eitaa logo
امامت و امارت
201 دنبال‌کننده
90.4هزار عکس
51.9هزار ویدیو
4.6هزار فایل
گزارش شخصی امامت وامارت پردیسان
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از Hosseini
رهبر انقلاب: لازم است ساختار فرهنگی کشور بازسازی انقلابی شود 🔹منظور از ساختار، ساختار فرهنگی جامعه و ذهنیت و فرهنگ حاکم بر آن و در یک کلام نرم‌افزاری است که افراد جامعه بر اساس آن در زندگی فردی و جمعی خود عمل می‌کنند. 🔹اینکه ساختار باید بازسازی انقلابی شود به این علت است که انقلاب اسلامی بواسطه رهبری امام(ره) و حرکت مردم، معجزه‌گر بود و با روحیه تهاجمی خود بنیان‌های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و گزاره‌های غلط حاکم بر اذهان مردم را تغییر داد. 🔹فرهنگ «ما نمی توانیم» یکی از گزاره‌های غلط حاکم بر جامعه‌ی قبل از انقلاب اسلامی است. انقلاب با سازندگی و حرکت‌های خلاقانه این ذهنیت را به تدریج تغییر داد که نتیجه آن انجام کارهای بزرگی همچون ساخت سدها، نیروگاه‌ها، بزرگراه‌ها، تجهیزات صنایع نفت و گاز و بسیاری از زیرساخت‌ها به‌دست متخصصان جوان داخلی بود. 🔹فرهنگ «شیفتگی به غرب» و حتی استفاده از لغات فرنگی یکی دیگر از گزاره‌های فرهنگی غلط حاکم بر جامعه است که انقلاب اسلامی موجب تغییر این گزاره نادرست و تبدیل آن به فرهنگ «اعتراض به غرب» شد. 🔹با وجود تغییر بسیاری از بنیان‌های غلط اما عوامل مختلف به مرور زمان موجب تضعیف روحیه تهاجمی انقلاب می‌شود که باید این موضوع مورد مراقبت و رصد جدی قرار گیرد تا دوباره آن بنیان‌های غلط سر بر نیاورند. 🔹می‌توان به کمک پایه‌های فکری انقلاب و جوانان فعال، آن فرهنگ و روحیه انقلابی را بار دیگر تجدید کرد و یک حرکت عظیم فرهنگی به‌وجود آورد. شورا باید برای تحقق این موضوع، فکر و کار و برنامه‌ریزی کند. @Farsna
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از من و شما
وزارت اطلاعات : یک باند مرتبط با شبکه های آلبانی و خارج نشین قصد حمله با خمپاره با مراکز دولتی و غیره را داشتند که بطور کامل متلاشی شد . بعضی از این افراد از کسانی هستند که در اوائل انقلاب مورد عفو و بخشش(رافت اسلامی) قرار گرفته بوده اند . یعنی همان بوده اند !؟
هدایت شده از Hosseini
💠 سلامتی راننده های پایه سنگین که این روزها دارند مرام و معرفت رو به سلبریتی های دوزاری آموزش میدن 👌 (البته به اونهایی هم که ادعای فقیه در دین بودن میکنند، ولی سکوت اختیار کردند و حتی لباس مرجعیت و اجتهاد به تن دارند، این رانندگان کامیون دارند آموزش بصیرت و معرفت میدند) حاضرم در راه دین از تن جدا گردد سرم من بمیرم باک نیست؛ اما بماند رهبرم...
هدایت شده از علی اصغر رامزی
6.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺 شبیه شوخی است اما واقعیت دارد؛ کارشناس ساکن لندن خطاب به مقامات اروپایی می‌گوید: بگذارید برای یک میلیون بار دیگر بگویم "جرم و جنایت و گدایی در خیابان‌های اروپا افزایش یافته" ، آمریکا هم شما را گرفتار جنگ اوکراین کرده و هیچ چیز اینجا سر جای خودش نیست... 🔺این‌ها درباره یک کشور جهان سومی گفته نمی‌شود. یا مثلا درباره ایرانی که 43 سال درگیر جنگ و تحریم بوده نیست. درباره اروپا است. بله اروپا ... 🔺 آن‌هایی که علیه ایران توطئه کردند، هرچه در توان بود انجام دادند حالا دارند قربانی امریکا می‌شوند.❗️ و جالب است که مردم در اروپا در حال فهمیدن این حقیقت هستند....
