💠 سختترین ساعت برای انسان
🔻امام سجاد علیهالسلام
🔹 أشدّ ساعات ابن آدم ثلاث ساعات: الساعة الّتي يعاين فيها ملك الموت و الساعة الّتي يقوم فيها من قبره، و الساعة الّتي يقف فيها بين يدى اللّه تبارك و تعالى فامّا الى الجنّة و إمّا على النار.
🔸سختترین ساعت برای هر انسانی سه ساعت است:
◽️زمانیکه فرشته مرگ را میبیند
◽️زمانیکه از قبرش برانگیخته میشود
◽️زمانیکه در برابر خدای متعال میایستد که یا به بهشت میرود یا جهنم.
📚خصال شیخ صدوق، ص۱۱۹
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
30.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
✅ حرف های رهبری را تکرار نکنید
بهش عمل کنید
🔺امروز مردم گرفتار هستن
✅ صحبت های بسیار زیبا و شنیدنی
🔴 بچه های مسجدی و بسیجی و فرهنگی حتما این کلیپ رو ببینند.
🎤 #حاج_حسین_یکتا
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
14.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_ویژه
✅ علت پایین آمدن قیمت دلار در این روزها
🔺۸ سال گرانی و فلاکت اقتصادی، دو ماه ارزانی تا #انتخابات۱۴۰۰
🎤 #استاد_رائفی_پور
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
✅فواید روزه گرفتن
✍دانشمند ژاپنی: روزهداری باعث از بین رفتن سلولهای معیوب و سرطانی
مکانیسم اتوفاژی یا خودخواری سلولی، تخریب و بازیافت اجزا سلول توسط خود سلول است که در هنگام "روزه گرفتن" و گرسنگی طولانی روی میدهد.
درواقع زمانی که انسان بیش از مثلا 8 ساعت گرسنگی را تحمل کند، سلولهای سالم برای کسب انرژی و جبران کمبود غذا از سلولهای معیوب و تودههای مستعد سرطان تغذیه میکنند.
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
ما باید غصه بخوریم که نکند اعمال ما را آفت بزند. مثلاً یک غیبت میتواند تمام زحمات ما را هدر دهد. اگر غیبت کنید 40 روز اعمال خوب شما در نامه اعمال شخص غیبت شونده نوشته میشود و اگر عمل خوبی نداشته باشید، گناهان آن شخص در نامه اعمال شما نوشته میشود. این روایت از معصوم (ع) است.
👕شخصی شنید که غیبتش را کرده اند ، کت و شلوار ، و شیرینی خرید و به عنوان چشم روشنی برای غیبت کننده فرستاد.
✨شخـص غیبت کننده پرسید:
چرا به من چـشم روشنی داده ای؟!
✨جـواب داد:
شما ۴٠ روز ، تمامی نـماز و روزه و
عباداتت را به مـن دادی و من به
جایش این هـدیه را برای شما فرستادم!
آیت الله مجتهدی تهرانی
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
8.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 #کلیپی_بسیار_زیبا
#اگه گرفتاری داری گوش بده و عمل کن.
پیشنهاد دانلود
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
AUD-20210210-WA0031.mp3
9.26M
#دعای_فرج_صوتی 💚✨
🦋اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفآءُ...
#شبتون_مهدوی
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
Baqara_aye (269)-3.mp3
6.9M
🚩در بهار قرآن، هر روز ۲۰ دقیقه با تفسیر کلام الله مجید
🔉 بشنوید| تفسیر سوره بقره- آیه ۲۶۹ (بخش سوم)
استاد فیاض بخش
🔸روز بیست و پنجم ماه مبارک رمضان:
«وَمَا أَنفَقْتُم مِّن شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ.»
ﻫﺮ ﭼﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﻴﺮ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻛﻨﻴﺪ ـ ﺧﻮﺍﻩ ﻛﻢ ﺑﺎﺷﺪ ﻳﺎ ﺯﻳﺎﺩ ـ ﺧﺪﺍ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﻳﺎ ﺁﺧﺮﺕ ﻋﻮﺽ ﻣﻲ ﺩﻫﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺭﻭﺯﻱ ﺩﻫﻨﺪﮔﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺳﺮِ ﺟﻮﺩ ﻣﻲ ﺑﺨﺸﺪ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﻣﻴﺪ ﻋﻮﺽ.
