بی تو ای صاحب زمان.mp3
1.57M
بی تو ای #صاحب_زمان
بی قرارم هر زمان...
جمعه های دلتنگی
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
، شام درست می کردم.
تقریباً هر روز وضعیت قرمز می شد.
قسمت :3⃣3⃣1⃣
دو سه بار هواپیماهای عراقی دیوار صوتی شهر را شکستند که باعث وحشت مردم شد و شیشه های خیلی از خانه ها و مغازه ها شکست، همین که وضعیت قرمز می شد و صدای آژیر می آمد، خدیجه و معصومه با وحشت به طرفم می دویدند و توی بغلم قایم می شدند. تپه مصلّی رو به روی خانه ما بود و پدافندهای هوایی هم آنجا مستقر بودند، پدافندهای هوایی که شروع به کار می کردند، خانه ما می لرزید. گلوله ها که شلیک می شد، از آتشش خانه روشن می شد. صاحب خانه اصرار می کرد موقع وضعیت قرمز بچه ها را بردارم و بروم پایین؛ اما کار یک روز و دو روز نبود. آن شب همین که دراز کشیده بودم، وضعیت قرمز شد و بلافاصله پدافندها شروع به کار کردند، این بار آن قدر صدای گلوله هایشان زیاد بود که معصومه و خدیجه وحشت زده شروع به جیغ و داد و گریه زاری کردند. مانده بودم چه کار کنم. هر کاری می کردم، ساکت نمی شدند. از سر و صدا و گریه بچه ها زن صاحب خانه آمد بالا. دلش برایم سوخت. خدیجه را به زور بغل گرفت و دستی روی سرش کشید. معصومه را خودم گرفتم. زن وقتی لرزش خانه وآتش پدافندهای هوایی را دید،گفت: «قدم خانم! شما نمی ترسید؟!»
گفتم: «چه کار کنم.»
معلوم بود خودش ترسیده.
قسمت :4⃣3⃣1⃣
گفت: «والله، صبر و تحملت زیاد است. بدون مرد، آن هم با این دو تا بچه، دنده شیر داری به خدا. بیا برویم پایین. گناه دارند این بچه ها.»
گفتم: «آخر مزاحم می شویم.»
بنده خدا اصرار کرد و به زور ما را برد پایین. آنجا سر و صدا کمتر بود. به همین خاطر بچه ها آرام شدند.
روزهای دوشنبه و چهارشنبه هر هفته شهید می آوردند. تمام دلخوشی ام این بود که هفته ای یک بار در تشییع جنازه شهدا شرکت کنم. خدیجه آن موقع دو سال و نیمش بود. بالِ چادرم را می گرفت و ریزریز دنبالم می آمد. معصومه را بغل می گرفتم. توی جمعیت که می افتادم، ناخودآگاه می زدم زیر گریه. انگار تمام سختی ها و غصه های یک هفته را می بردم پشت سر تابوت شهدا تا با آن ها قسمت کنم. از سر خیابان شهدا تا باغ بهشت گریه می کردم. وقتی به خانه برمی گشتم، سبک شده بودم و انرژی تازه ای پیدا کرده بودم.
دیگر نیمه های اسفند بود؛ اما هنوز برف روی زمین ها آب نشده بود و هوا سوز و سرمای خودش را داشت. زن ها مشغول خانه تکانی و رُفت و روب و شست وشوی خانه ها بودند. اما هر کاری می کردم، دست و دلم به کار نمی رفت.
قسمت :5⃣3⃣1⃣
آن روز تازه از تشییع جنازه چند شهید برگشته بودم، بچه ها را گذاشته بودم خانه و رفته بودم صف نانوایی و مثل همیشه دم به دقیقه می آمدم و به آن ها سر می زدم. بار آخری که به خانه آمدم، سر پله ها که رسیدم، خشکم زد. صدای خنده بچه ها می آمد. یک نفر خانه مان بود و داشت با آن ها بازی می کرد. پله ها را دویدم. پوتین های درب و داغان و کهنه ای پشت در بود. با خودم گفتم: «حتماً آقا شمس الله یا آقا تیمور آمدند سری به ما بزنند. شاید هم آقا ستار باشد.» در را که باز کردم، سر جایم میخ کوب شدم. صمد بود. بچه ها را گرفته بود بغل و دور اتاق می چرخید و برایشان شعر می خواند. بچه ها هم کیف می کردند و می خندیدند.
