eitaa logo
امامت و امارت
212 دنبال‌کننده
91.2هزار عکس
52.6هزار ویدیو
4.6هزار فایل
گزارش شخصی امامت وامارت پردیسان
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از اکسیر مراد
بسم الله الرحمن الرحیم آیه 31 سوره بقره به موضوع علم و آگاهی الهی و همچنین مقام انسان در شناخت و فهم حقیقت اشاره دارد. “وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنَبِّئُونِي بِأَسْمَاءِ هَـؤُلاءِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ” علامه طباطبایی در تفسیر المیزان به این نکته اشاره می‌کند که خداوند به حضرت آدم علم نام‌ها را آموخت تا نشان دهد که انسان دارای قابلیت‌های فراوانی در شناخت و فهم حقیقت است. علم به نام‌ها به عنوان نمایان‌گر کیفیت و ماهیت موجودات است و این علم به آدم این امکان را می‌دهد که از ملائکه برتر شود. علامه تأکید می‌کند که این علم نه تنها به آدم، بلکه به همه انسان‌ها اعطا شده است و نشان‌دهنده مقام خاص انسان در نظام آفرینش است. همچنین، علامه به این نکته اشاره می‌کند که ملائکه با نداشتن این علم، نمی‌توانند مقام خلافت انسان را درک کنند. ملاصدرا در فلسفه خود به بُعد وجودی انسان و تجلی اسماء الهی توجه دارد. او بر این باور است که علم به اسماء، نشان‌دهنده ارتباط عمیق انسان با حقیقت وجود است. از دیدگاه ملاصدرا، علم به اسماء نه تنها علم به مفاهیم و موجودات است، بلکه به نوعی شناخت عمیق از حقیقت وجود و رابطه بین موجودات و خداوند را نیز در بر می‌گیرد. این علم به آدم کمک می‌کند تا به مقام خلافت الهی دست یابد و نقش خود را در عالم هستی ایفا کند. ملاصدرا به این نکته توجه دارد که علم آدم به اسماء، به او قدرت تشخیص و فهم عمیق‌تری از حقیقت را می‌دهد. سید حیدر آملی در تفسیر عرفانی خود بر این نکته تأکید می‌کند که علم به اسماء، تجلی اسماء و صفات الهی در وجود آدم است. او معتقد است که انسان به عنوان خلیفه الهی، باید درک کند که این علم به او داده شده تا به کمال برسد و در مسیر شناخت خداوند و حقیقت وجود حرکت کند. سید حیدر بر این باور است که علم به اسماء، به معنای شناخت عمیق از واقعیت‌ها و ارتباطات موجودات با یکدیگر و با خداوند است. این علم به انسان این امکان را می‌دهد که به عنوان نماینده خدا در زمین عمل کند و در مسیر کمال گام بردارد. آیه 31 سوره بقره به وضوح به مقام والای انسان در علم و شناخت اشاره دارد. تفسیرهای علامه طباطبایی، ملاصدرا و سید حیدر هر یک از جنبه‌های مختلفی به این موضوع پرداخته و نشان می‌دهند که علم به اسماء، نه تنها به انسان قدرت شناخت و فهم عمیق‌تری از حقیقت را می‌دهد، بلکه او را به مقام خلافت الهی می‌رساند. این آیه به نوعی دعوت به خودشناسی و شناخت ظرفیت‌های درونی انسان است که می‌تواند در خدمت تحقق اهداف الهی قرار گیرد. اسلامی عرفانی سوره بقره کریم
هدایت شده از اکسیر مراد
بسم الله الرحمن الرحیم آیه 32 سوره بقره “قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ” (ترجمه: “گفتند: پروردگارا، تو را پاک می‌دانیم، ما جز آنچه به ما آموخته‌ای، علمی نداریم. یقیناً تویی دانای حکیم.) این آیه در پاسخ به سؤال خداوند از ملائکه درباره آفرینش انسان و علم او به اسامی و ویژگی‌های انسان بیان می‌شود. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان به عمق و غنای این آیه توجه دارد: پاکی و تنزیه خداوند: علامه بر این نکته تأکید می‌کند که ملائکه با بیان “سبحانک” خداوند را از هر نقص و کمبود پاک می‌دانند. این بیان، معرفت عمیق ملائکه به مقام الهی و حکمت او را نشان می‌دهد. آنها درک می‌کنند که علم واقعی و مطلق تنها از آن خداوند است. علم محدود انسان‌ها: ملائکه با بیان این جمله که “لا علم لنا إلا ما علمتنا” تأکید می‌کنند که هر دانشی که دارند، نتیجه‌ی تعلیم الهی است. این جمله نشان‌دهنده‌ی تواضع و ایمان ملائکه به حکمت و علم بی‌پایان خداوند است. حکمت الهی: علامه همچنین بر این نکته تأکید می‌کند که خداوند نه تنها عالم است، بلکه حکیم نیز هست. حکمت او به معنای تدبیر و نظم در آفرینش و قوانین هستی است. این بدان معناست که علم خداوند بر اساس حکمت و مصلحت است و هر چیزی در نظام آفرینش بر اساس این حکمت قرار دارد. ملاصدرا نیز با رویکرد فلسفی و عرفانی به تفسیر این آیه می‌پردازد: علم و وجود: ملاصدرا بر این باور است که علم و وجود در نظام هستی به هم پیوسته‌اند. انسان و ملائکه تنها به اندازه‌ای