eitaa logo
🌈 رنگارنگ🌈
7هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
8هزار ویدیو
4 فایل
من یاسم نویسنده و کانال دار👩‍💻 دور همیم مثل خواهرا🫂 به دنیای رنگارنگمون خوش اومدین😊 همه جور پستم داریم از روزمرگیام گرفته تا آشپزی سیاست فان...🤌🤌 داستانم داریم🤩😍😍 آیدی من👇 @Yass_malake
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 وَاصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ ﴿۱۱۵﴾ 🔸 و صبر کن که خدا هرگز اجر نیکوکاران را ضایع نگذارد. 💭 سوره: هود 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
⭕️داستان واقعی ویژه مادران ❗️❗️❗️ 📌همسایه بالاییمون یه زن و شوهرِ جوونن که نمیشن! چندوقتی بود فاطمه خانم میومد دخترمو به ای میبرد خونش ... کل زمانی که دخترم میرفت خونشون صدای هاش پایین میومد تا زمانیکه آقا شوهرش میومد ، یهو قطع میشد ،،، بلافاصله برم دخترمو بیارم ... تااینکه یروز فاطمه اومد و با و عصبانیت گفت دیگه دخترتو نفرست بالا چون....😡🤔 🔴 ادامشو حتما دختر دارا بخونن👇 https://eitaa.com/joinchat/2113601843C0c9cfcd636
هدایت شده از تبلیغات دلدار
🔴 ✍ کی گفته زن باید مثِ فیتیله فقط بسوزه و بسازه ! 👌 🦋 دوستان زیادی تقاضا برای مشاوره رایگان داشتن لینک کانال دکتر انوشه میذاریم ❤️لطفا انگشت مبارک بزن رو لینک👇 https://eitaa.com/joinchat/2113601843C0c9cfcd636 ✅🦋جملات آموزشی خانواده ها ✅🦋سخنرانی ها تأثیر گذاردر مورد طلاق ✅ 🦋توصیه های انگیزشی و روانشناسی... 🌹پیشنهاد ویژه مدیر کانال👆
🌈 رنگارنگ🌈
🍃🍃🍃🌸🍃 #گلچهره_و_حاتم تنها مونده بودم بیکس و بی پناه. کاش مادرم زنده بود سرمو میزاشتم رو زانوهاش
❤️❤️ غذا توی گلوم گیر کرد.ب زور قورتش دادم وگفتم چی شده جه اتفاقی واس گلناز افتاده؟ داداش بهمن بودپسرعمه ام.گفت الان وقت این سوال ها نیست زود باش بیا بریم اونجا همه چیو میگن بهت. دوییدم بالا و چادرمو برداشتم و سوار وانت کهنه اش شدم باآخرین سرعت میروند هرچقدر ازش میپرسیدم چی شده نمیگفت. بعداز چندساعت رسیدیم خونه ی گلناز. دوییدم داخل.گلناز توی لحاف تشک بود و نمیتونست حرف بزنه. جیغ زدم گلنااااز... چشماشو ب زور باز کرد. سر مادرشوهرش و شوهرش فریاد زدم خواهرم چرا ب این حال وروز افتاده؟خواهرم رو ب موته اونوقت شما تازه آدم میفرستین دنبال من؟چقدر شماها سنگدل و عوضی هستین؟چرا نگفتین زودتر بیام... اینا رو گفتم و هق هق اشک ریختم.دست گلنازو گرفتم و گفتم الهی بمیرم آبجی جان چی ب سرت اومده؟ شوهرش گفت دو سه روزه فقط اسم تورو صدا میزنه واس همون داداشمو فرستادم دنبالت. دست گلناز توی دستام بود. صداش میزدم پلک هاش تکون میخوردن ولی هیچ صدایی ازش نمیومد.سرمو گذاشتم رو صورتش وگفتم گلناز منم مه پاره اومدم پیشت خواهر قشنگم چشماتو باز کن و باهام حرف بزن. هرچقدر صداش زدم نتونست حرف بزنه.نتونستم جلوی اشک هامو بگیرم و رفتم بیرون. برادر شوهرگلناز همونی ک منو آورد توی حیاط بود با دیدن گریه هام اونم اشک میریخت. شوهرگلناز اومد بیرون.گفتم چه بلایی سر خواهرم اوردی ک یکماه نشده ب این حال افتاده؟گفت ازوقتی باگلناز ازدواج کردم نمیدونستم غش میکنه.روزی چندین بار غش میکرد حتی شب هاموقع خواب.این اواخرهم ک بچه ی تواونجور شدغش های گلناز بیشتر شد تا ک دیگ نتونست حرف بزنه وافتاد بستربیماری. مادرشوهرگلناز حرفامونو شنید و اومد ببرون وگفت یه دخترمریض رو پدرت انداخت ب ما ونگفت ک غشیه.