(سبا، ۳۹
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ وقتی که ما از جزیی ترین اطلاعات دینی خود خبر نداریم
🔯 یک یهودی دستور ترور امام علی(ع) را داد!
میسر نگردد به کس این سعادت
به کعبه ولادت به مسجد شهادت
🔻 ظهور بسیار نزدیک است
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
نده ام نرم. اگر می خواهم نان بخورم، باید بروم ته صف.»
بعد خندید.
داشت پوتین هایش را می پوشید. گفتم: «پس اقّلاً بیا لباس هایت را عوض کن. بگذارکفش هایت را واکس بزنم. یک دوش بگیر.»
خندید و گفت: «تا بیست بشمری، برگشته ام.»
خندیدم و آمدم توی اتاق. صورت بچه ها را شستم. لباس هایشان را عوض کردم. غذا گذاشتم. خانه را مرتب کردم. دستی به سر و صورتم کشیدم. وقتی صمد نان به دست به خانه برگشت، همه چیز از این رو به آن رو شده بود. بوی غذا خانه را پر کرده بود. آفتاب وسط اتاق پهن شده بود. در و دیوار خانه به رویمان می خندید.
فردا صبح صمد رفت بیرون. وقتی برگشت، چند ساک بزرگ پلاستیکی دستش بود. باز رفته بود خرید. از نخود و لوبیا گرفته تا قند و چای و شکر و برنج.
گفتم: «یعنی می خواهی به این زودی برگردی؟!»
گفت: «به این زودی که نه، ولی بالاخره باید بروم. من که ماندنی نیستم. بهتر است زودتر کارهایم را انجام بدهم. دوست ندارم برای یک کیلو عدس بروی دم مغازه.»
بعد همان طور که کیسه ها را می آورد و توی آشپزخانه می گذاشت، گفت: «دیروز که آمدم و دیدم رفته ای سر صف نانوایی از خودم بدم آمد.»
قسمت :8⃣3⃣1⃣
کیسه ها را از دستش گرفتم و گفتم: «یعنی به من اطمینان نداری!»
دستپاچه شد. ایستاد و نگاهم کرد و گفت: «نه... نه...، منظورم این نبود. منظورم این بود که من باعث عذاب و ناراحتی ات شدم. اگر تو با من ازدواج نمی کردی، الان برای خودت خانه مامانت راحت و آسوده بودی، می خوردی و می خوابیدی.»
خندیدم و گفتم: «چقدر بخور و بخواب!»
برنج ها را توی سینی بزرگی خالی کرد و گفت: «خودم همه اش را پاک می کنم. تو به کارهایت برس.»
گفتم: «بهترین کار این است که اینجا بنشینم.»
خندید و گفت: «نه... مثل اینکه راه افتادی. آفرین، آفرین. پس بیا بنشین اینجا کنار خودم. بیا با هم پاک کنیم.»
توی آشپزخانه کنار هم پای سینی نشستیم و تا ظهر نخود و لوبیا و برنج پاک کردیم. تعریف کردیم و گفتیم و خندیدیم.
بعد از ناهار صمد لباس پوشید و گفت: «می خواهم بروم سپاه. زود برمی گردم.»
گفتم: «عصر برویم بیرون؟!»
با تعجب پرسید: «کجا؟!»
گفتم: «نزدیک عید است. می خواهم برای بچه ها لباس نو بخرم.»
یک دفعه دیدم رنگ از صورتش پرید. لب هایش سفید شد. گفت: «چی! لباس عید؟!»
من بیشتر از او تعجب کرده بودم. گفتم: «حرف بدی زدم!»
گفت: «یعنی من دست بچه هایم را بگیرم و ببرم لباس نو بخرم! آن وقت جواب بچه های شهدا را چی بدهم. یعنی از روی بچه های شهدا خجالت نمی کشم؟!»
قسمت :9⃣3⃣1⃣
گفتم: «حالا مگر بچه های شهدا ایستاده اند سر خیابان ما را ببینند! تازه ببینند. آن ها که نمی فهمند ما کجا می رویم.»
نشست وسط اتاق و گفت: «ای داد بی داد. ای داد بی داد. تو که نیستی ببینی هر روز چه دسته گل هایی جلوی چشم ما پرپر می شوند. خیلی هایشان زن و بچه دارند. چه کسی این شب عیدی برای آن ها لباس نو می خرد؟»
نشستم روبه رویش و با لج گفتم: «اصلاً من غلط کردم. بچه های من لباس عید نمی خواهند.»