علم دارند که در راستای وجود و حقیقت الهی است. در واقع، علم به حقیقت، تنها از طریق ارتباط با خداوند امکان‌پذیر است. توجه به حقیقت: ملاصدرا به تأکید بر مقام معرفت و شناخت خداوند می‌پردازد. انسان و ملائکه باید به این حقیقت توجه داشته باشند که علم آنها محدود است و برای دستیابی به علم حقیقی، باید به خداوند رجوع کنند. حکمت در آفرینش: ملاصدرا همچنین به حکمت الهی در آفرینش اشاره می‌کند. او معتقد است که هر چیزی در جهان، به حکمت الهی و مصلحت‌های خاصی ایجاد شده است. بنابراین، علم و حکمت الهی در یک نظام هماهنگ و منظم عمل می‌کند. سید حیدر آملی نیز در تفسیر عرفانی این آیه به نکات عمیق‌تری اشاره می‌کند: تجلی علم الهی: او بر این باور است که علم خداوند به عنوان منبع و اصل، در همه موجودات تجلی دارد. ملائکه با بیان “لا علم لنا” به این نکته اشاره می‌کنند که علم آنها نیز جزئی از علم الهی است و هر آنچه دارند، نتیجه‌ی تجلی علم خداوند در آنهاست. توسعه معرفت: سید حیدر آملی همچنین به این نکته اشاره می‌کند که انسان و ملائکه باید در مسیر توسعه معرفت و شناخت خود حرکت کنند. با درک این که علم آنها محدود است، باید به جستجوی علم و حکمت الهی بپردازند. خودشناسی و خداشناسی: او تأکید می‌کند که درک محدودیت‌های علمی، انسان را به خودشناسی و خداشناسی عمیق‌تری می‌کشاند. این آیه به ما یادآوری می‌کند که هر دانش و علمی باید با تواضع و تسلیم در برابر علم و حکمت الهی همراه باشد. آیه 32 سوره بقره به ما یادآوری می‌کند که علم و حکمت حقیقی تنها از آن خداوند است. از دیدگاه علامه طباطبایی، ملاصدرا و سید حیدر آملی، این آیه تجلی تواضع ملائکه و انسان در برابر علم و حکمت الهی را نشان می‌دهد. این آیه به ما می‌آموزد که برای دستیابی به علم و حکمت واقعی، باید به خداوند رجوع کنیم و به محدودیت‌های خود آگاه باشیم. در نهایت، این آیه دعوتی است برای شناخت عمیق‌تر از خود و از خداوند، و تلاش در جهت رشد و توسعه معرفت در زندگی. اسلامی عرفانی سوره بقره کریم
هدایت شده از اکسیر مراد
بسم الله الرحمن الرحیم آیه 33 سوره بقره: “قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُم بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ” (ترجمه: “خداوند فرمود: ای آدم، به آنها از اسم‌هایشان خبر بده. هنگامی که آدم به آنها خبر داد، فرمود: آیا نگفتم که من غیب آسمان‌ها و زمین را می‌دانم و آنچه را که شما اظهار می‌کنید و آنچه را که پنهان می‌دارید، می‌دانم؟”) این آیه به موضوع آفرینش انسان و مقام او در نظام هستی و همچنین به علم الهی و غیب‌دانایی خداوند اشاره دارد. در اینجا نظرات علامه طباطبایی، ملاصدرا و سید حیدر آملی در تفسیر عرفانی این آیه مورد بررسی قرار می‌گیرد. مقام آدم: علامه بر این باور است که این آیه به مقام والای آدم (ع) اشاره دارد. خداوند به آدم علم نام‌ها را آموخت تا نشان دهد که انسان دارای علمی است که از ملائکه فراتر می‌رود. این علم، نشان‌دهنده‌ی مقام خلافت انسانی در زمین است. علم الهی: علامه تأکید می‌کند که علم خداوند به غیب و علم انسان به نام‌ها، نشان‌دهنده‌ی تفاوت میان علم الهی و علم بشری است. خداوند با این علم، به ملائکه اثبات می‌کند که انسان دارای مقام ویژه‌ای است و می‌تواند نام‌ها و مفاهیم را بشناسد. آشکار و پنهان: علامه همچنین به این نکته اشاره می‌کند که خداوند علم به آنچه را که در آسمان‌ها و زمین می‌گذرد، دارد و این علم شامل آنچه است که انسان‌ها بیان می‌کنند و آنچه را که در دل‌هایشان پنهان دارند. علم و وجود: ملاصدرا علم را به عنوان یک حقیقت وجودی می‌داند. او معتقد است که علم به نام‌ها و مفاهیم، تجلی علم الهی در وجود انسانی است. در واقع، انسان با شناخت نام‌ها به شناخت حقیقت وجود نزدیک‌تر می‌شود. غیب‌دانایی خدا: ملاصدرا به علم غیبی خداوند تأکید می‌کند و بیان می‌دارد که علم الهی به غیب، شامل همه چیز است و هیچ چیزی از علم او پنهان نیست. این علم، نه تنها شامل آنچه در عالم وجود دارد، بلکه شامل آنچه در دل‌ها و نیت‌های انسان‌ها نیز می‌باشد. عوامل معرفت: او همچنین بر این نکته تأکید دارد که معرفت و شناخت، از طریق علم به نام‌ها و مفاهیم محقق می‌شود و این علم می‌تواند انسان را به کمال نزدیک کند. تجلی اسماء الهی: سید حیدر بر این باور است که علم به نام‌ها، تجلی اسماء الهی در وجود انسان است. انسان به عنوان مخلوقی که از روح الهی دمیده شده، قابلیت