اون حتی موقع رابطه هم غش میکرد.ازحرفش حرصم گرفت بلند شدم وگفتم اولا بهتون انداخته نشده پسرخودت خاطر خواهش بود دوما مگ اینهمه مدت ک باهامون دررفت وآمد بودین دیده بودین غش کنه؟بگو مگوی ما بالا گرفت. مادرشوهر گلناز هر چی از دهنش دراومد بهم گفت ک خواهرت مریضه غشیه نتونست اینهمه مدت واس پسرم یه بچه بیاره پسرمو گول زد اومد زنش شد و و و.... همونطور ک باهام دعوا میکرد و حرفای زشت میزد یهو خواهرشوهر گلناز از داخل جیغ زد وگفت گلناز نمیتونه نفس بکشه. دوییدم داخل اتاق و دستای گلناز و گرفتم و گفتم گلناز خواهر قشنگم تورو خدا خوب شو هرچه زودتر خوب شو از اینجا میبرمت پیش خودم لبخندمیزد ودستهاش توی دستهام بود ک یهو دستش بی حس شدو از دستم افتاد زمین.... جیغ میزدم فریاد میزدم شوهر گلناز یه گوشه نشسته بود و زانوی غم بغل کرده بود. مادرشوهر گلناز ب فکر النگوهایی بود ک توی دست گلناز بود. سرمو گداشتم رو صورت گلناز و مثل ابربهار هق هق اشک ریختم.هرچقدر گفتم خواهر قشنگم پاشوو منو تنها نزار من غیرازتو کسیو ندارم ولی گلناز جواب نداد. همسایه هاجمع شده بودن و همه برای جوانی گلناز ناراحت بودن. خواهرم رو توقبرستون سردوتاریک وخیس ازقطرات باران دفن کردن. اقاجانم اومده بود ازش نفرت داشتم بعداز مراسم رفتم جلو وبهش گفتم بخاطر حماقت شما، مادرم و دوتاازخواهرامو از دست دادم.توتنها وبیکس میمونی اینو مطمئن باش و روزی میشه ک هیچکس اطرافت نمیمونه و محتاج دیگران میشی تو یه ادم سنگدل مغروری ک فقط ب فکر خودتی و باکشتن گلچهره گلناز ازشدت ترس غش گرفت .همین ک اینو گفتم سیلی محکمی زد زیرگوشم و گفت خفه شو. خانم جان بخاطر بچه ی توی شکم اثمر نیومده بود بخاطر اعتقادات خرافیش. اقاجان ک سیلی زو زد زیرگوشم ب کریم آقاگفتم بریم.کریم آقامثل سابق باهام رفتارنمیکرد نمیدونم چرا چپ چپ نگاهم میکرد.تاخونه باهام حرف نزد و همین ک رسیدیم خونه منو گرفت زیر مشت ولگد وگفت من بخاطر قولی ک بهم دادی ازانباری اوردمت بیرون حالا واس من هرزه شدی و تنهایی بایه مرد غریبه میری؟چراصبرنکردی قدرت بیاد ببردت.خواهرت میمرد ب درک صبر میکردی یکی ازماها میومد میبردت باهمدیگه میمردین. اینارو ک میگفت انگار گلوله بارونم میکرد.گفتم هنوز کفنش خشک نشده کریم آقا لطفا منوبزن ولی ب خواهرجوان تازه فوت شده ام فحش نده. اینو ک گفتم کمربندشو بازکرد و افتاد بحونم وگفت تو انگار زبونت کوتاه نمیشه هااان و باران شلاق کمربند بود ک ب سروصورت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌┅─═ঊঈ 🍃🌹🍃ঊঈ═─┅◍⃟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دم اذان غروب بود دیدم مادری با ویلچری که دختری جوان و کم سنی نشسته رو با چشای اشکبار آورد حرم همون دم وردی حرم گریه کنان فریاد می‌زد یا رضا امانتی که بهت سپردم رو آوردم بیا تحویل بگیر دختر جوان متوجه همه چی بود ولی قدرت تکلم و حرکت نداشت مادر دخترشو برد سمت پنچره فولادی همونجا دخترشو به شدت هول داد و گفت من بهت امانت سپرده بودم که امانت دار نبودی اینجوری برا خودت باشه همینجور که اومده بود رفت کمی اون ور تر یهو مادر بیهوش افتاد خادم جمع شدن خانوم بهوش اومد حدودا چند دقیقه طول کشید وقتی هوشیار شد رنگش به شدت پریده بود و میلرزید فریاد کشان برسر خود میزد و میگفت ...... https://eitaa.com/joinchat/3013083249C818d7d7080
