🔴پروندهای که اشک قاضی را در آورد
تو هم بخون و گریه کن 😵😭
💠مردی با تسلیم #شکایتی به #قاضی شورای حل اختلاف گفت: چندی قبل #خانه_محقر و #مخروبهای را در چند کیلومتری حاشیه یکی از #شهرکهای #مشهد خریدم اما چون #وضعیت مالی #مناسبی_نداشتم اتاقی را که گوشه حیاط بود #اجاره دادم. مدتی از اجاره منزل نگذشته بود که 😓😣
💠وقتی از سرکار به خانه می آمدم آنها از من #طلب «کباب» می کردند من که #توان_خرید «گوشت» را نداشتم هر بار با #بهانه ای آن ها را دست به سر می کردم تا این که #متوجه شدم هر چند روز یک بار از #اتاقی که به اجاره #واگذار کرده ام .....😓😭
🔰ادامه این داستان واقعی👇👇
http://eitaa.com/joinchat/906493966Cd2582ceabf
داستان های ناب و تکان دهنده و کوتاه