شناخت و فهم این اسماء را دارد. رابطه با ملائکه: سید حیدر آملی به این نکته اشاره می‌کند که ملائکه به عنوان موجوداتی که در خدمت خداوند هستند، باید مقام انسان را درک کنند. خداوند با یادآوری علم آدم به نام‌ها، مقام و ارزش انسانی را به ملائکه معرفی می‌کند. سیر به سوی حقیقت: او تأکید می‌کند که انسان باید با آموختن و شناخت نام‌ها و مفاهیم، به سیر در مسیر حقیقت و کمال ادامه دهد. این سیر، انسان را به فهم عمیق‌تری از خداوند و وجود نزدیک‌تر می‌کند. آیه 33 سوره بقره به ما یادآوری می‌کند که انسان به عنوان موجودی که از علم و روح الهی برخوردار است، دارای مقام والایی در نظام هستی است. از دیدگاه علامه طباطبایی، ملاصدرا و سید حیدر آملی، این آیه به ما می‌آموزد که علم حقیقی تنها از آن خداوند است و انسان باید با شناخت نام‌ها و مفاهیم به کمال و حقیقت نزدیک‌تر شود. این آیه همچنین نشان‌دهنده‌ی ارتباط عمیق میان علم الهی و علم انسانی و تأثیر آن بر سیر و سلوک معنوی است. اسلامی عرفانی سوره بقره کریم
هدایت شده از اکسیر مراد
سم الله الرحمن الرحیم آیه وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ (بقره/۳۴) به بررسی عمیق‌تری از مفهوم سجده به آدم و ابا و استکبار ابلیس می‌پردازد. در اینجا به نظرات علامه طباطبایی، ملاصدرا و سید حیدر بقره پرداخته می‌شود. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان به موضوع سجده و ابلیس به‌طور خاص توجه کرده است. او معتقد است که سجده ملائکه به آدم نشان‌دهنده مقام والای انسانیت و آگاهی الهی است. از نظر علامه، سجده به معنای پذیرش مقام انسانی و شناخت حقیقت وجودی آدم است. ابلیس که از سجده خودداری کرد، در واقع از درک مقام انسانی و حقیقت آفرینش او غافل بود. معنای استکبار: استکبار ابلیس به‌معنای نادیده گرفتن حقیقت است. او به خود مغرور شد و نتوانست مقام آدم را در نزد خداوند درک کند. این موضوع به‌نوعی نمایانگر غفلت انسان‌ها از مقام و مسئولیت خود در برابر خداوند و دیگر مخلوقات است. ملاصدرا در فلسفه و عرفان خود بر اساس حکمت متعالیه به تبیین وجود و ماهیت انسان و عالم می‌پردازد. او بر این باور است که وجود انسان دارای مقام والایی است و سجده ملائکه به آدم نمایانگر تجلیات الهی در اوست. تجلیات الهی: از نظر ملاصدرا، آدم به‌عنوان اولین انسان، تجلی‌گاه اسماء و صفات الهی است. سجده ملائکه به آدم، تأکید بر این حقیقت است که انسان می‌تواند به مقام قرب الهی دست یابد. غفلت ابلیس: ابلیس به‌دلیل نادیده‌گرفتن حقیقت وجودی آدم، به انکار و استکبار دچار شد. این نکته به ما یادآوری می‌کند که شناخت مقام انسانی و آگاهی از حقیقت وجود، از ملزومات سلوک به سوی خداوند است. سید حیدر بقره نیز به موضوع سجده و ابلیس از زاویه‌ای دیگر می‌نگرد. سجده و معرفت: او تأکید می‌کند که سجده به‌معنای خضوع و تسلیم در برابر حق و حقیقت است. سجده ملائکه به آدم نه تنها به‌دلیل مقام او، بلکه به‌دلیل شناختی است که از حقیقت آفرینش دارند. ابلیس و خودبینی: ابلیس که به خود می‌بالید و خود را برتر از آدم می‌دانست، در واقع به خودبینی و غفلت دچار شد. این غفلت باعث انحراف او از حقیقت و در نهایت سقوطش گردید. به‌طور کلی، آیه «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ» نشان‌دهنده اهمیت شناخت مقام انسانی و حقیقت وجود است. سجده ملائکه به آدم نماد شناخت مقام والای انسانی و تجلی اسماء و صفات الهی در انسان است. از سوی دیگر، استکبار ابلیس یادآور غفلت از حقیقت و انکار مقام انسانی است. این آیه به ما می‌آموزد که برای رسیدن به قرب الهی و سلوک معنوی، باید به حقیقت وجود خود و مقام انسانی‌مان آگاه باشیم و از خودبینی و استکبار پرهیز کنیم. اسلامی عرفانی سوره بقره کریم
هدایت شده از اکسیر مراد
