🎤دوسـتان شهید:
🌹ایشان علاقه عجیبی به شهید ابراهیم هادی داشت و سعی می کرد مانند ایشان باشد ، عکسی از شهید ابراهیم هادی جلو موتور زده بود که بسیار بزرگ بود …🔻 ودر خصلت ها،خود را خیلی به ابراهیم نزدیک کرده بود.ارادت ایشون به شهید ابراهیم هادی آنقدر زیاد بود که در جمع آوری خاطرات این شهید به همراه دوستش شهید سید علی مصطفوی بسیار تلاش کردند.و در برگزاری یادواره های این شهید بسیار تلاش میکردند.🔻 از نوع لباس پوشیدن و برخورد گرفته تا گفتار و رفتار سعی می کرد شبیه ابراهیم هادی باشد.
#شهدای_ظهور 🌹 در ایتا و سـروش↓↓↓
°°° @whjhtgh °°°
🎤دوسـت شهید:
🔴بعد موتور تريل خريد، براي خودش كسي شده بود. با برخي بزرگ ترها
اين طرف و آن طرف مي رفت. اما باز هم ...
📍تا اين كه پايش به حوزه باز شد. كمتر از يك سال در حوزه بود. اما گويي
هنوز ...
✅بعد هم راهي نجف شد. روح نا آرام هادي، گمشده اش را در كنار مولايش
اميرالمؤمنين (علیه السلام) پيدا كرد.
او در آنجا آرام گرفت و براي هميشه مستقر شد...
#شهدای_ظهور 🌹 در ایتا و سـروش↓↓↓
°°° @whjhtgh °°°
🎤مـادر شــهید:
🔰هادی هم اهل درس بود هم اهل کار🔻 از همان موقعی که مدرسه میرفت هم درس میخواند هم بعد از مدرسه کار میکرد. یک مدت در تولیدی مشغول بود ▪️و یک مدت هم خودش را با موتور سرگرم کرده بود؛ هیچوقت درس و کار را کنار نگذاشت».
#شهدای_ظهور 🌹 در ایتا و سـروش↓↓↓
°°° @whjhtgh °°°
🎤دوسـت شهید:
🔴يك روز با سيد علي به سمت
مسجد حركت كرديم.
به جلوي فلافل فروشي جوادين (علیهما السلام) رسيديم. ✅سيد علي با جواني كه
داخل مغازه بود سلام و عليك كرد.
اين پسرك حدود شانزده سال سريع بيرون آمد و حسابي ما را تحويل
گرفت. حجب و حياي خاصي داشت. متوجه شدم با سيد علي خيلي رفيق
شده.
🔻وقتي رسيديم مسجد، از سيد علي پرسيدم: از كجا اين پسر را ميشناسي؟
گفت: چند روز بيشتر نيست، تازه با او آشنا شدم. به خاطر خريد فلافل،
زياد به مغازه اش مي رفتيم.
❎گفتم: به نظر پسر خوبي مي ياد.
چند روز بعد اين پسر همراه با ما به اردوي قم و جمکران آمد.
در آن سفر بود كه احساس كردم اين پسر، روح بسيار پاكي دارد. اما کلا
مشخص بود که در درون خودش به دنبال يك گمشده مي گردد!
اين حس را سال ها بعد كه حسابي با او رفيق شدم بيشتر لمس كردم. او
مسيرهاي مختلفي را در زندگي اش تجربه كرد. هادي راه هاي بسياري رفت تا
به مقصد خودش برسد و گمشده اش را پيدا كند.
📍من بعدها با هادي بسيار رفيق شديم. او خدمات بسيار زيادي در حق من
انجام داد كه گفتني نيست.
اما به اين حقيقت رسيدم كه هادي با همه ي مشكلاتي كه در خانواده
داشت و بسيار سختي مي كشيد، اما به دنبال گمشده دروني خودش مي گشت
#شهدای_ظهور 🌹 در ایتا و سـروش↓↓↓
°°° @whjhtgh °°°
🔴بعد از پنج سال فهمیدیم در اغتشاشات سال 88 سه ساعت بیهوش شده
🎤خواهـر شهید:
❎وقتی هادی نجف بود من برگهای از بیمارستان در وسایل هادی پیدا کردم که در آن وضعیت هادی قید شده بود که به مدت سه ساعت در بیمارستان بستری و بیهوش بوده است.▪️ وقتی آن ورقه را خواندیم تازه فهمیدیم دقیقاً چه بر سر هادی آمده بود که صورتش گود شده بود. او به قدری درون ریز و تودار بود که به هیچکداممان حرفی نزده بود».