گفت: «ناراحت شدی؟!»
گفتم: «خیلی! تو که نیستی زندگی مرا ببینی، کِی بالای سر من و بچه هایت بودی؟! ما هم به خدا دست کمی از بچه های شهدا نداریم.»
عصبانی شد. گفت: «این حرف را نزن. همه ما هر کاری می کنیم، وظیفه مان است. تکلیف است. باید انجام بدهیم؛ بدون اینکه منّتی سر کسی بگذاریم. ما از امروز تا هر وقت که جنگ هست عید نداریم. ما هم درد خانواده شهداییم.»
بلند شدم و رفتم آن اتاق، با قهر گفتم: «من که گفتم قبول. معذرت می خواهم. اشتباه کردم.»
بلند شد توی اتاق چرخی زد و در را بست و رفت.
تا عصر حالم گرفته بود. بُق کرده بودم و یک گوشه نشسته بودم.
قسمت :0⃣4⃣1⃣
نه حال و حوصله بچه ها را داشتم، نه اخلاقم سر جایش بود که بلند شوم و کاری بکنم. کلافه بودم. بغضی ته گلویم گیر کرده بود که نه بالا می آمد و نه پایین می رفت.
هوا تاریک شده بود. صمد هنوز برنگشته بود. با خودم فکر کردم: «دیدی صمد بدون خداحافظی گذاشت و رفت.» از یک طرف از دستش عصبانی بودم و از طرف دیگر دلم برایش تنگ شده بود. از دست خودم هم کلافه بودم. می ترسیدم قهر کرده و رفته باشد.
دیگر امیدم ناامید شده بود. بلند شدم چراغ ها را روشن کردم. وضو گرفتم تا برای نماز آماده بشوم. همان موقع، دلم شکست و گفتم: «خدایا غلط کردم، ببخش! این چه کاری بود کردم. صمدم را برگردان.»
توی دلم غوغایی بود. یک دفعه صدای در آمد. صدای خنده و جیغ و داد بچه ها که بلند شد، فهمیدم صمدم برگشته. سر جانماز نشسته بودم. صمد داشت صدایم می زد: «قدم! قدم جان! قدم خانم کجایی؟!»
دلم غنج رفت. آمدم توی اتاق. دیدم دو تا ساک بزرگ گذاشته کنار پشتی و بچه ها را بغل کرده. آهسته سلام دادم.
خندید و گفت: «سلام به خانمِ خودم. چطوری قدم خانم؟!»
به روی خودم نیاوردم. سرسنگین جوابش را دادم.
1⃣4⃣1⃣
دلم قند آب می شد. گفت: «ببین چی برایتان خریده ام. خدا کند خوشت بیاید.» و اشاره کرد به دو تا ساک کنارِ
فصل سوم قسمت 4.mp3
16.21M
📗کتاب صوتی
#روزگار_قائم_مقامی
قسمت 9⃣2⃣
فصل دوم ص ۲۵۵ تا ۲۶۴
🔹در این قسمت از کتاب میشنویم:
*برخورد قاطع امام خمینی قدس سره الشریف نسبت به نهضت به اصطلاح آزادی/هشدارهای شهید محمد منتظری نسبت به خطر نهضت آزادی
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
🔆💠🔅💠﷽💠🔅
💠🔅💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅
🔅
✅خواص انجیر
✍خصوصیت انجیر بی هسته بودن آن است. میوه هایی که هسته ندارند میوه بهشتی و شبیه میوه های بهشتی هستند. چون میوه های بهشتی هسته ندارند.
پیامبر ص میفرماید: اگر بگویم میوه ای از بهشت آمده همانا میگفتم انجیر میوه ای است که از بهشت آمده است.
برای پیامبر ص هدیه آوردند طبقی که روی آن انجیر است فرمود بخورید اگر قرار بود بگویم میوهای از بهشت آمده است همانا میگفتم که همین انجیر است چراکه هسته ندارد.
انجیر بخورید چه تازه و چه خشک چراکه عمل همبستر شدن را زیاد میکند بواسیر را قطع میکند و برای بیماری نقرس(ورم شصت پا) و برای سردی دست و پا مفید است.
📚منبع : موسسه تحقیقات طب الشفاء
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520