بسم الله الرحمن الرحیم آیه «وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَٰذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ» (سوره بقره، آیه 35) به داستان آفرینش آدم و زندگی او در بهشت اشاره دارد. این آیه از جنبه‌های مختلفی قابل تفسیر است. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان به جنبه‌های مختلف این آیه پرداخته است: اقامت در بهشت: «اسکن» به معنای سکونت و آرامش است. این سکونت در بهشت نمادی از مقام والای انسان است. بهشت به‌عنوان مکان آرامش و آسایش، نشان‌دهنده کمال روحی و معنوی آدم و حواء است. این سکونت به معنای پذیرش حقیقت وجودی و مقام انسانی است. خوردن از درخت: «كلَا مِنْهَا رَغَدًا» به معنای بهره‌مندی از نعمت‌های الهی است. این تأکید بر نعمت‌های الهی نشان می‌دهد که خداوند به انسان اجازه داده است که از همه نعمت‌های بهشت استفاده کند، به جز یک درخت خاص. این درخت نمادی از امتحان الهی و آزادی اراده انسان است. نهی از نزدیک شدن به درخت: «وَلَا تَقْرَبَا هَٰذِهِ الشَّجَرَةَ» به معنای محدودیت‌هایی است که خداوند برای حفظ انسان از آسیب‌ها وضع کرده است. این نهی نشان‌دهنده نیاز انسان به تبعیت از دستورات الهی و پرهیز از انحراف است. ملاصدرا در حکمت متعالیه به تأمل در این آیه می‌پردازد: تجلیات الهی: ملاصدرا بر این باور است که آدم به‌عنوان اولین انسان، تجلی‌گاه اسماء و صفات الهی است. سکونت او در بهشت نشان‌دهنده تجلی این اسماء و صفات در وجود اوست. بهشت نماد کمال و حقیقت است و آدم باید در این مقام به شناخت خدا و حقیقت وجود برسد. آزادی اراده: ملاصدرا به مسأله آزادی اراده و انتخاب انسان تأکید می‌کند. نهی از نزدیک شدن به درخت به انسان این امکان را می‌دهد که با اختیار خود به سمت حق یا باطل برود. این انتخاب، پایه‌گذار مسئولیت انسان در برابر خداوند است. سیر و سلوک: ملاصدرا این آیه را به‌عنوان الگویی برای سیر و سلوک معنوی تلقی می‌کند. انسان باید به یاد داشته باشد که در هر مرحله از سیر خود، باید از محدودیت‌ها و دستورات الهی پیروی کند تا به قرب الهی نائل شود. سید حیدر بقره نیز در تحلیل‌های عرفانی خود به این آیه پرداخته است: معنای سکونت: سکونت در بهشت به معنای آرامش و رضایت درونی است. او به این نکته تأکید می‌کند که انسان باید در مقام خود، به آرامش و کمال برسد و این آرامش تنها از طریق ارتباط با خداوند حاصل می‌شود. غفلت از نهی: نهی از نزدیک شدن به درخت نشان‌دهنده غفلت انسان از دستورات الهی است. سید حیدر به این نکته اشاره می‌کند که انسان‌ها باید به‌طور مداوم در جستجوی حقیقت و پرهیز از غفلت باشند. نقش امتحان: او این آیه را به‌عنوان نمایشی از امتحان الهی می‌بیند. امتحان انسان در این مرحله به‌منزله‌ای از سنجش اراده و اختیار اوست و این نکته نشان‌دهنده مسئولیت انسان در قبال انتخاب‌های خود است. آیه «وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ» از جنبه‌های مختلفی قابل تفسیر است. این آیه به انسان یادآوری می‌کند که در مقام انسانی خود باید به آرامش و کمال برسد و از دستورات الهی پیروی کند. همچنین، امتحان و آزادی اراده از نکات مهمی هستند که در این آیه به آن‌ها اشاره شده است. تفسیر عرفانی این آیه به انسان‌ها کمک می‌کند تا در سیر و سلوک معنوی خود به حقیقت وجود و قرب الهی دست یابند. اسلامی عرفانی سوره بقره کریم
بسم الله الرحمن الرحیم آیه شریفه از سوره بقره (آیه 46) در ادامه‌ی توصیه به استعانت از صبر و نماز است: ﴿الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَاقُو رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾ این آیه در بستر خطاب به بنی‌اسرائیل و همۀ مؤمنان آمده است و اهل خشوع را کسانی معرفی می‌کند که باور و یقین به ملاقات با پروردگار دارند.: علامه در المیزان تأکید می‌کند که «لقاء الله» حقیقتی است فراتر از صرف مرگ یا قیامت. او می‌فرماید: مقصود از «لقاء» مشاهده قلبی و شهودی حقیقت ربوبی است؛ نه رؤیت حسی، بلکه انکشاف و حضور خدا برای دل انسان. خشوع در نماز و صبر جز برای کسانی آسان نمی‌شود که دلشان به یاد دیدار الهی آرام گرفته و بازگشت همه را به سوی او می‌دانند. پس مقصود از «يظنون» در این‌جا «یوقنون» است؛ یعنی آنان در مرتبه‌ای از یقین‌اند که آثار آن بر سلوکشان جاری می‌شود. ملاصدرا در تفسیر این آیه بر مبنای حرکت جوهری و سیر وجودی انسان سخن می‌گوید: تمام موجودات در حال حرکت و صیرورت به سوی مبدأ خویش‌اند. «لقاء رب» یعنی رسیدن هر شیء به کمال وجودی و حقیقت ربانی خود. انسان سالک وقتی می‌داند مقصد نهایی او «فناء در حضرت حق» است، نماز و صبر را نه یک تکلیف، بلکه مسیر بازگشت به حقیقت می‌بیند. او در مفاتیح الغیب می‌گوید: لقاء الله مراتبی دارد؛ نخست در معرفت نظری (علم)، سپس در شهود قلبی (حال)، و در نهایت در فنا و بقاء بالله (مقام). بنابراین «الَّذِينَ يَظُنُّونَ» همان سالکانی‌اند که حقیقت سفر وجودی خود را دریافته‌اند و خشوعشان از آگاهی به این سفر می‌جوشد. سید حیدر آملی، با رویکرد عرفان شیعی، لقاء الله را غایت سلوک