eitaa logo
کربلایی‌ امیرحسین توکلی
247 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
787 ویدیو
36 فایل
Amt ارتباط با ادمین : https://eitaa.com/Aht_313
مشاهده در ایتا
دانلود
👆👆👆👆👆👆
تا یوسف اشکم سر بازار نیاید   کالای مرا هیچ خریدار نیاید    در سوز جگر مصلحت ماست که ما را   غیر از جگر سوخته در کار نیاید   خارم من و در سین? من عشق شکفته است   تا خلق نگویند گل از خار نیاید   بیمار فراقم من و وصل است دوایم   تدبیر به کار من بیمار نیاید   یک عمر به درگاه رضا رفتم و حاشاک   بر دیدن این دلشده یک بار نیاید   ای حجت هشتم! که خدا خوانده رضایت   مدح تو جز از ایزد دادار نیاید   خود را به تو بستم که منم نوکر کویت   از نوکریم گر که تو را عار نیاید   ما عافیت از چشم تو داریم، که گوید   بیمار به دلجویی بیمار نیاید؟   نومیدی و درگاه تو؟ بی سابقه باشد   هر کار ز تو آید و این کار نیاید   آخر به کجا روی کند؟ ای همه رحمت!   گر در بر تو شخص گرفتار نیاید   دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت   جایی ننوشته است گنهکار نیاید   جاروکش درگاه توام همچو "مؤید"  
بهار آمد و بر روی گل تبسم كرد شكوه وا شدن غنچه را تجسم كرد بهار دید كه شمشادها جوانه زدند شكوفه های جوان را نثار مردم كرد ز سمت مشرق دل ها وزید عطر بهشت بهار مست شد و راه باغ را گم كرد به سایه سار زیارت نشست و با مژه اش غبارروبی صحن امام هشتم کرد پس از طواف حرم یا محول الأحوال بهار با نفس عاشقان تفاهم كرد بهار نیت معراج داشت وقت نماز به خاك مقدم زوار او تیمم كرد در آستان رضا «إنّما یرید الله» كریمه ای است كه روح الأمین ترنم كرد زلال اشك اگر گل كند به لاله قسم كه با امام رضا می شود تكلم كرد سخن به رسم گل افشانی بهار بگو اگر شكست دلت در حریم یار بگو: «دوباره آمده ام تا دوباره در بزنم» كبوترانه در این آستانه پر بزنم به ناامیدی از این در نمی روم هرگز اگر جواب نگیرم دوباره در بزنم خدا مرا به حقیقت ولی شناس كند كه حلقه بر در این خانه بیشتر بزنم سواد نامۀ من رنگ صبح خواهد شد شبی که بوسه بر این چشمۀ سحر بزنم خدای را كمی ای زائران درنگ كنید كه خاك پای شما را به چشم تر بزنم من آشنای همین درگهم، خدا نكند كه رو به غیر بیارم در دگر بزنم اگرچه خارم و نسبت به گل ندارم، باز خوشم كه گاه گداری به باغ سر بزنم صفای تربیت باغبان حرامم باد كه در مجاورت گل دم از سفر بزنم من از حضور تو ای ماه هاشمی خجلم مگر به اشك شود ترجمان حرف دلم به یك نگاه تو تطهیر می شود دل من به یك كرشمه نمک گیر می شود دل من مرا بس است طواف ضریح تو هرگاه شكسته بستهٔ تقصیر می شود دل من قسم به صبح جمالت كه پشت پنجره ات دخیل نالهٔ شبگیر می شود دل من سرشک حاجت هر كس كه می چكد بر خاک كنار پنجره تصویر می شود دل من به چشم آینه های حرم كه می نگرم هزار مرتبه تكثیر می شود دل من به شوق آن كه به پابوس زائرت برسد به جای اشک سرازیر می شود دل من خدا نكرده اگر از تو رو بگردانم اسیر بازی تقدیر می شود دل من چگونه قصد زیارت كنم برای وداع مگر ز دیدن تو سیر می شود دل من؟ «خدا مرا به فراق تو مبتلا نكند من و جدایی از این آستان خدا نكند» محمدجوادغفورزاده شفق
