم بد نیستند!"
مقدمه بهرام همه گوشها را تیز کرد! حتی مصیب مجیدی که گوشهای نشسته بود و با کولهپشتیاش ور میرفت!
بهرام ادامه داد: "از بیمارستان که مرخص شدم حتی به اندازه یک کرایه تاکسی پول نداشتم.
پای رفتن تا ترمینال را هم نداشتم.
همانجا توی ایستگاه تاکسی ایستاده بودم که یک خانم مانتویی تقریباً مسن با یک سواری مدل بالا ترمز کرد!
من هم از خدا خواسته سوار شدم.
از سر و وضع و لباس و عصای من فهمیده بود که رزمندهام!
وقتی به ترمینال رسید، مقداری پول هم به من داد و گفت: نذر کردهام که این پولها به جبهه برسد!!!..."
◀️ ادامه دارد ...
هر روز با ما باشید با یک قسمت از خاطرات قهرمان ملی "علی خوشلفظ" از جانبازان و شهدای همدانی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد"؛ https://eitaa.com/salonemotalee/308
هدایت شده از 🇮🇷روزی یک حدیث🇵🇸
مدارای سودمند
🖌 حضرت #امام_صادق (ع) مى فرمود: هرکه دست از سر مردم بردارد (با آنان مدارا کند) در مقابل یک دست برداشتن، دستهای زیادی از سرش برداشته می شود.
🖌 سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ... مَنْ كَفَّ يَدَهُ عَنِ النَّاسِ فَإِنَّمَا يَكُفُّ عَنْهُمْ يَداً وَاحِدَةً وَ يَكُفُّونَ عَنْهُ أَيْدِيَ كَثِیرَةً .
ـــــــــــــــ
📚 اصول کافى جلد ۳ صفحه: ۱۸۰ روایة: ۶
#حدیث #مدارا
@hadith_daily
هدایت شده از اینستای انقلابی
3.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بشارت رهبر انقلاب
بنده میدانم که خدای متعال اراده فرموده است که این ملت رو به متعالی ترین درجات برسانه
💬 #arefin_org
@insta_enghelabi
هدایت شده از ۱۱
👤عباس عراقچی ۴ سال پیش:
🔹آیا بهتر نیست به جای خودکفایی در تولید گندم آنرا از قزاقستان وارد کنیم؟
css.ir/fa/content/114213
🔹خبر:قزاقستان صادرات گندم را ممنوع کرد.
#حافظه_تاریخی