eitaa logo
|عَیْنَ‌الحَیـٰوة|
215 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
620 ویدیو
16 فایل
بسم‌اللهـ♡ السلام‌علیڪ‌یامھدےجان🖤 اینجا‌فقط‌بہ‌سوےاومےدویم ڪپے:صلواتے!نذرفرج.. حذف‌لوگوےتصاویروڪلیپ‌و...❌ برقامتِ‌رعناےمھدے(عج)صلواټ🦋 مشتاق‌سخـنانتون🍃↓ payamenashenas.ir/ainalhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
یِڪم‌دیگہ: 🙈🦋 پنج‌پروفایل🕊
🌙••• + بیا اینجــــــــــــــــــــا ببین چه خبره!؟ _ مـــــن!؟ + بله تـو! _ یعنی منم می‌تونم بیام؟ + همـــــھ می‌تونند بیاند. :) ꧁༼@shabahengam ༽꧂ اگـــھ شبـا خـوابٺ نمـی‌بࢪه، ڪیلیڪ ڪڹ :) ♥️•••
@mahfelmoontazeran ساعت‌۹ اینجا‌عضو‌ بشید‌این‌کانال‌دیگه‌ای‌نیست محفل‌منتظرانہ میخوایم‌روشن‌گری‌کنیم‌در‌مقابل‌فتنه‌ای‌کہ میخوان ضد‌نظام‌بندازن
❌❌❌❌ توۍ‌سریال‌تنھاتریڹ‌سردار، عمیقا‌شاهدصحنھ‌هائۍ‌هستیم، ڪھ‌بۍشباهت‌بہ‌دوراݩ‌ڪنون‌مانیست! آن‌ازسردارےڪھ‌باغرور، فڪرڪردشیطاڹ‌بھ‌اوراه‌ندارد! ودردام‌شیطاݩ،بھ‌شڪار‌شیطاݩ‌پرداخت، وشیطاݩ‌شڪارش‌ڪردوشدازشیطانیاݩ، وایݧ‌ازابن‌عباسےڪھ فڪرمےڪردچقدراطلاعاټ‌داردو براےقانع‌ڪردن‌معاویھ(شیطاݩ)بھ سوۍ‌دام‌اوحرڪت‌ڪرد! اما‌معاویھ،باحیلھ،ابن‌عباس‌را شڪارڪرد...وبہ‌سپاه‌معاویھ‌ها پیوست...وباعث‌شدسپاه‌امام‌حسن بھ‌هم‌بریزد...🥀 [بیشترحواسموݩ‌بھ‌خودموݩ‌باشھ] [گاھۍخیاݪ‌مۍڪنیم‌بلدیم‌ومۍرویم سراغ‌شیطان‌ها،درحالیڪھ‌هیچ‌بلدنیستیم] سریال‌تنهاترین‌سردار،هرشب،ازشبکھ‌تماشا ساعت۲۱✅ @Karevanezohoor🌿
🦋 🌱 بچه ها همه رفته بودن ... اما من پای رفتن نداشتم ... توی حیاط مدرسه بالا و پایین می رفتم ... نه می تونستم برم ... نه می تونستم ... از یه طرف راه می رفتم و گریه می کردم ... که خدایا من رو ببخش ... از یه طرف دیگه شیطان وسوسه ام می کرد ... - حالا مگه چی شده؟ ... همه اش 1/5 نمره بود ... تو که باالخره قبول می شدی ... این نمره که توی نتیجه قبولی تاثیری نداشت ... باالخره تصمیمم رو گرفتم ... - خدایا ... من می خواستم برای تو شهید بشم ... قصدم مسیر تو بود ... اما حالا ... من رو ببخش ... عزمم رو جزم کردم و رفتم سمت دفتر ... پشت در ایستادم... - خدایا ... خودت توی قرآن گفتی خدا به هر که بخواد عزت میده ... به هر کی نخواد، نه ... عزت من از تو بود ... من رو ببخش که به عزت تو خیانت کردم و با چشم هام دزدی کردم... تو، من رو همه جا عزیز کردی ... و این تاوان خیانت من به عزت توئه . و در زدم ... رفتم داخل دفتر ... معلم ها دور هم نشسته بودن ... چایی می خوردن و برگه تصحیح می کردن ... با صدای در، سرشون رو آوردن بالت ... - تو هنوز اینجایی فضلی؟ ... چرا نرفتی خونه؟ ... - آقای غیور ببخشید ... میشه یه لحظه بیاید دم در؟ ... سرش رو انداخت پایین ... - کار دارم فضلی ... اگه کارت واجب نیست برو فردا بیا ... اگرم واجبه از همون جا بگو ... داریم برگه صحیح می کنیم نمیشه بیای تو ... بغض گلوم رو گرفت ...جلوی همه ...؟... به خودم گفتم ... - برو فردا بیا ... امروز با فردا چه فرقی می کنه ... جلوی همه بگی ... اون وقت ... اما بعدش ترسیدم ... اگر شیطان نزاره فردا بیای چی؟ ... ادامہ‌دارد...🌱 @karevanezohoor🌿
شبتوݩ‌مهدوےوپرازعطراستغفاراعضاےمهربوݩ🌹 امشب‌حول‌وحوشِ‌ساعتِ۳ ♡ داریم√ حتما‌آنلایݩ‌‌باشیدا ساعت‌زنگ‌بذاریدوتوڪݪ‌بہ‌خداڪنید ان‌شالله‌توفیقےباشہ‌بیدارمےشیم😊 فراموش‌نڪنیدامام‌صادق فردنمازشب‌نخنونو، گفتن‌ڪہ‌شیعہ‌نیست!!! بریم‌تبادل🌸 یاعلےمدد💟 @Karevanezohoor
بسم‌رب‌النور☆