عارفانه می‌داند: به باور او، لقاء رب یعنی وصول به مقام «مشاهده اسماء و صفات» تا جایی که در نهایت به مشاهده ذات بی‌چون بینجامد. عبارت «يظنون» را او نشانه‌ی «رجاء و امید آمیخته با خوف» می‌داند؛ یعنی سالک هرگز به خود مطمئن نیست، بلکه همواره میان خوف و رجاء حرکت می‌کند، و همین حالت، خشوع او را حقیقی می‌سازد. او تأکید دارد که خشوع در نماز، بدون شهود «رجوع الی الله» و درک حضور حق در قلب، صورتی بی‌جان خواهد بود. در این آیه، خشوع و استعانت از صبر و نماز به آسانی میسر نمی‌شود مگر برای کسانی که: 1. از نگاه علامه: به یقین قلبی در باب لقاء الله رسیده‌اند. 2. از نگاه ملاصدرا: مسیر وجودی خود را به سوی فناء و رجوع الی‌الله دریافته‌اند. 3. از نگاه سید حیدر: در حال خوف و رجاء، در سلوک شهودی به سوی مشاهده اسماء و صفات الهی گام می‌زنند. پس «لقاء رب» در این نگاه‌ها، نه صرفاً واقعه‌ای اخروی، بلکه حقیقتی جاری در مسیر سلوک انسان است که خشوع و بندگی را معنا می‌بخشد. اسلامی عرفانی سوره بقره کریم
بسم الله الرحمن الرحیم . آیه شریفه (بقره/۴۸) در ادامه‌ی هشدارهای الهی به بنی‌اسرائیل آمده است. عبارت آیه: ﴿وَاتَّقُوا يَوْمًا لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئًا وَلَا يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلَا يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا هُمْ يُنصَرُونَ﴾ علامه در المیزان توضیح می‌دهد که مراد از "یوم" روز قیامت است، روزی که رابطه‌های اعتباری و اسباب ظاهری که در دنیا انسان‌ها را به هم پیوند می‌دهد (شفاعت‌های قومی، نسبی، مالی و اجتماعی) از میان می‌رود. "لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ" یعنی هیچ‌کس بار دیگری را برنمی‌دارد؛ حقیقت ملکوتی هر انسان، عین عمل خویش است و از دیگری جدا نمی‌شود. علامه این آیه را تذکری می‌داند به بنی‌اسرائیل که مبادا گمان کنند امتیاز قومی یا نسبت با انبیاء موجب نجاتشان است. نجات تنها به تقوا و عمل وابسته است. در نگاه عرفانیِ علامه، این آیه نشان می‌دهد که در قیامت، حقیقت انسان عریان می‌شود و تنها ایمان و عمل صالح در ساحت قرب الهی شفاعت‌پذیر است. ملاصدرا قیامت را «انکشاف ملکوتی وجود» می‌داند. در آن روز، نفس هر کس قائم به حقیقت خویش است و دیگر نفسی در مقام تجزی و کفایت از او قرار نمی‌گیرد. از منظر حکمت متعالیه، "عدم قبول شفاعت" در اینجا اشاره به شفاعت‌های اعتباری و قراردادی است، نه شفاعت حقیقی اولیای الهی. زیرا شفاعت حقیقی همان فیضان وجودیِ ولایت و رحمت است که در مرتبه‌ی باطن تحقق دارد. ملاصدرا در ادامه می‌گوید: قیامت عرصه‌ی تجرد تام است؛ جایی که مال و فرزند و نسب که شئون تعلقی و جسمانی‌اند هیچ اثری ندارند. پس، "وَاتَّقُوا يَوْمًا" دعوت به بریدن از اسباب مجازی و توجه به حقیقت توحیدی است. این خود عین سیر عرفانی و فنا در حق است. سید حیدر آملی در تفسیر عرفانی خود قیامت را "یوم الجمع" و مقام کشف حقیقت می‌داند. "لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ" نزد او یعنی هیچ سالکی نمی‌تواند بار سلوک دیگری را بردارد؛ هر کس باید سیر انفسی خویش را تا مقام فنا طی کند. "لَا يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ" به معنای نفی شفاعت ظاهری است؛ اما در باطن، شفاعت حقیقی همان فیضان انوار محمدی (ص) و ولایت علوی است که در دل سالک حاضر می‌گردد. از نگاه او، این آیه دعوت به توحید خالص و بریدن از هر گونه اعتماد به غیرالله است: نه نسب، نه مال، نه قومیت، بلکه تنها حقیقت ولایت الهی و معرفت توحیدی می‌تواند نجات‌بخش باشد. در ظاهر آیه، هشدار به بنی‌اسرائیل درباره بی‌ثمر بودن اتکا به امتیازات ظاهری است. در باطن، آیه بیانگر قانون کلی قیامت است: هر کس ظهور عین حقیقت اعمال خویش است؛ و هیچ‌کس نمی‌تواند جای دیگری بایستد. شفاعت در این مقام، تنها شفاعت حقیقی است که از طریق اتصال به ولایت و حقیقت محمدی حاصل می‌شود، نه شفاعت قراردادی یا قومی. این آیه برای سالک راه حق، پیام دارد که: پیش از رسیدن آن روز، باید از اکنون در دنیا "تقوا" را به‌مثابه‌ی لباس سلوک بپوشد، تا در قیامت بی‌پناه نماند. اسلامی عرفانی سوره بقره کریم