من دست خالی آمدم –دست من و دامان تو سر تابپا درد و غمم-دست من و دامان تو        یابن الحسن – یابن الحسن تو هرچه خوبی من بدم- هرجادری دیدم زدم آخربه این در آمدم- دست من و دامان تو        یابن الحسن – یابن الحسن من ازهمه دررانده ام-یا خوانده یا ناخوانده ام من رانده وامانده ام- دست من و دامان تو        یابن الحسن – یابن الحسن پای من ازره خسته شد-بال وپرم شکسته شد درها برویم بسته شد- دست من ودامان تو        یابن الحسن – یابن الحسن گفتم منم در میزنم –گفتی به تو سر میزنم من هم مکررمی زنم- دست من ودامان تو        یابن الحسن – یابن الحسن سوی تو رو آورده ام-من آبرو آورده ام آخر به این در آمدم- دست من ودامان تو        یابن الحسن – یابن الحسن
  به ظلمت ز نورِ خدا می‌گریزی تو لب تشنه ز آب بقا می‌گریزی   ز  مادر  بُوَد  مهربان‌تر  خدایت تو جاهل  به قهر از خدا می‌گریزی   به قرآن ندایت کند ربِّ سُبحان چرا بی جهت زین صدا می‌گریزی   خدا خوانَدَت تا عطایت نماید تو ای بینوا از عطا می‌گریزی   «فَفِرُّوا اِلَی الله» فرموده یزدان ولی سوی نفْس و هوی می‌گریزی   به هر جا روی سایه‌ی لطفِ رحمان ز دنبالت آید چرا می‌گریزی   اگر می‌گریزی ز بیگانه بگریز چرا دیگر از آشنا می‌گریزی   سراپایْ دردی و محتاج درمان چرا از طبیب و دوا می‌گریزی   بیا  ای  گنه کار  آلوده  دامن ز دریای رحمت چرا می‌گریزی   دهد مژده‌ی کعبه خارِ مغیلان «حِسانا» چرا از بلا می‌گریزی   حبیب الله چایچیان (حسان)
داره از زمین و از آسمون‌ ها ستاره می‌ باره کعبه هم توی دلش منتظر رسیدن یاره نه فقط ما آدم‌ ها بلکه خداوند هم چشم به راه دیدن حیدر کراره علی مهربون و بابای همه ی دنیاست علی پهلوون و پیروز همه جنگ‌ هاست علی آسمون و فروغ همه دل‌ هاست علی آقامه، علی الگوی بابامه علی ذکر لب روزها و شب‌ هامه توی جنگ، دشمن‌ ها از ترس علی می‌ رن کنار دشمن از طرز نگاه علی می‌ کنه فرار خدا هم وقت نبرد علی فریاد می‌ زنه لا فَتی إلّا علی لا سَیف إلّا ذوالفقار پهلوونی که واسه ی یتیم‌ ها مثل پدره اسوه ی رفعت و صبره، از همه بالاتره رُحَما بَینَهُم پیدا می‌ شه از تو چشاش وقتی یه کودکی رو می‌ بینه بابا نداره برای ما شیعه‌ ها علی امام هست و ولی شد صفات حضرت حق توی مولا منجلی گفته در وصف علی، اینو محمّد نبی: علیٌ مَعَ الحقّ، الحقُّ مَعَ علی
من از غروب یه پاییز من از شبای زمستون تو از قبیله لیلا من از قبیله مجنون هر اتفاقی بیفته من که نمیرم از اینجا خیال داشتنت حتی شده برام مثه رؤیا عشق اگه عشقه وقتی با تو باشه شیرینه درد اگه درده از سمت تو باشه درمونه تو بگو دنیا من میگم که بی تو دلگیره تو بگو بهشت من میگم که بی تو زندونه تو خیالم من ضریح و میگیرم می بوسم بی تعارف تو نباشی می میرم می پوسم دوست دارم عزیز دلم ، دوست دارم عزیز دلم ... من از یه گریه ممتد من از یه قلب شکسته همون که تنهای تنهاست همون که خسته ی خسته گلایه ای که ندارم ولی دلم نگرونه چای عراقی میخوام و زیارتای شبونه خوب میدونستی راهمو دارم غلط میرم مهربون بودی حتی وقتایی که بد بودم تو صدام کردی اومدم بازم تو آغوشت من نشونیتو از تولدم بلد بودم بی خودی نیست این همه عشق میدونی میدونم هر جوری هست من کنارت میدونی میمونم دوست دارم عزیز دلم ، دوست دارم عزیز دلم .... چهره شکسته شکسته اومد خمیده خمیده برات الهی بمیرم سر تو رو کی بریده ؟! سری به نیزه بلند است در برابر زینب خدا کند که نباشد سر برادر زینب سری به نیزه بلند است روبروی رقیه خدا کند که نباشد سر عموی رقیه تو که افتادی افتادم و هی زمین خوردم تو که افتادی چی به روز زینب آوردن چشم تو روشن مردا اومدن دم خیمه چشم تو روشن هر چی بودو از حرم بردن دور نیزه ات جلو چشمام میرقصن میگردن دخترای بی پناهت تو بازار دق کردن دوست دارم عزیز دلم ، دوست دارم عزیز دلم ...
