به یاد شهدای کوهستان
از شانههای برفی آناهیتا
تا بلندیهای ماووت ...
ذهنت یخ می زند گاهی...
وقتی بخشهایی از خاطرات جنگ را
میشنوی که سرمای سختیاش،
سینهات را می فشرد...!
انگار خودمان بادگیر به تن کردهایم
و شال گردن و کلاه هم بسته ایم
تا در پیچوخمهای عملیات بیتالمقدس۲،
با پای لرزان و در سرمای ماووت راه برویم.
خودمان را پوشاندهایم شاید که سردمان نشود
اما سرمای واقعیتهای جنگ و سختی هایش
گاهی جانسوزتر از این حرف هاست!
دندان هایمان گاهی از ترس، گاهی از فشار
و گاهی از سرمای استخوان سوز بهم میخورد
شاید خیال میکنیم اندکی از حال آن روزهایِ
رزمندگانمان را درک کرده ایم
اما... سخت در اشتباهیم!
تصور بستن جنازه و بدن یخ زده شهدا
بر روی الاغ و شکستن استخوان هایشان،
چیزی نیست که قابل درک هر ذهنی باشد!...
فکر میکنیم ایکاش دروغبود این سختیهایی
که رفت بر آن همه نوجوان و جوان!...
بر آن همه مجروح و شهید ...
و بر بدنهای زیر پا مانده...!
همچون سیدالشهداء...!
لا یوم کیومک یا اباعبدالله
#بیست_پنجم_دیماه
#سالروز_عملیات_بیتالمقدس۲
#درآرزوی_شهادت