بسم الله الرحمن الرحیم درباره آیه شریفه از سوره بقره (آیه ۴۹): ﴿وَإِذْ نَجَّيْنَاكُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ ۚ وَفِي ذَٰلِكُم بَلَاءٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَظِيمٌ﴾ علامه این آیه را یادآور نعمت آزادی از بندگی و ظلم فرعونی می‌داند. مقصود از «بلاء» در این‌جا، امتحان الهی است؛ یعنی هم رنج و شکنجه‌ای که بنی‌اسرائیل متحمل شدند و هم نجاتی که یافتند، هر دو عرصه‌ای از آزمایش عظیم الهی بود. «یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ» را علامه اشاره به سیاست حذف نسل فعال و مقاوم می‌داند، «یَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ» یعنی زنده نگاه داشتن زنان برای خدمت و اسارت. به بیان ایشان، خداوند به بنی‌اسرائیل می‌آموزد که عبودیت حقیقی، تنها با رهایی از بند غیرخدا محقق می‌شود. «آل فرعون» در ساحت باطنی، مظهر قوای شهوی و غضبی در وجود انسان است که نفس را به بردگی می‌گیرند. «یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ» کنایه از قتل عقل‌های نوپا و استعدادهای معنوی است که در آغاز رویش، توسط نفس امّاره و قوای ظلمانی سرکوب می‌شوند. «یَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ» یعنی ابقای قوه‌های شهوی و نفسانی برای تداوم اسارت انسان. نجات الهی، رهایی سالک از این قوا و ورود به ساحت توحید و ولایت است. در این قرائت، «بلاء عظیم» همان ابتلای وجودی انسان است به نزاع میان نور و ظلمت در ساحت نفس. سید حیدر که عارف شیعی و شارح مکتب ابن‌عربی در چهارچوب ولایی است، تأکید می‌کند که آیه در باطن خود ناظر به سیر سالک الی الله است: فرعون نماد نفس فرعونی است که دعوی «أنا ربکم الأعلی» دارد. آل فرعون قوای تبعی این نفس‌اند که بر بندگان سلطه می‌جویند. ذبح فرزندان یعنی قتل «انوار ایمانیه» در وجود سالک؛ همان بذور معرفت که هنوز به کمال نرسیده‌اند. استحیاء زنان یعنی زنده نگاه داشتن «قوای نفسانیه» برای استمرار بندگی و غفلت. نجات از آل فرعون همان وصول به ولایت و تسلیم در برابر رب حقیقی است. و «بلاء عظیم» هم امتحان بزرگ عبور از «نفس امّاره» و رسیدن به «نفس مطمئنه» است. این آیه، هم گزارشی تاریخی از رهایی بنی‌اسرائیل است و هم الگویی باطنی برای انسان در مسیر سلوک است. هر انسان در درون خود آل فرعونی دارد که می‌خواهد قوای عقلانی و ایمانی‌اش را سرکوب کند و شهوت و غضب را زنده نگه دارد. نجات الهی یعنی گشودن راه به سوی حقیقت، خروج از عبودیت نفس و طاغوت، و ورود به ولایت الهی. بلاء عظیم، همان آزمایش سنگین هستی است که هم در رنج و هم در رهایی جریان دارد. اسلامی عرفانی سوره بقره کریم
بسم الله الرحمن الرحيم در آیه ۵۰ سوره بقره: ﴿وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنجَيْنَاكُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ﴾ «و به یاد آرید آن‌گاه که دریا را برای شما شکافتیم، پس شما را نجات دادیم و آل فرعون را غرق کردیم، در حالی‌که شما نظاره‌گر بودید.» علامه این آیه را ادامه‌ی یادآوری نعمت‌های الهی بر بنی‌اسرائیل می‌داند: نجات از سلطه‌ی فرعون و مشاهده‌ی هلاکت دشمن. از منظر ایشان، «بِكُم» به معنای «به‌خاطر شما»ست؛ یعنی دریا شکافته شد تا شما نجات یابید. این واقعه نمونه‌ای از سنّت جاری الهی است که قوم مستضعف با ایمان و صبر نجات می‌یابد و طاغوت با همه‌ی شوکت نابود می‌شود. تأکید بر «وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ» برای تثبیت ایمان و یقین است؛ چون وقتی انسان معجزه را با چشم می‌بیند، دیگر جای عذر و شک باقی نمی‌ماند. ملاصدرا در بُعد عرفانی «دریا» را رمز بحر دنیا و طبیعت می‌داند؛ دریایی که انسان را احاطه کرده است. شکافته شدن دریا، گشوده شدن راه نجات در میانه‌ی دنیاپرستی است؛ راهی که تنها برای اهل ایمان آشکار می‌شود. نجات بنی‌اسرائیل نماد رهایی نفس مؤمن از اسارت قوا و شهوات است. غرق شدن آل فرعون تمثیل هلاکت قوای ظلمانی و فرعونی نفس است که با نور ایمان نابود می‌شوند. «وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ» یعنی سالک در سیر روحانی‌اش، هلاک قوای ظلمانی را در خویش مشاهده می‌کند؛ او مرگ فرعونِ باطن (نفس امّاره) را به چشم دل می‌بیند. سید حیدر در تفسیر رمزی آیات، «فرعون» را مظهر نفس طاغیه و «بنی‌اسرائیل» را نماد عقول و قلوب مؤمنه معرفی می‌کند. «بحر» اشاره به بحر وجود و کثرات عالم ماده دارد که عبور از آن جز با ولایت حق ممکن نیست. شکافته شدن دریا، ظهور ولایت کلیه الهی (موسوی/محمدی/علوی) است که برای سالک راه می‌گشاید. غرق شدن فرعونیان نشان می‌دهد که با طلوع نور ولایت، قوای ظلمانی