بهار دل شده خزون،دردام و از چشام بخون نشسته ام یه بار دیگه،پا سفره ی ماه رمضون خدا خدا خدا خدا… تو گیر و دار زندگی،عادی شده برام خطا با این همه رو سیاهی،بازم به من گفتی بیا ای خالق بنده نواز،میخوام که از تو دور نشم خیلی داره دیر میشه ها،یه کاری کن عوض بشم ببین دارم داد میزنم،گناه من و بیچاره کرد تو صحرای هوای نفس،دل من و آواره کرد ای که تویی به هر زمان،قرار قلب بی قرار گناهای این بنده ات و،رو حساب جهلش بذار به زیر بار معصیت،قد کمون اومدم خدا به محضرت یه بار دیگه،پشیمون اومدم خدا ببین پاسفره ی دعا،اشکای این سینه زن و میگه میون گریه هاش،ببخش من و،ببخش من و ای خالق آلاله ها،ببر من و یه شب حرم از در خونه ی حسین،کجا رو دارم که برم آی عاشقا مثل شما،این همه ی حرف منه فقط امید ما همین،گریه و سینه زدنه مرثیه خونی کارمه،مثل تموم عالمین میون گریه هی میگم،حسین حسین حسین حسین آقا شنیدم که یه روز،خون به دل شما شده میون گودال بلا،سر از تنت جدا شده آقا شنیدم سرت و،به روی نیزه ها زدن با کعب نی حرومی ها،بر تن بچه ها زدن بین زمین و آسمون،با اشک جاری از دو عین یه مادری ناله میزد،غریب مادر یا حسین
نام ما را ننویسید، بخوانید فقط سر این سفره گدا را بنشانید فقط آمدم در بزنم، در نزنم می میرم من اگر در زدم این بار نرانید فقط میهمان منتظر دیدن صاحب خانه ست چند لحظه بغل سفره بمانید فقط کم کنید از سر من شرّ خودم را، یعنی فقط از دست گناهم برهانید... فقط حُرّم و چکمه سر شانه ام انداخته ام مادرم را به عزایم ننشانید فقط صبح محشر به جهنم ببریدم اما پیش انظار گنهکار نخوانید فقط پیش زهرا نگذارید خجالت بکشیم گوشه ای دامن ما را بتکانید فقط حقمان است ولی جان اباعبدالله محضر فاطمه ما را نکشانید فقط سمت آتش ببری یا نبری خود دانی من دلم سوخته، گفتم که بدانید فقط گر بنا نیست ببخشید، نبخشید اما دست ما را به محرم برسانید فقط شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان
من کیستم یگانه امید محمّدم  ناموس وحی و همسر والای احمدم   ام‌الائمه مادر ام‌الائمه‌ام  یعنی خدیجه دختر پاک خویلدم   روح بزرگ خواجه اسراست در تنم  گلخانـه بهشت رسول است دامنم    من بین دشمنان زره مصطفی شدم  بر بانوان معلم درس وفا شدم   گشتم چو پیش روی رسول خدا سپر  از چارسو نشانه سنگ جفا شدم    بـر پیکـرم بـه شوق دفاع پیامبر  سنگ جفا ز شاخه گل بود خوب‌تر    من پاسدار اشرف خلق دو عالمم  اسلام متکی شده بر عزم محکمم   همچون علی کنار محمّد ستاده‌ام  در سایه رسول خدا فوق مریمم    مریم حضـور مریم من می‌کند قیام  عیسی به یازده پسرم می‌دهد