یک لحظه نگاهمان در هم گره خورد و بدون اینکه چیزی بگوییم چند ثانیه ای به هم نگاه کردیم. بعد از چهار ماه داشتیم دوباره یکدیگر را می دیدیم. اشک توی چشم هایم جمع شد. باز هم او اول سلام داد و همان طور که صدایش را بچگانه کرده بود و برای خدیجه و معصومه شعر می خواند گفت: «کجا بودی خانم من، کجا بودی عزیز من. کجا بودی قدم خانم؟!»
از سر شوق گلوله گلوله اشک می ریختم و با پر چادر اشک هایم را پاک می کردم. همان طور که بچه ها بغلش بودند، روبه رویم ایستاد و گفت: «گریه می کنی؟!»
قسمت :6⃣3⃣1⃣
بغض راه گلویم را بسته بود. خندید و با همان لحن بچه گانه گفت: «آها، فهمیدم. دلت برایم تنگ شده؛ خیلی خیلی زیاد. یعنی مرا دوست داری. خیلی خیلی زیاد!»
هر چه او بیشتر حرف می زد، گریه ام بیش تر می شد. بچه ها را آورد جلوی صورتم و گفت: «مامانی را بوس کنید. مامانی را ناز کنید.»
بچه ها با دست های کوچک و لطیفشان صورتم را ناز کردند.
پرسید: «کجا رفته بودی؟!»
با گریه گفتم: «رفته بودم نان بخرم.»
پرسید: «خریدی؟!»
گفتم: «نه، نگران بچه ها بودم. آمدم سری بزنم و بروم.»
گفت: «خوب، حالا تو بمان پیش بچه ها، من می روم.»
اشک هایم را دوباره با چادر پاک کردم و گفتم: «نه، نمی خواهد تو زحمت بکشی. دو نفر بیشتر به نوبتم نمانده. خودم می روم.»
بچه ها را گذاشت زمین. چادرم را از سرم درآورد و به جارختی آویزان کرد و گفت: «تا وقتی خانه هستم، خرید خانه به عهده من.»
گفتم: «آخر باید بروی ته صف.»
قسمت :7⃣3⃣1⃣
گفت: «می روم، حقم است. د
Baqara_aye (269)-2.mp3
6.6M
🚩در بهار قرآن، هر روز ۲۰ دقیقه با تفسیر کلام الله مجید
🔉 بشنوید| تفسیر سوره بقره- آیه ۲۶۹ (بخش دوم)
استاد فیاض بخش
🔸روز بیست و چهارم ماه مبارک رمضان:
امام علی(عليه السّلام): «إنّ إنفاقَ هذا المالِ في طاعَةِ اللّه ِ أعظَمُ نِعمَةٍ ، و إنّ إنفاقَهُ في مَعاصِيهِ أعظَمُ مِحنَةٍ.»
به راستى كه هزينه كردن اين مال در راه طاعت خدا بزرگترين نعمت است و خرج كردن آن در راه معاصى او بزرگترين محنت (رنج).
(غررالحکم، ۳۳۹۲)
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
مداحی آنلاین - قدس و فلسطین به من چه ربطی داره؟ - استاد قرائتی.mp3
971.8K
🎙 بشنوید
⛔️ قدس و فلسطین به من چه ربطی داره
#روز_قدس
✊ #القدس_لنا #القدس_اقرب🇵🇸🇮🇷
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
4_5789677436119548830.mp3
5.83M
🎧 شور زیبا و شنیدنی 🖤
🎼 یه دنیا رو تصور کن...
🌙ویژه #جمعه_دلتنگی
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
AUD-20210210-WA0031.mp3
9.26M
#دعای_فرج_صوتی 💚✨
🦋اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفآءُ...
#شبتون_مهدوی
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
ناز خدا.mp3
7.29M
در مسیر بندگی 1176
از چمن تا انجمن جوش بهار رحمت است
دیده هرجا باز می گردد دچار رحمت است
خواه ظلمتکن تصور خواه نور آگاه باش
هرچه اندیشی نهان و آشکار رحمت است
امام سجاد علیه السلام فرمودند:
لَیْسَ الْعَجَبُ مِمَّنْ نَجَى کَیْفَ نَجَى، وَ اِنَّما الْعَجَبُ مِمَّنْ هَلَکَ کَیْفَ هَلَکَ مَعَ سِعَةِ رَحْمَةِ اللهِ؟!
عجب نیست از کسانى که نجات مى یابند که چگونه نجات یافته اند، عجب از کسانى است که هلاک (و گمراه) مى شوند چگونه با وسعت رحمت خداوند هلاک شده اند؟!