و شیاطین در کام فنا سقوط می‌کنند. «وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ» اشاره دارد به مکاشفه‌ی شهودی؛ یعنی اهل ایمان نه در خبر، که در مشاهده‌ی باطنی، فناء دشمنان باطن را می‌بینند. این آیه در ظاهر گزارش یک تاریخ است، اما در باطن، نقشه‌ی سیر و سلوک انسان را ترسیم می‌کند: انسان در دریای دنیا غرق است. ایمان و ولایت الهی همان عصای موسوی است که راه می‌گشاید. نجات مؤمن همان خروج نفس از اسارت دنیا به سوی ساحل نور است. هلاکت آل فرعون همان نابودی قوای ظلمانی و شهوات نفسانی در مسیر سلوک است. مشاهده‌ی این وقایع درونی، همان یقین و شهود عرفانی است که نصیب سالک می‌شود.......... اسلامی عرفانی سوره بقره کریم
بسم الله الرحمن الرحیم در فراز ۵۱ سوره بقره: ﴿وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَىٰ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ﴾ علامه این آیه را در سیاق نعمت‌های الهی و سرکشی بنی‌اسرائیل تحلیل می‌کند. «أربعین لیلة» نشانه‌ی میعاد خاص الهی برای دریافت تورات و وحی تام است. چهل شبانه‌روز، در عرف دینی، عددی رمزی برای کمال سلوک و تدرج روح در مقام شهود است. اتخاذ گوساله در غیبت موسی، به تعبیر علامه، بازگشت از توحید به شرک و ظلم بر نفس بود. ظلم در اینجا همان محروم کردن جان از نور هدایت است. ملاصدرا «چهل شب» را مراحل تکامل نفس ناطقه می‌داند؛ چرا که نفس انسانی در سیر خود از کثرت به وحدت، نیازمند تهذیب و دوری از علایق دنیوی است. عدد چهل رمز تصفیه و تهذیب کامل است (چنان‌که در سنت عرفانی، چله‌نشینی برای سلوک معمول است). موسى(ع) در این مدت به مقام تجلی اسماء رسید؛ اما قوم او که به‌جای پیروی از سیر نبی، به گوساله روی آوردند، گرفتار «تعلق به صورت» شدند. از نگاه حکمت متعالیه، اتخاذ گوساله یعنی سقوط از شهود اسماء به پرستش مظاهر مادی؛ یعنی افتادن در حضیض عالم مُلک بعد از دعوت به عالم ملکوت. سید حیدر با رویکرد عرفان شیعی، این آیه را بیان رمزهای سلوکی می‌بیند: «أربعین لیلة» یعنی چهل مرتبه‌ی تهذیب و سیر انفسی برای رسیدن به مقام «موسوی»؛ یعنی وحی قلبی. اما قوم که فاقد این سیر بودند، به جای حقیقت توحید، به «عجل» دل بستند. «عجل» در عرفان او نماد نفس امّاره و عجله‌ی شهوت و غضب است؛ کسی که در سلوک صبر نکند، به پرستش «عجل» نفس گرفتار می‌شود. بنابراین، ظلم بنی‌اسرائیل، ظلم به حقیقت خودشان بود؛ زیرا به جای «نور» موسی، به «ظلمت» گوساله انس گرفتند. این آیه بیانگر دو سیر متقابل است: 1. سیر موسی: چهل شب خلوت، رمز سلوک الی‌الله، وصول به مقام تجلی و دریافت وحی. 2. سیر قوم: سقوط به پرستش عجل، یعنی گرفتار شدن در ظاهر بی‌روح و صورت بی‌معنا. در زبان عرفانی، این آیه هشداری است که: اگر سالک صبر بر «چهل شب تزکیه» نکند، به «عجل» نفس و دنیا مبتلا می‌شود، و ظلمی بزرگ بر حقیقت خویش روا می‌دارد. اسلامی عرفانی سوره بقره کریم
هدایت شده از اکسیر مراد
بسم الله الرحمن الرحیم آیه شریفه از سوره بقره (آیه 46) در ادامه‌ی توصیه به استعانت از صبر و نماز است: ﴿الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَاقُو رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾ این آیه در بستر خطاب به بنی‌اسرائیل و همۀ مؤمنان آمده است و اهل خشوع را کسانی معرفی می‌کند که باور و یقین به ملاقات با پروردگار دارند.: علامه در المیزان تأکید می‌کند که «لقاء الله» حقیقتی است فراتر از صرف مرگ یا قیامت. او می‌فرماید: مقصود از «لقاء» مشاهده قلبی و شهودی حقیقت ربوبی است؛ نه رؤیت حسی، بلکه انکشاف و حضور خدا برای دل انسان. خشوع در نماز و صبر جز برای کسانی آسان نمی‌شود که دلشان به یاد دیدار الهی آرام گرفته و بازگشت همه را به سوی او می‌دانند. پس مقصود از «يظنون» در این‌جا «یوقنون» است؛ یعنی آنان در مرتبه‌ای از یقین‌اند که آثار آن بر سلوکشان جاری می‌شود. ملاصدرا در تفسیر این آیه بر مبنای حرکت جوهری و سیر وجودی انسان سخن می‌گوید: تمام موجودات در حال حرکت و صیرورت به سوی مبدأ خویش‌اند. «لقاء رب» یعنی رسیدن هر شیء به کمال وجودی و حقیقت ربانی خود. انسان سالک وقتی می‌داند مقصد نهایی او «فناء در حضرت حق» است، نماز و صبر را نه یک تکلیف، بلکه مسیر بازگشت به حقیقت می‌بیند. او در مفاتیح الغیب می‌گوید: لقاء الله مراتبی دارد؛ نخست در معرفت نظری (علم)، سپس در شهود قلبی (حال)، و در نهایت در فنا و بقاء بالله (مقام). بنابراین «الَّذِينَ يَظُنُّونَ» همان سالکانی‌اند که حقیقت سفر وجودی خود را دریافته‌اند و خشوعشان از آگاهی به این سفر می‌جوشد. سید حیدر آملی، با رویکرد عرفان شیعی، لقاء الله را غایت سلوک عارفانه می‌داند: به باور او، لقاء رب یعنی وصول به مقام «مشاهده اسماء و صفات» تا جایی که در نهایت به مشاهده ذات بی‌چون بینجامد. عبارت «يظنون» را او نشانه‌ی «رجاء و امید آمیخته با خوف» می‌داند؛ یعنی سالک هرگز به خود مطمئن نیست، بلکه همواره میان خوف و رجاء حرکت می‌کند، و همین حالت، خشوع او را حقیقی می‌سازد. او تأکید دارد که خشوع در نماز، بدون شهود «رجوع الی الله» و درک حضور حق در قلب، صورتی بی‌جان خواهد بود. در این آیه، خشوع و استعانت از صبر و نماز به آسانی میسر نمی‌شود مگر برای کسانی که: 1. از نگاه علامه: به یقین قلبی در باب لقاء الله رسیده‌اند. 2. از نگاه ملاصدرا: مسیر وجودی خود را به سوی فناء و رجوع الی‌الله دریافته‌اند. 3. از نگاه سید حیدر: در حال خوف و رجاء، در سلوک شهودی به سوی مشاهده اسماء و صفات الهی گام می‌زنند. پس «لقاء رب» در این نگاه‌ها، نه صرفاً واقعه‌ای اخروی، بلکه حقیقتی جاری در مسیر سلوک انسان است که خشوع و بندگی را معنا می‌بخشد. اسلامی عرفانی سوره بقره کریم
هدایت شده از اکسیر مراد
بسم الله الرحمن الرحیم . آیه شریفه (بقره/۴۸) در ادامه‌ی هشدارهای الهی به بنی‌اسرائیل آمده است. عبارت آیه: ﴿وَاتَّقُوا يَوْمًا لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئًا وَلَا يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلَا يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا هُمْ يُنصَرُونَ﴾ علامه در المیزان توضیح می‌دهد که مراد از "یوم" روز قیامت است، روزی که رابطه‌های اعتباری و اسباب ظاهری که در دنیا انسان‌ها را به هم پیوند می‌دهد (شفاعت‌های قومی، نسبی، مالی و اجتماعی) از میان می‌رود. "لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ" یعنی هیچ‌کس بار دیگری را برنمی‌دارد؛ حقیقت ملکوتی هر انسان، عین عمل خویش است و از دیگری جدا نمی‌شود. علامه این آیه را تذکری می‌داند به بنی‌اسرائیل که مبادا گمان کنند امتیاز قومی یا نسبت با انبیاء موجب نجاتشان است. نجات تنها به تقوا و عمل وابسته است. در نگاه عرفانیِ علامه، این آیه نشان می‌دهد که در قیامت، حقیقت انسان عریان می‌شود و تنها ایمان و عمل صالح در ساحت قرب الهی شفاعت‌پذیر است. ملاصدرا قیامت را «انکشاف ملکوتی وجود» می‌داند. در آن روز، نفس هر کس قائم به حقیقت خویش است و دیگر نفسی در مقام تجزی و کفایت از او قرار نمی‌گیرد. از منظر حکمت متعالیه، "عدم قبول شفاعت" در اینجا اشاره به شفاعت‌های اعتباری و قراردادی است، نه شفاعت حقیقی اولیای الهی. زیرا شفاعت حقیقی همان فیضان وجودیِ ولایت و رحمت است که در مرتبه‌ی باطن تحقق دارد. ملاصدرا در ادامه می‌گوید: قیامت عرصه‌ی تجرد تام است؛ جایی که مال و فرزند و نسب که شئون تعلقی و جسمانی‌اند هیچ اثری ندارند. پس، "وَاتَّقُوا يَوْمًا" دعوت به بریدن از اسباب مجازی و توجه به حقیقت توحیدی است. این خود عین سیر عرفانی و فنا در حق است. سید حیدر آملی در تفسیر عرفانی خود قیامت را "یوم الجمع" و مقام کشف حقیقت می‌داند. "لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ" نزد او یعنی هیچ سالکی نمی‌تواند بار سلوک دیگری را بردارد؛ هر کس باید سیر انفسی خویش را تا مقام فنا طی کند. "لَا يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ" به معنای نفی شفاعت ظاهری است؛ اما در باطن، شفاعت حقیقی همان فیضان انوار محمدی (ص) و ولایت علوی است که در دل سالک حاضر می‌گردد. از نگاه او، این آیه دعوت به توحید خالص و بریدن از هر گونه اعتماد به غیرالله است: نه نسب، نه مال، نه قومیت، بلکه تنها حقیقت ولایت الهی و معرفت توحیدی می‌تواند نجات‌بخش باشد. در ظاهر آیه، هشدار به بنی‌اسرائیل درباره بی‌ثمر بودن اتکا به امتیازات ظاهری است. در باطن، آیه بیانگر قانون کلی قیامت است: هر کس ظهور عین حقیقت اعمال خویش است؛ و هیچ‌کس نمی‌تواند جای دیگری بایستد. شفاعت در این مقام، تنها شفاعت حقیقی است که از طریق اتصال به ولایت و حقیقت محمدی حاصل می‌شود، نه شفاعت قراردادی یا قومی. این آیه برای سالک راه حق، پیام دارد که: پیش از رسیدن آن روز، باید از اکنون در دنیا "تقوا" را به‌مثابه‌ی لباس سلوک بپوشد، تا در قیامت بی‌پناه نماند. اسلامی عرفانی سوره بقره کریم