سلام    شخص رسول برده به تجلیل نام من  گیرد ز اعتبار و شرف احترام من   خلقت اگر سلام دهندم عجیب نیست  حتی خدا رسانده به احمد سلام من    سرتا قدم اگر چه وجودم مقدس است  بر من مقام مادر زهرا شدن بس است   پیش از نزول وحی خدا خوانده‌ام نماز  بردم رخ نیاز به درگاه بی‌نیاز   قرآن فرود نامده گفتم شهادتین  اسلام شد ز من، من از اسلام سرفراز   روز ازل کـه یـار رسـول خـدا شدم  سر تا قدم خدایی و از خود جدا شدم   پیغمبر است شاهد پاکی و عصمتم  بر سر نهاده خواجه کل تاج عزّتم    روزی که خاک حضرت آدم نبود گل  شد همسری خواجه لولاک، قسمتم    تنها نه از نساء رسول خدا سرم  جز دخترم ز کلّ زنان نیز برترم   زن‌های مکه یکسره از من بریده‌اند  دیگر ز خانه‌ام ز حسد پا کشیده‌اند   بر قلب من ز نیش زبان‌ها زدند نیش  هرگز مقام و منزلتم را ندیده‌اند   هر جا به غیر خانه من پا گذاشتند  حتی به وضع حملم تنها گذاشتند   تنها به حجره مانده و مأیوس از همه  دائم لبم به ذکر خدا داشت زمزمه   دیدم یکی ز مهر مرا می‌زند صدا  مادر منم که هم سخنم با تو، فاطمه!    مادر چرا غریبی من یاور توام  ریحانه رسول خدا دختر توام    مادر ز بی وفایی زن‌ها مکن گله  قابل نییَند تا به تو گردند قابله   با نصِّ «لایمسه الا المطهرون»  بین زنان مکه و ما هست فاصله    لبخند زن که دست خداوند، یار توست  مریم صفیّه آسیـه هاجـر کنـار توست    این بود قدر و منزلت و اقتدار من  تا مادریِ فاطمه شد افتخار من   ممنونم از رسول خدا و خدای او  بر فاطمه سلام خداوندگار من   «میثم» قصیده تو قبول رسول باد  زیبا سروده‌ای صله‌ات با بتول باد
ماه رمضونه و،شبای دلبری مدد میخوام برا،صیام و نوکری ((رزق این نوکرا،تو دست مادره این شبها فاطمه،اشکارو میخره)) لحظهٔ افطار،به اضطرابم مرثیه خونِ،طفل ربابم غنچهٔ پرپر،علیّ اصغر... ماه رمضونه و،دلای مبتلا میره با یا حسین،به سوی کربلا یاد خمینی و،جَمیعِ شهدا وعدهٔ ما همه،اربعین کربلا حُجّت داور،عزیز خواهر ذبیح العطشان،شهید بی سر لالهٔ پرپر،غریب مادر...
زمان شاعر:  معاصر نور عین من   کشمکش بهر پیروهن نکنید سر غارت بزن بزن نکنید نیزه را داخل دهن نکنید جسم او را اگر کفن نکنید   آه و نفرین می‌کنم همه را می‌کشانم علی و فاطمه را   نیزه را از روی پرش بردار چکمه ات را ز پیکرش بردار خنجرت را ز حنجرش بردار لعنتی دست از سرش بردار   تشنه هست و رمق ندارد او سر او را عقب نکش از مو   شمر بس کن تو قتلگاه نرو بی وضو سمت و سوی شاه نرو دخترش می‌کند نگاه، نرو روی این جسم پاره راه نرو   اینکه افتاده نور عین من است خواهرش هستم و حسین من است