هدایت شده از زندگی مومنانه
🔆 ✍ قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری روزی طلبه جوانی که در زمان شاه‌عباس در اصفهان درس می‌خواند نزد شیخ بهایی آمد و گفت: من دیگر از درس‌خواندن خسته شده‌ام و می‌خواهم دنبال تجارت و کار و کاسبی بروم، چون درس‌خواندن برای آدم، آب و نان نمی‌شود و کسی از طلبگی به جایی نمی‌رسد و به‌جز بی‌پولی و حسرت، عایدی ندارد. شیخ گفت: بسیار خب! حالا که می‌روی حرفی نیست. فعلا این قطعه سنگ را بگیر و به نانوایی برو چند عدد نان بیاور با هم غذایی بخوریم و بعد هر کجا می‌خواهی برو، من مانع کسب‌وکار و تجارتت نمی‌شوم. جوان با حیرت و تردید، سنگ را گرفت و به نانوایی رفت و سنگ را به نانوا داد تا نان بگیرد ولی نانوا او را مسخره نمود و از مغازه بیرون کرد. پسر جوان با ناراحتی پیش شیخ بهایی برگشت و گفت: مرا مسخره کرده‌ای؟ نانوا نان را نداد هیچ، جلوی مردم مرا مسخره کرد و به ریش من هم خندید. شیخ گفت: اشکالی ندارد. پس به بازار علوفه‌فروشان برو و بگو این سنگ خیلی باارزش است، سعی کن با آن قدری علوفه و کاه و جو برای اسب‌هایمان بخری. او دوباره به بازار رفت تا علوفه بخرد ولی آن‌ها نیز چیزی به او ندادند و به او خندیدند. جوان که دیگر خیلی ناراحت شده بود، نزد شیخ آمد و ماجرا را تعریف کرد. شیخ بهایی گفت: خیلی ناراحت نباش. حالا این سنگ را بردار و به بازار صرافان و زرگران ببر و به فلان دکان برو و بگو این سنگ را گرو بردار و در ازای آن، صد سکه به من قرض بده که اکنون نیاز دارم. طلبه جوان گفت: با این سنگ، نان و علوفه ندادند، چگونه زرگران بابت آن پول می‌دهند؟ شیخ گفت: امتحان آن که ضرر ندارد. طلبه جوان با اینکه ناراحت بود، ولی با بی‌میلی و به احترام شیخ به بازار صرافان و جواهرفروشان رفت و به همان دکانی که شیخ گفته بود، رفت و گفت: این سنگ را در مقابل صد سکه به امانت نزد تو می‌سپارم. مرد زرگر نگاهی به سنگ کرد و با تعجب، نگاهی به پسر جوان انداخت و به او گفت: قدری بنشین تا پولت را حاضر کنم. سپس شاگرد خود را صدا زد و در گوش او چیزی گفت و شاگرد از مغازه بیرون رفت. پس از مدت کمی شاگرد با دو مامور به دکان بازگشت. ماموران پسرجوان را گرفتند و می‌خواستند او را با خود ببرند. او با تعجب گفت: مگر من چه کرده‌ام؟ مرد زرگر گفت: می‌دانی این سنگ چیست و چقدر می‌ارزد؟ پسر گفت: نه، مگر چقدر می‌ارزد؟ زرگر گفت: ارزش این گوهر، بیش از ۱۰هزار سکه است. راستش را بگو، تو در تمام عمر خود حتی هزار سکه را یک‌جا ندیده‌ای، چنین سنگ گران‌قیمتی را از کجا آورده‌ای؟ پسر جوان که از تعجب زبانش بند آمده بود و فکر نمی‌کرد سنگی که نانوا با آن نان هم نداده بود، این مقدار ارزش داشته باشد، با لکنت‌زبان گفت: به خدا من دزدی نکرده‌ام. من با شیخ بهایی نشسته بودم که او این سنگ را به من داد تا برای وام‌گرفتن به اینجا بیاورم. اگر باور نمی‌کنید با من به مدرسه بیایید تا به نزد شیخ برویم. ماموران پسر جوان را با ناباوری گرفتند و نزد شیخ بهایی آوردند. ماموران پس از ادای احترام به شیخ بهایی، قضیه مرد جوان را به او گفتند. او ماموران را مرخص کرد و گفت: آری این مرد راست می‌گوید. من این سنگ قیمتی را به او داده بودم تا گرو گذاشته، برایم قدری پول نقد بگیرد. پس از رفتن ماموران، طلبه جوان با شگفتی و خنده گفت: ای شیخ! قضیه چیست؟ امروز با این سنگ، عجب بلاهایی سر من آورده‌ای! مگر این سنگ چیست که با آن کاه و جو ندادند ولی مرد صراف بابت آن ۱۰هزار سکه می‌پردازد. شیخ بهایی گفت: مرد جوان! این سنگ قیمتی که می‌بینی، گوهر شب‌چراغ است و این گوهر کمیاب، در شب تاریک چون چراغ می‌درخشد و نور می‌دهد. همان طور که دیدی، قدر زر را زرگر می‌شناسد و قدر گوهر را گوهری می‌داند. نانوا و قصاب، تفاوت بین سنگ و گوهر را تشخیص نمی‌دهند و همگان ارزش آن را نمی‌دانند. وضع ما هم همین طور است. ارزش علم و عالم را انسان‌های عاقل و فرزانه می‌دانند و هر بقال و عطاری نمی‌داند ارزش طلب علم و گوهر دانش چقدر است و فایده آن چیست. حال خود دانی، خواهی پی تجارت برو و خواهی به تحصیل علم بپرداز. پسر جوان از اینکه می خواست از طلب علم دست بکشد، پشیمان شد و به آموزش علم ادامه داد تا به مقام استادی بزرگ رسید. ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/joinchat/1284702208C7c11ed722e