#شهدای_ظهور 🌹 در ایتا و سـروش↓↓↓
°°° @whjhtgh °°°
💠کتاب سلام بر ابراهیم را بارها خوانده بود و مانند بسیاری از جوانان این سرزمین، می خواست 📍ابراهیم را الگوی خود قرار دهد. نوع لباس پوشیدن و برخورد و گفتار و رفتار او همه ی دوستان را به یاد شهید ابراهیم می انداخت. او ابراهیم هادی از نسل سوم انقلاب بود✅
#شهدای_ظهور 🌹 در ایتا و سـروش↓↓↓
°°° @whjhtgh °°°
📍کمدش پر بود از عکسهای حاج همت، شهید دینشعاری و ابراهیم هادی🌹
💠میگویند شهید هادی ذوالفقاری تمام وقتش را وقف کارهای بسیج و هیئت کرده بود. بعد از تمام شدن ِ مدرسه و چندساعتی کار کردن، او را فقط در هیئت پیدا میکردند و در بسیج مسجد محل. غیر از اینها خودش را سرگرم کار دیگری نکرده بود. مادرش میگوید:
❎«وقتی هنوز ایران بود عاشق جنگ و دفاع از اسلام و انقلاب بود. همیشه از این علاقهاش حرف میزد. کمدی که در خانه داشت پر بود از عکسهای شهدا. همیشه از شهدا اسم میبرد و نحوه شهادت و زندگینامههایشان را برایمان میگفت. به چند شهید علاقه خاصی داشت شهید همت، ابراهیم هادی، محسن دینشعاری. همیشه از اینها حرف میزد و از هر فرصتی استفاده میکرد تا از آنها بگوید. اغلب بستههای بزرگی از تصاویر شهدا دستش بود. دائما اینها را به خانه میآورد و از خانه به مسجد میبرد. بخش زیادی از زندگیاش به این چیزها تعلق داشت».
#شهدای_ظهور 🌹 در ایتا و سـروش↓↓↓
°°° @whjhtgh °°°
🔰صاحب مغازه ی فلافل فروش می گوید:
⚫️چون داخل مغازه من همه جور آدمی رفت و آمد داشتند، من چند بار او را امتحان كردم، دست و دلش خيلي پاك بود. خيالم راحت بود و حتي دخل و پولهای مغازه را در اختيار او مي گذاشتم.🔹در ميان افراد زيادي كه پيش من كار كردند هادي خيلي متفاوت بود. انسان کاری، باادب، خوش برخورد و از طرفي خيلي شاد و خنده رو بود. كسي از همراهي با او خسته نمي شد.با اينكه در سنين بلوغ بود، اما نديدم به دختر و ناموس مردم نگاه كند. باطن پاك او براي همه نمايان بود.من در خانواده اي مذهبي بزرگ شده ام. در مواقع بیکاری از قرآن و نهج البلاغه با او حرف مي زدم. ▪️از مراجع تقليد و علما حرف مي زديم. او هم زمينه مذهبي خوبي داشت. در اين مسائل هم كلام هم مي شديم.يادم هست به برخي مسائل ديني به خوبي مسلط بود.
#شهدای_ظهور 🌹 در ایتا و سـروش↓↓↓
°°° @whjhtgh °°°
📍با همه شوخطبعیاش در ارادتش به رهبری جدی بود🔴
🎤خواهـر شهید:
💠زینب ذوالفقاری برادرش را یک جوان بسیار شوخطبع معرفی میکند و میگوید:
✅هادی خیلی شوخ طبع و مهربان بود. گفتن جزئیات برایم سخت است اما وقتی به هادی فکر میکنم بیشتر خندههای هادی است که جلوی چشمهایم میآید. اما هرچقدر آدم شوخ طبعی بود در ارادتش به رهبری جدیت داشت. راسخ بود. اجازه توهین به کسی نمیداد و در بحثها مدافع ِ همیشه ولایت فقیه بود. 🔰در وصیتنامهاش گفته است
♻️«گوش به فرمان آقا باشید». همیشه این را به ما میگفت. یادم میآید یک سالی محرم میخواستم به مراسم بیت رهبری بروم. به هادی گفتم که میخواهم بروم اما تازه بعد از نماز مغرب و عشاء مراسم شروع میشود چنان استقبالی کرد از رفتن من که خدا میداند گفت من هم میآیم و تو را میبرم.»
#شهدای_ظهور 🌹 در ایتا و سـروش↓↓↓
°°° @whjhtgh °°°
⚫️هادی ذوالفقاری پیش از اینکه به طلبگی بیندیشد یا برنامه مشخصی برای زندگیاش داشته باشد، روز و شبهایش را با عشق به اهل بیت(ع) گره زده بود.
💠مادرش میگوید «انقدر عشق اهل بیت(ع) این روزها شعاری شده که شاید درک حقیقت این کلام سخت باشد. اما من عشق واقعی را در هادی دیدم. هادی همیشه در خانه برای خودش روضه میخواند. نوحه گوش میکرد و سینه میزد. هر وقت او را گوشهای از خانه میدیدم زیر لب روضهخوانی میکرد و آرام آرام برای خودش نوا گرفته بود.
📍فرقی نمیکرد مشغول چه کاری است در همه حال ذکر حسین حسین از لبش نمیرفت. من به واقع فهمیدم عشق هادی به اهل بیت(ع) حقیقت دارد. از بچگی هم به هیئت میرفت و با بچههای مسجد رفت و آمد داشت».
#شهدای_ظهور 🌹 در ایتا و سـروش↓↓↓
°°° @whjhtgh °°°