eitaa logo
🌈 رنگارنگ🌈
6.3هزار دنبال‌کننده
22.2هزار عکس
11.5هزار ویدیو
5 فایل
من یاسم کانال دار👩‍💻 دور همیم مثل خواهرا🫂 به دنیای رنگارنگمون خوش اومدین😊 همه جور پستم داریم از روزمرگیام گرفته تا آشپزی سیاست فان...🤌🤌 داستانم داریم🤩😍😍 آیدی من @Yass_malake
مشاهده در ایتا
دانلود
مراقب کسانی که سفره دلتان را برایشان باز میکنید باشید فقط آدم های کمی هستند که واقعا برایشان مهم است، بقیه فقط میخواهند سوژه ای برای ( سخن چینی) داشته باشند... ‌‌ 🪴🌳🌞🌿🪴🌳🌞🌿
✍معبودا! دلی که در دنیا به یاد تو و روز ملاقات (مرگ) تو سرمست و خوش نباشد دل نیست، تکه گوشتی است که برای خوردن و خوابیدن و شهوت‌رانی چون بهایم و چهارپایان درون سینه می‌تپد. خدایا! تپش قلب عاشقانت به دست توست، قلب بی‌تاب عاشقان راستین خویش را به عزت و جلال‌ات قسم می‌دهم تا روز مرگ‌شان در دستان خود آرامش‌شان فرما، چرا که دلی را که تو را شناخت و از همه چیز در راه تو و برای رضای تو گذشت، اگر از دستان نور خویش به خاطر معصیت صاحب دل رهایش کنی چون مرغ سربریده‌ای است که در تلاطم است. خدایا! بر دل بی‌قرار عاشقانت از کرم‌ات ترحم فرما و مدارا کن!!! ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
4.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چند لحظه آرامش ‌‌ 🪴🌳🌞🌿🪴🌳🌞🌿
کلمات برای من، رشته‌های باریکی بودند که از آن‌ها طناب می‌بافتم برای نجات خودم از شر اینهمه اضمحلال. کلمات برای من، پارو، در وسط اقیانوس و با قایقی بدون بادبان. کلمات برای من سپر، در مقابل یورش ناملایمتی‌ها و دردها. کلمات برای من همسنگرانی شجاع، جسور و مایل به نبرد، درحالی که سلاحی نداشتند... ‌‌ 🪴🌳🌞🌿🪴🌳🌞🌿
تلاوت یک صفحه از قرآن کریم هر شب قبل از خواب. 📍 صفحه ٢١١ از ۶٠۴ 🔍 جستجو: 🍃🌼🍃 لینک کانال و آیدی ادمین یاس👇 @AAddmiiiinn https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
Page211.mp3
زمان: حجم: 1.14M
فایل صوتی تلاوت صفحه ٢١١ قرآن کریم. 🎤 قاری: استاد پرهیزگار 🍃🌼🍃 لینک کانال و آیدی ادمین یاس👇 @AAddmiiiinn https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🌼🍃 😍ظروف های قدیمی زیبامون 🍃🌼🍃 لینک کانال و آیدی ادمین یاس👇 @AAddmiiiinn https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🌼🍃 😍النگو های قدیمی که دست همه ی مامان بزرگ ها بوده 🍃🌼🍃 لینک کانال و آیدی ادمین یاس👇 @AAddmiiiinn https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🌼🍃 شروع دلانه 🌼🍃
🌈 رنگارنگ🌈
#داستان مریم وعباس قسمت سوم از کنارش گذشتنی طوری قلبم خودش رو به سینه میکوبی
مریم وعباس قسمت چهارم شیشه ماشین پائین بود.. وقتی برگشتم عباس سرش رو خم کرده بود و دو تا آبمیوه و کیک یزدی رو گرفت سمتم و گفت زنعمو گفت تو ماشین نشستید .. بفرمایید .. لال شده بودم .. اینقدر نزدیک بود که مژه هاش رو میتونستم بشمارم .. فرزانه به جای من تشکر کرد و گفت مریم بگیر دیگه .. دستم رو بالا آوردم و آبمیوه ها رو گرفتم .. دستم کنار دستش رو لمس کرد .. حس کردم دستهام میلرزه .. آروم گفتم ممنون پسرعمو... نفهمیدم جوابم رو داد یا نه ؟دوباره برگشت به طرف قبر پدربزرگش... فرزانه آبمیوه رو باز کرد و گفت چرا مثل مجسمه خشکت زده، باز کن بخور ... من که صبحونه درست و حسابی هم نخوردم ... چند بار خواستم به فرزانه از حسی که به عباس داشتم حرف بزنم ولی ترسیدم دهن لقی کنه و آبروم بره .. عباس که هیچ کاری نکرده بود تا بفهمم اون هم به من علاقه داره یا نه... وقتی برگشتیم بابا مستقیم مارو به خونه ی عمه برد .. دلم نمیخواست ولی نمیتونستم اعتراضی بکنم .. دوباره خودشون به مراسم برگشتند.... * "از زبان عباس" صبح با صدای جیغ عمه بیدار شده بودم و سرم داشت میترکید.. درسته پدربزرگ سن بالایی داشت و یه مدت بود مریض بود ولی هیچ کدوم دوست نداشتیم که از بینمون بره... از همون لحظه ی اول بابا و عمو شروع کردند به تدارک مراسم ختم .. بسته های خرما رو تو آشپزخونه گذاشتم و برگشتم که برم آرد بخرم ... جلوی در حیاط موقع خروج زنعمو رو دیدم .. اصلا توقع نداشتم دخترشون رو اینجا ببینم .. دختر چشمهای جذابی داشت و دلم میخواست فقط نگاهش کنم ولی همیشه نگاهش رو ازم می دزدید.. هروقت میدیدمش ته دلم میلرزید .. سلام آهسته ای داد و از کنارم گذشت .. بوی عطرش به مشامم خورد .. هنوز ایستاده بودم و نگاهش میکردم که پسر عمه ام صدا کرد و گفت چرا وایسادی زود باش... از کوچه گذشتنی پسرخالم سعید که کنار باباش ایستاده بود هم پای من شد و گفت منم میام کاری داری کمکت کنم ... دمت گرمی گفتم و سوار ماشین شدیم .. هنوز چند متر از کوچه رد نشده بودیم که سعید گفت عباس یه چی میپرسم البته میدونم وقتش نیست ولی میترسم یادت بره ... بدون اینکه نگاهش کنم گفتم بپرس.. _اون خانم کی بود الان جلوی در باهاش سلام و احوالپرسی کردی یه دختر جوون هم کنارش بود ... 🍃🌼🍃 لینک کانال و آیدی ادمین یاس👇 @AAddmiiiinn https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
هرگز نگو"خسته ام..!" زیرا اثبات میکنی ضعیفی؛بگو..نیاز به استراحت دارم. هرگز نگو.."نمی توانم..!" زیرا توانت را انکار میکنی؛بگو....سعی ام را میکنم. هرگز نگو"خدایا پس کی؟؟؟!" زیرا برای خداوند، تعیین تکلیف میکنی؛بگو..خدایا بر صبوریم بیفزا. هرگز نگو"حوصله ندارم..!" زیرا...برای سعادتت ایجاد محدودیت میکنی؛ بگو..باشد برای وقتی دیگر.. هرگز نگو"شانس ندارم..!" زیرا به محبوبیتت در عالم، بی حرمتی میکنی؛بگو..حق من محفوظ است! ࿐჻❥⸙🦋⸙❥჻࿐ https://eitaa.com/joinchat/770310263C8c5629a060