هدایت شده از تبلیغات دلدار
عروسیم متوجه همسرم شدم فکر میکردم بخاطر استرس عروسی و هزینه هاشه.. تا اینکه بعد شام کاروان عروس برون راه انداختم و رفتیم خونه خودمون بعد اینکه همه مهمونها رفتن همسرم گفت نیم ساعت میرم بیرون کار مهمی پیش اومد زود برمیگردم نگران نشو.‌‌‌‌‌... و رفت یه ساعت شد نیومد دو ساعت شد نیومد صبح زنگ زدم خونه مادر شوهرم بهونه اورد # نزدیکیایی ظهر بود که جاریم خبر آورد که شوهرم .‌.https://eitaa.com/joinchat/3833463402C6bee390666
✍️خط میخی حدود 6000سال توسط انسانها استفاده میشد، اما بیش از2000 سال بود كه به صورت یک معما باقی مانده بود. در سال1837هنرى راولينسون، پس از سالها زحمت روی کتیبه بیستون آن را رمزگشایی کرد! . 🌕 @ajayeb_rangarang 💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍😍 مگه میشه کدبانو باشی و اینجارو نداشته باشی ؟! آموزش 😍👌 با مخلوط کن بدونِ و شربت بهاره😍👌 شربت (ژله ای) خیس لیوانی😋 بیا اینجا کدبانو بودنتو به رُخ بکش😍👇 https://eitaa.com/joinchat/133038089C616b958b58 بدونِ همزن🍧👌
هدایت شده از تبلیغات دلدار
🌹 زنی بسیار زیرک رو به شیطان گفت: آیا آن مرد خیاط را می بینی؟ می توانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را طلاق دهد؟ شیطان گفت: آری و این کار بسیار آسان است. پس از مدتی شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط اعتراف کرد. سپس زن گفت: ببین و تماشا کن. زن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت: 📌ادامه ماجرا در لینک زیر👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2164129798Cba4f746a31
اولین باری که ایرانی‌ها موبایل ثبت‌نام کردند ثبت نام برای سیم کارت تلفن همراه ۳۰ سال پیش آغاز شد. در زمستان ۱۳۷۲ برای اولین بار مسئولان مخابرات کشور به مردم وعده استفاده از تلفن همراه را دادند. روزنامه اطلاعات ۱۳ دی ۱۳۷۲ در خبری از ثبت نام ۵۰۰ هزار تومانی اولین سیم‌کارت‌ها در تهران نوشت. عضو هیات مدیره مخابرات در این خبر گفت: تا اوایل سال آینده تلفن موبایل در سطح تهران آماده بهره برداری می شود و در فاز دوم تا محدوده قزوین، ساوه، گرمسار و قم را پوشش خواهد داد. . 🌕 @ajayeb_rangarang 💯
هدایت شده از تبلیغات دلدار
اسمم ماهرخه 18سالمه امروز عروسیمه و حالم چند هفته اس بده و امروز فهمیدم باردارم...اگه کسی میفهمید کل مجلس عروسی رو بهم میزد آخه خانواده دو طرفمون طایفه ای هستن...عکاس منتظر من بود که برم عکس ها رو بگیره ولی توی توالت بودم و همش عوق میزدم...منتظر بودم امیر حسین بیاد حداقل دلداریم بده ولی خبری نبود...گریم صورتم خداروشکر ضد آب بود وگرنه باید فاتحه صورتمو می‌خوندم،رژمو تمدید کردم و وقتی وارد سالن عکاسی شدم با دیدن شوهرم و دختر خاله اش تو اون وضوع حالم رو بد کرد اصلا ازش انتظار نداشتم خواستم قدمی بردارم که چشمام سیاهی رفت و...😔👇❤️‍🔥 https://eitaa.com/joinchat/1607663650C9de7ed0eeaبیا سرگذشت زندگیمو بخون برات تجربه بشه❌
چرا تخم های پرندگان اشکال گوناگون دارند؟ زیرا به نوع پرواز آن پرنده بستگی دارد. پرندگانی که سریعترپرواز میکنند همانند دارکوب، تخم‌های نوک تیزتر و دیگر پرندگان مانندجغدتخم‌های گردتری دارند. . 🌕 @ajayeb_rangarang 💯