(سفینة البحار، جلد 1، صفحه 517)
(بیدل دهلوی)
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
🔴روایت تاریخی رهبر معظم انقلاب از توطئه انگلیسی - صهیونیستیِ اشغال فلسطین
♦️ماجرای خرید زمینهای فلسطینیها چه بود؟
♦️امام خامنه ای: «اصل ماجرای فلسطین چیست؟ اصل ماجرا این است که یک عده از یهودیان متنفذ در دنیا به فکر ایجاد یک کشور مستقل برای یهودیها افتادند. از فکر اینها دولت انگلیس استفاده کرد... آمدند کشور فلسطین را تصرف کردند.
♦️تصرفشان هم اینطوری بود: اول با جنگ نیامدند؛ اول با حیله آمدند، رفتند زمینهای بزرگ فلسطین را که زارعان و کشاورزان عرب روی آنها کار میکردند و خیلی هم سرسبز و آباد بود، با قیمتهای چند برابر قیمت اصلی، از صاحبان و مالکان اصلی این زمینهای بزرگ که در اروپا و امریکا بودند خریدند؛ آنها هم از خدا خواستند و زمینها را به این یهودیها فروختند.
♦️البته دلالهایی هم داشتند... زمینها که ملک اینها شد، با روشهای واقعا بسیار خشن و همراه با سبعیت و سنگدلی، بتدریج شروع به اخراج زارعان از این زمینها کردند. در جایی میرفتند، میزدند، میکشتند و در همین هنگام افکار عمومی دنیا را هم با دروغ و فریب به طرف خودشان جلب میکردند... دولت صهیونیستی به سرزمین فلسطین فعلی هم قانع نیست... الآن هم هدف اساسی صهیونیزم، ایجاد اسرائیل بزرگ است.»
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
9.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #بازخوانی/ روزی که ظریف باز هم رهبری را تحریف کرد
🔹در این مصاحبه، ظریف میگوید آن کسی که #هولوکاست را نفی میکرد(احمدی نژاد) دیگر رفته است!
🔺خبرنگار از او میپرسد: آیت الله خامنه ای در بخش انگلیسی سایت میگوید هولوکاست یک افسانه است!نظر شما چیست؟
❗️ظریف میگوید: در سایت اشتباه ترجمه شده!
این جماعت ۳۲ سال است انقلاب را #تحریف و ریاست کردند
#یادآر
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
10.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 در ماجرای هجوم مردم به کاخها در ابتدای انقلاب، حتی یک جواهر جابجا نشد!
🔸مهدی حجت، موسس سازمان میراث فرهنگی کشور در برنامه دستخط:
🔹در ماجرای هجوم مردم به کاخها در ابتدای انقلاب، حتی یک جواهر جابجا نشد! فقط عکس شاه را پاره کردند.
🔹تخت طاووس بیش از چهار هزار جواهر دارد و یکی از آنها جابجا نشد.
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ نیلوفر مولایی گزارشگر خبر ۲۰:٣٠ خالصانه دعا کرد و خداوند دعای ایشان را اجابت نمود ، الان در شبکه ایران اینتر نشنال استخدام شدند.*
لطفا خالصانه دعا کنید . 🙏
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
🔴 نکات کلیدی جزء بیست و چهارم قرآن :
1- با حرف های بیهوده ، جار و جنجال راه نیندازید، تا با آن حقیقت را پایمال کنید. (غافر: 5)
2- دو شرط برای ورود به بهشت ایمان و عمل صالح است. (غافر: 40)
3- کسانی که در دنیا از ناحقی ها لذت برده و شادی می کنند؛ در قیامت عذاب می شوند. (غافر: 75)
4- خدا به پاس درستکاری بندگان، بدترین کارشان را نیست و نابود کرده و پاداششان را بر اساس بهترین کارشان می دهد. (زمر: 35)
5- آگاه باشید که در قیامت گوش، چشم و پوست بدنتان علیه شما شهادت می دهند. (فصلت: 20)
6- ای کسانی که با آلودگی به گناهان، به خودتان جفا کرده اید، از لطف خدا نا امید نشده و توبه کنید که خدا همه گناهان را می آمرزد. (زمر:53)
7- قرآن برای مؤمنین، مایه راهنمایی و درمان و برای بی دین ها که گوششان سنگین است، نامفهوم، گویا از جایی دور صدایشان می زنند. (فصلت: 44)
8- در مقابل بدی با بهترین روش خوبی کن که دشمن را به دوست صمیمی تبدیل می کند. (فصلت: 34)
9- برخی وقتی عذاب خدا را می بینند، ایمان می آورند ولی این ایمان دیگر به دردشان نمی خورد و سرمایه عمرشان را باخته اند. (غافر: 84و85)
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520